تاریخ انتشار: ۷ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۰۶:۲۰

محمد امیر پناهی: با وجود تمام تعریف‌های گوناگونی که از فرآیند جهانی شدن و ابعاد پیچیده و درهم تنیده آن شده یک نکته را به‌طور قطع می‌توان دراین‌باره گفت و آن، این که پس از گسترش انقلاب الکترونیک و در پی آن انقلاب ارتباطات و گسترش دامنه ارتباطات بین انسانی بر این اساس، حوزه‌های مختلف دانش و معرفت بشری و به‌طور کلی فرهنگ، سیاست و اقتصاد از گونه‌ای در هم‌تنیدگی معرفتی برخوردار شده‌اند.

از این رو، فرهنگ‌های بومی همواره با این چالش جهانی شدن مواجهند که در عین حفظ ریشه‌های هویتی خود، چگونه می‌توانند با این فرآیند همگاه و همگام شوند؟‌[مفاهیم: جهانی‌شدن چیست؟]

در این مقاله از این زاویه مواجهه ایران در بعد فرهنگی با پدیده جهانی شدن بررسی و تلاش خواهد شد فرصت‌ها و تهدیدهای ناشی از این پدیده در پرتو بحث‌های نظری به بحث گذاشته شود.

جهانی شدن یک فرایند است به این معنا که دربرگیرنده یک روایت ثابت ولایتغیر نیست؛ بلکه در درون آن روایت‌ها و طرح‌های متفاوتی در حال شکل‌گیری است. از این جهت جهانی شدن هرچند که گریزناپذیر است اما یک نقطه شروع و یک پایان حتمی و از پیش تعیین شده ندارد. درواقع جهانی شدن فرصتی برای ایجاد بسترهای مناسب جهت تعامل و همکاری هرچه بیشتر اجزای جامعه جهانی است.

 بنابراین دولت‌ها، فرهنگ‌ها، سازمان‌های مختلف و... می‌توانند در ارائه تعریفی جدید از روابط بین واحدهای جهانی در سطوح پایین‌تر یا حتی در سطح جهانی نقش مهمی ایفا کنند. به‌علاوه قادرند در پذیرفته شدن و مقبولیت یکی از روایت‌های معارض با روایت‌های کلان تأثیر قابل‌توجهی داشته باشند. همانطور که گفته شد یکی از روایت‌ها درپی جهانی شدن فرهنگ غرب به‌ویژه فرهنگ آمریکایی و سلطه آن است.

کشورهایی که دریابند با سلطه این فرهنگ بهتر می‌توانند به منافع مادی و معنوی خود دسترسی پیدا کنند از چنین روایتی دفاع می‌کنند و قاعدتا در برنامه‌ریزی‌های خود نیز این تمایل و حمایت را نشان می‌دهند. اما از طرفی دیگر کشورهای مخالف سلطه این روایت در برابر آن مقاومت کرده و درپی اثرگذاری برای پیشبرد مدل‌های جایگزین هستند. بنابراین اساسا جهانی شدن یک فرهنگ خاص (آمریکایی، ایرانی و...) غیرممکن است.

این باور که جهانی شدن درنهایت به‌معنی آمریکایی شدن و تسلط فرهنگ آمریکایی در جهان است، متضمن چند خطای جدی و اساسی است:

1 – «این دیدگاه فرهنگ آمریکایی را مقوله‌ای یکپارچه می‌داند» (استوری، 311:1383). برعکس فرهنگ دارای یک شکل خاص نیست که بتوان آن‌را به‌عنوان یک مدل بسیار مشخص به کل دنیا عرضه کرد و درنتیجه تمام دنیا دارای یک هویت واحد شوند. درواقع فرهنگ متشکل از عناصر و طیف‌های بسیار متفاوت و متضاد است هرچند ممکن است دارای برچسب مشخص آمریکایی یا ایرانی باشد.

2 – حتی اگر به چیزی همانند فرهنگ آمریکایی به‌عنوان یک مقوله یکپارچه، روشن و کاملا یکدست قائل باشیم، «براساس شواهد موجود که عملا انکارناپذیرند حتی آن پیام‌های فرهنگی که مستقیما از آمریکا نشأت می‌گیرند به اشکالی تفکیک شده دریافت و تفسیر می‌شوند و گروه‌های «محلی» اطلاعات دریافت شده از «مرکز» را به شیوه‌های به‌غایت گوناگون «جذب» می‌کنند.» (رابرتسون، 230:1383)

بنابراین اگر صنایع فرهنگی (موسیقی، سینما، مک‌دونالد و...) را به‌عنوان مؤلفه‌های فرهنگ آمریکایی بپذیریم، هنگامی که به داخل ملل دیگر وارد می‌شوند از اقتصاد سیاسی، تاریخ، فرهنگ و ارزش‌های خاص آن ملل متأثر می‌شوند. این تأثیرپذیری ساختارهای فرهنگ در درون ملل واردکننده هم از بعد شکلی است و هم از بعد محتوایی. به‌عنوان مثال سینمای ایران دارای اسلوب و پیامی خاص است.

سنت عرفانی و انسان‌شناختی ایرانی در قالب صنعت سینما نوعی ژانر فیلم‌شناختی ویژه‌ای ایجاد کرده است که با قالب‌های تکنولوژی‌زده و آینده‌نگرانه و علم‌گرایانه سینمای هالیوود تفاوت معناداری دارد. یا آنچه که تحت عنوان مک‌دونالدی شدن مطرح است در داخل ملل دیگر معنای خاصی به خود می‌گیرد. مثلا غذای آماده در کشوری مانند هندوستان از نوع غذای آماده هندی است حتی در رستوران‌های مک‌دونالد در آمریکا غذای آماده از نوع هندی عرضه می‌شود.

3 - به‌اصطلاح مولدان اصلی فرهنگ جهانی – نظیر CNN در آتلانتا و هالیوود در لس‌آنجلس – به‌نحوی فزاینده تولیدات خویش را متناسب با تقاضاهای یک بازار جهانی تفکیک شده طراحی می‌کنند.

4 – نکات بسیاری وجود دارد، دال بر آن‌که منابع نمادین ظاهرا «ملی» به‌واقع به‌طرز فزاینده‌ای به‌منظور تفسیر و مصرف جهانی تفکیک شده در دسترس همگان قرار دارند.

5 – کاملا روشن است که جریان افکار و رسوم از جهان به اصطلاح سوم به جوامع و مناطق ظاهرا مسلط بر جهان به‌طور جدی از سوی بسیاری دست‌کم گرفته شده است.

بنابراین با این رویکرد سایر ملل نیز می‌توانند در تمام عرصه‌های مادی و معنوی فرهنگ تولیدکننده باشند. جهانی شدن معاصر وضعیتی ایجاد کرده که تمدن‌ها، منطقه‌ها، دولت‌ملت‌ها، ملت‌های محدود به دولت‌ها یا فراتر از آنها و مردم بومی را بیش از پیش ملزم می‌کند تا تاریخ‌ها و هویت‌های خاص خود را بسازند (یا دست‌کم سنت‌های خاص خود را به‌شکلی گزینشی به خویش اختصاص دهند).

از این جهت، الزامی که جهانی شدن به‌عنوان فرصت برای کشورهای در حال توسعه به دنبال دارد تلاش بیشتر برای قابل عرضه‌تر کردن فرهنگ خود و پذیرفتنی‌تر کردن پیام خود برای جامعه جهانی است.

درنتیجه این فرایند ذهنیت انسان معاصر از دایره بسته محل زندگی بیرون رفته و به‌طور نسبی نگاهی جهانی پیدا کرده است. فرصت‌ها و ظرفیت‌ها را محدود به فرصت‌ها و ظرفیت‌های محلی نمی‌بیند و در ارزیابی  امکانات موجود نگاهی فرامحلی دارد. معیار و ملاک ارزیابی جامعه از امکانات و فرصت‌ها صرفا براساس فرصت‌های بومی نیست. انسان معاصر که دائم در معرض تولیدات جهانی است ملاک ارزیابی خود را در یک مقایسه جهانی به‌دست می‌آورد.

حضور عناصر غیرمحلی و غیربومی در بافت فرهنگی اجتماعات محلی می‌تواند منشأ اضطراب‌های فرهنگی شود. این مسئله نوعی الزام در تولیدات فرهنگی برمبنای عقلانیت ایجاد می‌کند. به‌عبارت دیگر برای این‌که عناصر فرهنگی قابلیت عرضه در سطح جهانی پیدا کنند، باید از نوعی عقلانیت برخوردار شوند. این عقلانیت موجب می‌شود تا عناصر خرافی، غیرعقلانی، نیندیشیده و بعضا توهین‌آمیز مورد ترجمان قرار نگیرند. تبدیل پیام فرهنگی به یک محصول قابل عرضه در قلمرو جهانی نیازمند نوعی عقلانیت است.

به عبارت دیگر؛ تولید و عرضه مقولات و عناصر فرهنگی در جامعه جهانی مستلزم دو اقدام اساسی است:
1 – پالایش درونی عناصر فرهنگی براساس عقلانیت و حذف سویه‌های نیندیشیده مبتنی بر عادت.

2 – بسته‌بندی، پیام‌سازی و تولید رسانه‌ای.

از این طریق، عناصر فرهنگ بومی وارد فرهنگ جهانی شده و صدور فرهنگی صورت می‌گیرد. درصورتی‌که اگر عناصر پالایش نشده فرهنگ بومی مورد تأکید فراوان قرار گیرند، فرهنگ بومی در مواجهه با فرهنگ جهانی آسیب‌پذیر خواهد شد. به این اعتبار آسیب و تهدید جدی در قلمرو فرهنگی بیش از آن‌که ناشی از ورود عناصر فرهنگ خارجی باشد از عدم انعطاف، عدم عقلانیت و... فرهنگ بومی نشأت می‌گیرد.

 به‌عبارت دیگر درصورتی‌که عناصر فرهنگی یک جامعه و ساختارهای معرفتی، سیاسی و... آن به‌شکلی پویا و غیرمتکی به حکومت و یا بخش خاصی از جامعه تعریف شود ورود عناصر فرهنگ خارجی نه‌تنها تهدید به‌حساب نمی‌آید بلکه در زایایی و تحرک فرهنگ بومی نقش بسزایی ایفا خواهد کرد.

جامعه‌ای که خود به‌صورت مجموعه‌ای پویا و زایا به‌دنبال نوآوری، نقد و تحلیل و گزینش عناصر فرهنگی باشد، عناصر فرهنگی دیگر اجزای جامعه جهانی را عاقلانه‌تر و بدون وابستگی‌های عاطفی می‌تواند مورد ارزیابی قرار دهند و طبعا پذیرش آنچه که با ارزش‌های بومی و نیازهای مردم آن جامعه همسویی داشته باشد تهدید یا آسیب محسوب نخواهد شد.

ایران قبل از اسلام به‌عنوان یکی از مهم‌ترین حوزه‌های تمدن بشری و ایران بعد از اسلام به‌عنوان بخش مهمی از تمدن اسلامی از عناصر فرهنگی والایی برای عرضه به بشریت برخوردار است؛ عناصر فرهنگی‌ای مانند: عزت، کرامت انسانی، انسان‌دوستی، عرفان و... که امروزه جامعه بشری به‌شدت بدان‌ها نیازمند است. تولید رسانه‌ای این عناصر فرهنگی در بستر فراهم شده برای تعاملات فرهنگی در عرصه جهانی، فرصت بسیار مناسبی برای عرضه بیشتر این عناصر به جهانی جهانی است.

همانطور که گفته شد، مقاومت فرهنگ‌های محلی و عرضه هرچه بیشتر خود به جامعه جهانی تدریجا به یک ویژگی اساسی حقانیت سیاسی جهانی بدل می‌شود و این گرایش دلالت به این امر دارد که دفاع از امر محلی و ملی و اشاعه آن پدیده‌ای جهانی است.

در سطح جهانی واژه‌هایی نظیر محلی بودن، اجتماع محلی، خانه و...  موضوع گفت‌وگو است و این مسئله بر اهمیت امر محلی و پیوند ارگانیک آن با امر جهانی دلالت دارد. از این نظر تبادل فرهنگی و یا ورود عناصر فرهنگی خارجی در جامعه نباید منشأ  هراس شود.

تحرک و زایایی  فرهنگ‌های محلی و پالایش عناصر نیندیشیده آن نه‌تنها ابزار و وسیله مناسبی برای مقابله با سلطه فرهنگ خارجی است بلکه حضور فرهنگ‌های محلی و بومی در عرصه جهانی را بیش از پیش تثبیت می‌کند.