«از یک روز مانده به چهارشنبه آخر سال، «امیر» و «رسول» در تکاپوی جمع آوری بوته های خشک درختان برای بچه های محله «سلسبیل» بودند. پسرخاله ها راهی بیابان های «قم» برای جمع آوری بوته های خشک می شدند، احمد وانت داشت و اندازه نیاز بچه محل ها، پشت وانت بارمی زد تا اسباب روشن کردن آتش و جشن های ساده چهارشنبه آخر سال فراهم شود.»

همشهری آنلاین - بهاره خسروی : این چند سطر، نقل خاطره ای بود از «چهارشنبه سوری» های بی خطر و شاد اهالی محله سلسبیل که تعریف آن برای برای بچه های امروز که با صداهای عجیب و غریب و اغلب با منع تردد در سطح شهر به استقبال چهارشنبه آخر سال می روند، شاید شبیه افسانه باشد. این جشن باستانی به یادگار مانده از نیاکان ما برای پیروزی نور بر تاریکی و استقبال از «نوروز» است. اما متاسفانه جشن چهارشنبه آخرسال با گذر از سده های مختلف، امروز در قرن 21، بیشتر حال و هوای میدان جنگ را به خود گرفته است. البته امیدواریم در این روزهای «کرونا»یی که کمپین خانه نشینی به راه افتاده است، با یاد آوری خاطراتی از چهارشنبه سوری با آدابی مانند قاشق زنی، کوزه شکستن و.... دوباره میان مردم به هویت اصلی خود بازگشت کند. «چهارشنبه سوری» امسال، سفری داریم به خاطرات اهالی خیابان رودکی به زبان سید «رسول امینی» از اهالی قدیم خیابان رودکی.

  • جمع آوری بوته از قم تا سلسبیل 

در سال های اخیر از یک ماه مانده به چهارشنبه آخر سال، تنها صدایی که  در کوچه ها و خیابان های سطح شهر شنیده می شود، صداهای آزار دهنده ترقه، نارنجک و بمب های دست ساز است. اما قدیم ها برای بچه ها، چهارشنبه سوری یک روز شاد و با نشاط بود. از چند ساعت مانده به غروب با روشن کردن چند بوته خشک، شادمانی آغاز و تا پیش از زمان شام خوردن اهالی به پایان می رسید. سید رسول امینی این را می گوید و ادامه می دهد: «یک روز پیش از چهارشنبه آخر سال با پسر خاله ام امیر برای  جمع آوری بوته، راهی قم می شدیم. امیر وانت داشت و می توانستیم به اندازه کافی بوته برای بچه های محل و روشن کردن آتش جمع کنیم و به سلسبیل بیاوریم. برای پیشگیری از ایجاد مزاحمت برای تردد مردم و خودروها، آتش را در داخل کوچه ها روشن می کردیم. کوچه ما «گلچین» یعنی شهید «امینی» کنونی، مقر اصلی اهالی بود. سه گله آتش داخل کوچه روشن می کردیم و همه اهل محل دور هم جمع می شدیم. بچه ها شعر می خواندند و به آرامی از روی آتش می پریدند. چقدر این پریدن و دورهمی لذت بخش بود.»


به گفته این همسایه قدیمی، خوبی آتش زدن بوته ها این بود که پس از سوختن، خاکستر زیادی از آنها به جای نمی ماند. اما در پایان مراسم، همه به سرعت، همان اندک ضایعات به جا مانده را جمع و کوچه را نظافت می کردند.

  • هفت ترقه های کاغذی 

«هفت ترقه کاغذی»، یکی از نوستالژی ترین ابزار ایجاد هیجان و شادی روزهای چهارشنبه آخر سال در میان بسیاری از بچه های دهه 40 و 50 بود. امینی با یادی از این هفت ترقه درباره شیوه کار آنها و استفاده آن توضیح می دهد: «قدیم ها ابزار ایجاد هیجان و شادی در چهارشنبه آخر سال، آزار دهنده و وحشتناک نبود. زندگی را ساده می گرفتیم و راحت زندگی می کردیم. برای بازی و ایجاد سر و صدا، ترقه های کاغذی به نام هفت ترقه داشتیم. ترقه های کاغذی شبیه کرم پیچ در پیچ بود که سرش فتیله داشت. فتیله را که آتش می زدی، می ترکید و هفت دفعه در میان زمین و هوا می پرید و موجب خنده و شادی و سرگرمی بچه ها و بزرگ ترها می شد.»

  • کوزه شکستن 

رونق کسب و کار و داشتن سالی پر از رزق و روزی، یکی از دعاهای خیری بود که اغلب مردم در روزهای پایانی سال در حق یکدیگر می کردند. مراسم «کوزه شکستن» دسته جمعی با حضور اهالی در کوچه گلچین با همین نیت اجرا می شد. امینی با یادی از پدرش، گریزی به این رسم جالب می زند و می گوید: «در گذشته بیشتر مردم از کوزه به عنوان ظرف آب استفاده می کردند که به مرور زمان این کوزه ها دچار خرابی و فرسایش می شدند و در داخل بعضی از آنها به سبب رطوبت، جلبک می رویید. اغلب برای رهایی از کوزه های قدیمی در مراسم کوزه شکستن از آنها استفاده می کردند.

در هر خانواده، بزرگ تر خانواده و در خانه ما پدرم داخل کوزه پر از آب، سکه ای می انداخت و کوزه را از پشت بام به سمت حیاط پرتاب می کرد. هرکسی که زودتر از بقیه به سکه می رسید به این نشانه بود که سالی پر از رزق و روزی را خواهد داشت.»

  • قاشق زنی پسرانه 

پرهیجان ترین بخش چهارشنبه آخر سال برای بچه ها یا نوجوانان، اجرای مراسم قاشق زنی بود. امینی گریزی هم به یادآوری این خاطره می زند و می گوید: «یکی از مراسم دسته جمعی که پسرها هم در آن شرکت می کردند، قاشق زنی بود.

برای پنهان کردن چهره خود چادر نماز مادر را بر سر می کشیدیم با یک قابلمه کوچک و قاشق به دست راهی خانه همسایه ها می شدیم و با قاشق به ته قابلمه می زدیم. معمولا همسایه ها داخل قابلمه شکلات، آجیل، شیرینی و بعضی پول می انداختند. در پایان کار، هر چیزی که نصیبمان می شد میان هم تقسیم می کردیم.»

  • فال گوش ایستادن 

بر اساس یک باور عامیانه،کسانی خواسته یا حاجت قلبی داشتند برای گرفتن جاجت خود، روز چهارشنبه آخر سال فال گوش می ایستادند. اما ماجرای این فال گوش ایستادن چی بود؟! امینی تعریف می کند: «فلسفه فال گوش ایستادن بیشتر جنبه شوخی داشت. درباره این باور، هیچ سندیت رسمی وجود ندارد. اما ما بچه ها برای سرگرمی انجام می دادیم.

برای مثال کسی نیت می کرد برای سال جدید نمره خوبی در درس و مدرسه بگیرد، اگر جوان جویای کاری بود به نیت پیدا کردن کار، خرید خانه و خواسته هایی از این دست، سر کوچه جمع می شدیم. از دل گفت و گوی های رهگذرانی که نمی شناختیم مانند عبارت «بله می شود»، یا «امکان پذیر نیست»، پاسخ خواسته های قلبی امان را می گرفتیم. در واقع فال گوش می ایستادیم.»

  • رشته پلوی چهارشنبه سوری 

میهمانی رفتن و خوردن «سبزی پلو و ماهی» دسته جمعی در کنار عزیزان و دوستان، از دیگر رسم های چهارشنبه آخر سال در میان اهالی محله سلسبیل بود که امینی از آن یاد می کند و می گوید: «حس همدلی و صمیمیت میان اهالی محله سلسبیل همیشه مثال زدنی است. اگر قرار دورهمی بود، اهالی خودجوش همه اسباب دورهمی و شادی را فراهم می کردند تا ساعتی کنار هم به شادی سپری کنند. معمولا شب های چهارشنبه سوری، میزبان اهالی بودیم. همه در خانه ما جمع می شدند. ما بچه ها پس از کلی شیطنت و بازی به جمع خانواده اضافه می شدیم. رسم معمول این شب، پختن سبزی پلو با ماهی بود، اما مادرم باور داشت باید از ابتدای سال رشته زندگی را به دست گرفت. معمولا برای اینکه رشته زندگی به دست همه اعضای خانواده اش باشد، شب های چهارشنبه سوری به جای سبزی پلو و ماهی، «رشته پلو» می پخت.»