پاندمی ویروس کرونا موجب شده است که بسیاری این همه‌گیری را با موارد مشابه تاریخی مقایسه کنند. بیماری‌های همه‌گیر همواره موجب تغییراتی در مناسبات جهانی شده‌اند و گمان می‌رود جهان ما بعد از کرونا، تفاوت‌های مهمی با جهان پیش از آن داشته باشد.

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مجله سفید، ترس از بیماری‌های واگیردار به قدمت تمدن بشری است و جایی در حافظه‌ بین‌الاذهانی ما ثبت شده است. در نوشته زیر که تلفیقی از مقاله‌ای از سایت Unherd و افزودنی‌های مترجم است، به سراغ تاثیراتی که طاعون سیاه بر اروپای قرون وسطی گذاشت رفته‌ایم و این اثرات را با کرونا و تأثیراتش بر لحظه‌ حال خودمان قیاس کرده‌ایم.

نام طاعون سیاه هنوز تا همین امروز هم رد پای خود را در اوهام و تخیلات اروپایی‌ها به جای گذاشته است. مرگ سیاه فرهنگ اروپا را تغییر داد، نهادهای عقب‌مانده و متزلزل قرون وسطا را در معرض آزمونی سخت قرار داد، شروعی بر پایان دوران تاریک بود و زیربنایی بر آغاز رنسانس و انقلاب صنعتی، و حالا که اروپایی‌ها به اضطراب در انتظار ویروس کرونا-باز هم از معبر ایتالیا- نشسته‌اند، چین و کره‌ جنوبی درگیرش شده‌اند، چیزی نمانده که المپیک توکیو را به تعطیلی بکشاند، سیاست‌های انتخاباتی ۲۰۲۰ آمریکا را تحت تأثیر قرار داده و خود ما را در ایران خانه‌نشین کرده است، جا دارد نگاهی بیاندازیم به بلایی که طاعون بر سر اروپا آورد، تغییراتی که در ژئوپولتیک جهان غرب به وجود آورد، و تغییرات مشابهی که کووید-۱۹ به جهان تحمیل خواهد کرد.

«یرسینیا پستیس» در آسیای میانه در بدن جربیل‌ها و جوندگان دیگر می‌زیست، ولی شرایط ناپایدار اقلیمی در دهه‌ ۱۳۳۰ موجب شد که بیماری به کک موش‌ها بجهد. تا سال ۱۳۳۹ به آدم‌ها انتقال یافته بود و جانشان را می‌گرفت و در اواسط دهه ۱۳۴۰ مسیحیان اخباری از بیماری عجیبی که جهان اسلام را به تاراج برده بود شنیده بودند. طاعون از روی دریای سیاه گذشت و به یکی از کولونی‌های جنوآ موسوم به کافا رسید. ولی سرنوشت شوم ایتالیا زمانی محتوم شد که در اکتبر ۱۳۴۷، چهار کشتی که شهر بیمار را ترک گفته بودند، به سیسیل رسیدند.

اولین نشانه‌ بیماری هولناک، بوی گند دهان بود. مبتلایان سپس سرگیجه می‌گرفتند و در ناحیه‌ کشاله‌ ران و شکمشان احساس درد می‌کردند، و بعد از آن بود که نوبت به ظهور ترسناک تاول‌های خیارکی می‌رسید. آماس‌ها و التهاباتی به درشتی یک سیب روی گردن، ران و یا زیر بغل بیماران ظاهر می‌شد و وقتی کار بیمار به اینجا می‌رسید، خون بالا می‌آورد. از هر ده فرد مبتلا شش تن جان می‌سپردند.

جنازه‌ها را در گورهای دسته جمعی روی هم تلنبار می‌کردند. گاهی میان جنازه‌ها، قربانیانی که هنوز نفس می‌کشیدند به چشم می‌خوردند که قبل از زنده به گور شدن، تکان می‌خوردند و برای نفس‌های آخرشان تقلا می‌کردند. این‌ها بیمارانی بودند که کسی نمانده بود تا از ایشان مراقبت کند. اگر به فرض هنوز خانواده‌ زنده‌ای هم داشتند، شکی نبود که فراری شده بودند.

تقریباً تمام اروپا نرخ مرگ و میری بین یک سوم تا نیمی از جمعیت را متحمل شد، گرچه نواحی کوچکی در لهستان و بوهم جان سالم به در بردند. ایتالیا احتمالا از بیشترین آمار مرگ و میر رنج برد و شصت درصد مردمش را از دست داد. در ونیز قریب به سه چهارم اهالی مردند.

در مقابل میلان تلفات به مراتب کمتری داشت. شاید به این خاطر که رهبرانش، خاندان مستبد و بی‌رحم ویسکونتی، دستور داده بودند هر خانه‌ای که طاعون در آن پیدا شود مهر و موم شود و ساکنینش آن داخل رها شوند تا از گرسنگی بمیرند. بعدتر در شهر دوبروونیک که حالا در کرواسی واقع است، قانونی وضع شد که همه‌ کشتی‌هایی که لنگر می‌انداختند قبل از پیاده کردن مسافرین و بارهایشان باید ۴۰ روز در لنگرگاه می‌ماندند. این سیاست-quaranta، قرنطینه- که با عنایت به طول احتمالی دوران ابتلا وضع شده بود، خیلی عقلانی و مفید از آب درآمد.

بالاخره بدن همه بازماندگان در برابر طاعون ایمن شد، ولی شیوع دیگری در سال ۱۳۶۱م دوباره تکرار شد. به این یکی لقب “مرگ طفلان” داده بودند، چرا که بیشتر کودکان و جوان‌ترها را می‌کشت که سیستم ایمنی بدنشان هرگز با طاعون قبلی روبرو نشده بود که ایمن شود. طاعون هر از چندگاهی دوباره بازمی‌گشت. ولی نهایتا در اروپا ریشه‌کن شد. شیوع مارسی در ۱۷۲۲ احتمالا آخرین ابتلای همگانی به طاعون بود. به احتمال خیلی زیاد موش‌های سیاهِ حامل طاعون به دست عموزاده‌هایشان، موش‌های قهوه‌ای، از بین رفتند.

پاندمی‌های دیگری نیز در طول تاریخ وجود داشته‌اند. بدترینشان آبله بود که صدها میلیون نفر را به کشتن داد و حتی در قرن بیستم هم بیشتر از تمام جنگ‌های ویرانگر آن قرن کشته گرفت. و بعد آنفولانزا را داریم که اولین بار در قرن چهاردهم نامگذاری شد ولی از قرن شانزدهم بود که بدل به معضلی اساسی گشت. مثلاً در پاندمی ۱۸۸۹ که در روسیه شروع شد، اشخاص سرشناس بسیاری از جمله شاهزاده آلبرت ویکتور جان باختند.

متأخرترین نمونه آنفلوانزای اسپانیایی در سال ۱۹۱۹ بود که جان صد میلیون نفر را گرفت. با این وجود مثل بیماری‌های واگیردار قبل از خود، تأثیرات زیادی روی حافظه‌ بین‌الاذهانی جهان باقی نگذاشت، شاید به این دلیل که خاطراتش با دو جنگ بزرگ جهانی شسته و ناپدید شدند.

فقط مرگ سیاه بود که چنین تأثیر عظیمی روی حافظه‌ جمعی غرب داشت، شاید به خاطر تغییرات سیاسی و اجتماعی بسیاری که موجبشان شد. 

شیوع همگانی خشم زیادی را هم متوجه مقامات و قدرتمندان کرد. به خصوص کلیسا که پیش از این هم به خاطر ثروت بی حد و حصرش مورد انتقادات زیادی قرار گرفته بود خشم عمومی را متوجه خود می‌دید. از طرف دیگر روحانیون بیشترین قربانیان را بین اقشار مختلف داشتند، چراکه لازم بود آداب اعتراف‌گیری و تلقین پیش از مرگ را برای بیماران به جا می‌آوردند و خود به بیماری مبتلا می‌شدند.

طاعون تمام هنجارها و موانع اجتماعی مرسوم را از بین برده بود. حتی در مناطقی که آریستوکرات‌ها گریخته بودند، ساختار قدرت را نیز به هم زده بود. اشراف و دولتی‌ها، که بر خلاف رعایا و روستایی‌ها اجازه داشتند از شهرها و روستاهای آلوده فرار کنند، نرخ مرگ و میر بسیار کمتری تجربه کردند. تنها یک چهارم دیوان‌سالاران از طاعون جان باخت، در حالی که بین یک سوم تا نیمی از حماعت رعیت جان خود را از دست دادند. نتیجه‌ این تغییر جمعیت و بر هم خوردن موازنه‌ی بازار عرضه و تقاضا این بود که در سال ۱۳۵۰، دستمزد یک کشاورز شخم‌زن ساده‌ی انگلیسی از ۲ شیلینگ سال ۱۳۰۰ به ۱۰ شیلینگ افزایش یافته بود. دستمزد پیشه‌وران و صنعتگران هم در این فاصله سه برابر شده بود.

لباس پزشکان طاعون که تاریخ‌نگاران فاجعه هم بودند
این لباس امروز نماد مرگ و از لباس‌های هالووین است

لردها به سبب کمبود نیروی کار مجبور شدند خواسته‌های طاقت‌فرسایشان از کارگران و رعایایشان را تعدیل کنند. نتیجه برچیده شدن تدریجی نظام ارباب-رعیتی بود. قبل از این برچیده شدن اما فشار مضاعف تاج و تخت روی دهاتی‌ها و رعیت‌هایی که پا از حد خودشان فراتر گذاشته بودند، باعث به راه افتادن شورش‌هایی در اسکس و کنت شد. از سوی دیگر کمبود شدید نیروی انسانی موجب جاری شدن خلاقیت و بودجه به سمت ابتکارهای صنعتی و مهندسی جدیدی شد که این کمبود را جبران کند. شاید همین زنجیره از دلایلی بوده باشد که موجب اختراع ماشین چاپ به دست گوتنبرگ و شروع انقلاب صنعتی شد.

ویروس کرونا شاید آن سناریوی زامبی‌طورِ ۲۸ روز بعدی طاعون را روی زمین برپا نکند، ولی به هیچ وجه هم دچار این اشتباه نشوید که قرار است یک سرماخوردگی ساده باشد. کرونا زمین و جهان را تغییر خواهد داد. تغییرات همین حالا هم شروع شده‌اند. در آمریکا، سایه‌اش را بر رقابت انتخاباتی برنی سندرز و جو بایدن برای کاندیداتوری حزب دموکرات انداخته است و نیاز مبرم خدمات درمانی همگانی را-به خصوص با توجه به اینکه تست کرونا ممکن است باعث صدور قبوض درمانی کمرشکنی شود- بیش از پیش در صحنه‌ سیاست داخلی آمریکا مطرح کرده است. حکومت چین احتمالا به سبب آمار مرگ و میر بالای کرونا فشار بیشتری برای اصلاحات اساسی و ساختاری بر خود خواهد دید، به خصوص که تظاهرات هنگ کنگ هم همچنان ادامه دارند. اقتصاد جهانی که همین حالا هم وضعیتش چندان خوب نیست با شتاب بیشتری به سمت فروپاشی خواهد رفت. با بسته شدن مرزهای بسیاری از کشورها، موج ملی‌گرایی که جهان را-از فرانسه و انگلستان تا هند و ترکیه- فراگرفته است قدرتمندتر از پیش خواهد شد. احتمالاً خود کرونا هم نمی‌داند چه تأثیرات اجتماعی و سیاسی‌ای روی خاورمیانه و کشورهای درگیر خواهد گذاشت.

این نکته را نیز باید در نظر داشت که شیوع کرونا احتمالاً توجهات جهانی به سمت خطر همه‌گیری‌ها و ویروس‌های کشنده را بیش از پیش جلب خواهد کرد. همین حالا باکتری‌های زیادی با مصرف بی‌رویه‌ آنتی‌بیوتیک‌ها به دست خود ما مقاوم شده‌اند. خدا می‌داند چه ویروس‌هایی در یخ‌های منجمد قطبی انبار شده‌اند که با ذوب شدنشان به سبب تغییرات اقلیمی آزاد خواهند شد و به جان جهان خواهند افتاد. توهم توطئه‌هایی از ساخته شدن کرونا به دست انسان‌ها در آزمایشگاهی زیستی در ووهان چین دست به دست می‌چرخد که حتی سر از تلویزیون کره‌ جنوبی هم درآورده‌اند، و این شایعات حتی اگر همگی تکذیب شوند و راست نباشند هم به هر حال فشارها روی پایگاه‌های تحقیقاتی این چنینی را بیشتر خواهند کرد. نتیجه‌ تمام این تحولات شاید مثل طاعون سیاه مثبت باشند. شاید همانطور که طاعون موجب به راه افتادن چرخ‌های صنعت شد، کرونا و ویروس‌ها و پندمیک‌های احتمالی مشابهی که قطعاً در آینده انتظارمان را می‌کشند انقلاب‌هایی در حوزه‌های بیوتکنولوژی، بیوانفورماتیک، زیست‌شناسی سلولی و علوم کامپیوتر را موجب شوند که ثمراتی به مراتب مهم‌تر از درمان ویروس‌ها برای تمدن بشری خواهند داشت.

به هر حال، هر اتفاقی که بیافتد، شک نکنید کرونا فقط یک ویروس ساده نیست که نباید بزرگش کرد و قرار است از آن عبور کنیم. کرونا جهان را تغییر می‌دهد. ممکن است بهترش کند یا بدتر، ولی تغییر حتمی و قطعیست. مقاله‌ای در آتلانتیک از زبان اپیدمیولوژیست‌ها ادعا کرده بود کرونا، یا لااقل این گونه از کرونا موسوم به کووید-۱۹، ممکن است بدل به یک بیماری فصلی جدید شود و اگر چنین شود، تا ابد مثل سرماخوردگی و آنفلوانزا با آن زندگی خواهیم کرد. ولی حتی اگر ویروس ظرف کمتر از یک ماه آینده کاملا ریشه‌کن شود، تا همین الان هم تأثیراتش را بر جهان گذاشته است و بعد از گذر از این تجربه، در واقعیت جدیدی زندگی خواهیم کرد.

متن بالا خلاصه‌ای از مطلب اصلی است که در سایت مجله سفید، وابسته به نشر پیدایش، موجود است. 

برچسب‌ها