آنچه در پی میخوانید متن سخنرانی دکتر محمدرضا سرکار آرانی دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر برگزیده انجمن توسعه علم ژاپن در این نشست است که با عنوان جهانی شدن و پیامدهای آن برای آموزش ارائه شد.
مقدمه
بعضاً از جهانی شدن به عنوان جهانگرایی یاد میکنند، بعضی هم به عنوان جهانی سازی! درمتن هر یک از این تعابیر ایدئولوژی های متفاوتی نهفته است. نئولیبرالیسم ها از جهانی شدن جهان گرایی را دنبال می کنند،اروپایی ها عموما در جهانی شدن بحث جهان سازی نوینی را مطرح می کنند تا منافع خود را در رقابت با امریکا مجدداً سازماندهی کنند. جهان سومیها، پدرسالارها، دولتگراها، عدالت خواهها و عموماً کشورهای با مناسبات متفاوت از پروسه مدرنیته، آنرا به عنوان یک نوع جهان سازی یا به تعبیری Westernization غربی شدن یا Americanization امریکایی کردن جهان از آن یاد می کنند ولی یک نکته بین همه این تعابیر مشترک است و آن این که اساسا مناسبات اقتصادی-سیاسی جهانی شکل جدیدی پیدا کرده است و تغییر مناسبات اجتماعی شبکه ای، جامعه در حال یاد گیری، پارادایم هایی که جوامع را به این سمت ها هدایت می کنند، الزامات اقتصاد نوین اطلاعاتی که بر جهان حاکم شده است، نهایتا یک فرهنگ مجاز واقعی را در محیطی مجازی ایجاد کرده و پیامد هایش عینی و واقعی است. به این معنی که اصل پارادایمها در محیط مجازی است ولی با پیامد های عینی و واقعی همراه است. نسبت جهانی شدن با فرهنگ از این حیث مهم است که می گویند "جهانی شدن در ذات فرهنگ مدرن نهفته است".
این تعریف مبتنی بر واقع بینی است، مثل ترافیک شهر تهران، یا هوای آلوده شهر و جمعیت تهران واقعیت های عینی است. در مواجهه بااین پدیده ها نمی توانید بگویید که ما سال ها پیش گفته بودیم که پایتخت را ببرید جای دیگر ،این راه حل به درد این واقعیت امروزنمی خورد. پدیده عینی، واقعیت عینی، تجزیه تحلیل های عینی و فرمول های عملی ولازم خودش را می طلبد. لذا در این تعبیر اگر شما وارد پروسه مدرن سازی شوید الزاما پایان این خط چیزی است به نام مبادلات جهانی در حوزه تجارت و اقتصاد، که بعدا به حوزه های دیگرنیزخواهد رسید.
جهانی شدن و فرهنگ مدرن
جهانی شدن در ذات فرهنگ مدرن است. از این حیث یک نسبتی با این فرهنگ دارد و درعین حال راه و رسم فرهنگی در ذات جهانی شدن نهفته است. یعنی به تعبیری منش فرهنگی ما هم متقابلا تحت تاثیر پروسه جهانی شدن است. امروزه بیشترکودکان جهان کارتن تام و جری هالیوود را می شناسند. ممکن است قیچی بردارید بخشی از آن را قیچی کنید و بخشی از آن را پخش نکنید، ولی از کودک ایرانی تا افریقایی، ژاپنی، آسیایی و استرالیا همه آنها هر روز صبح پای تلویزیون های خودشان تام و جری را می بینند. تام جری فرهنگ خاص خودش را هم القا می کند، شما با احتیاط یا وسواس ممکن است بخشی از آنها را ببرید، ولی اصل موضوع و پیام های فرهنگی آن قابل انکار نیست. اصلش را نمی توانید منکر شوید. شما در جهان کدام تلویزیونی را می توانید باز کنید که مدام نگوید:بخرید،بخرید،بخرید؟ اگر شما هم چنین می کنید پس درروش فروش به یک رویکرد جهانی رسیده اید.اگر چه ما با تاخیر به این روش روی آوردیم ولی بلاخره شما در هر کجای جهان اعم از چپ گرا، راست گرا ،دولت سالار ،دموکراتیک های مقید و دموکراتیک های بدون قید، جامعه آزاد و غیر آزاد هر ساعتی از شبانه روز سویچ تلویزیون را روشن کنید او به شما خواهد گفت:بخرید بخرید ،بخرید!! واین یک روش جهانی فروش است وشما هم در کسب و کار از آن استفاده می کنید و لذا است که راه و رسم فرهنگی در تعیین هزینه در تخصیص منابع ،در توزیع منابع و در منش شما با عنوان فراهم آوردن شیوه اثر بخش کردن منابع و هزینه ها در حوزه های اقتصاد و فرهنگ و آموزش موثر است و در ذات جهانی شدن است و شما نا خواسته دارید استفاده می کنید .مصداق های بسیاری از این قسم وجود دارد.لذا این راه و رسم فرهنگی به معنی مفهوم سازی نوینی از فرهنگ ومنطقه، کشور، بین الملل را هم به وجود می آورد. شما در گفتگوهای بین فرهنگی با واژگان کلیدی با موضوعاتی آشنا می شوید که دیگر مبادله را کار دشواری نمی کند وشما در سطح گفتمان بین المللی هم به نحوی در قالبهایی فکر می کنید و سخن می گویید که عملا واژگان ومناسبات ویژه ای دارد. حتی اگر این گفتمان ، گفتمان برای پیوستن به یک کنوانسیون بین المللی یا عدم پیوستن به آن باشد ،مثل گفت وگودرباره حق و حدود تکالیف انسان درجهان معاصر.
جهانی شدن و آموزش
ارتباط جهانی شدن با آموزش آهسته و خیلی کند و پنهان،نا پیدا ونا آشکار در حوزه فرایند های آموزش ویادگیری از خانه شروع می شود،از پای تلویزیون شروع می شود،یعنی شما در سن شش –هفت سالگی به این فکر می افتید که پیامد های آن را با آموزه هایی درمحتوای کتابهای درسی جبران کنید.اینجاست که بحث الزامات جهانی شدن در حوزه آموزش را به وجود می آورد. اگر تغییرات جغرافیایی دانش ،جغرافیای مهارت و جغرافیایی نگرش آدم ها نسبت به خود شان و جغرافیا ی شان وهستی عوض شود. شما دنباله رو کنترل این تغییر جغرافیا هستید.آموزش وپرورش به این معنی در حوزه بومی فقط منفعل است و فقط در یک شرایط سخت واکنش نشان می دهد، ولذا است که اگر شما می خواهید این مناسبات را به هم بزنید،الزاما باید آموزش و پرورش شما از لحاظ طولی جلوی این واقعیت قرار گرفته باشد، تا بتواند از حالت انفعالی خارج وفعال در مقابل آن واکنش نشان دهد، واین نیازمند یادگیری است،یادگیری به نحوجدید با هدف جدید ،با رویکرد های جدید ودر محیط جدید، با ساختارهای خاص خودش. محیط های سنتی یادگیری فقط در بهترین شرایط و اثر بخش ترین شرایط میوه های خاص خودش را دارد ،که آن میوه ها در بازارامروزدردست فروشی های رایج سنتی قابل مبادله وعرضه نیست ،تقاضایی هم ممکن است برایش وجود نداشته باشد، لذا بی جهت نیست که در جولای 2003 دپارتمان آموزش و پرورش آمریکا یک گزارشی داد که نشان می دهد 56% از کسانی که کار می کنند. درس می خوانند و36% از کسانی که درس می خوانند، کار می کنند این رقم در ژاپن 46% است، کسانی که درس می خوانند ،کار می کنند والزاما برای اینکه عقب نیفتند و خود را با بازار تقاضای آموزش هماهنگ کنند. بازار تقاضای آموزش نه به معنای شغل پیدا کردن و گرفتن چند هزار تومان برای گذران زندگی، بازار تقاضای آموزش به منظور تغییر جغرافیای دانش، مهارت و بینشی است که مدام تحت تاثیر فن آوری های اطلاعات و ارتباطات و تحولات اجتماعی تغییر می کنند. نکته دیگری که در ارتباط با جهانی شدن و آموزش وجود دارد، نقش آموزش است در گسترش ظرفیت های جهانی در سه حوزه to ability to،to develop to ،to understand to «بینشی» «مهارتی» و «دانشی» شما چه چیزی را، چگونه وبه چه منظوری باید توسعه دهید و اثر بخش کنید؟ لذا این چگونگی ها و چرایی ها بحث اصلاحات آموزشی را در دنیا امروز فراگیر کرده است.
پابه پای جهانی شدن در مطبوعات جهان وکنفرانسهای بین المللی، ندای اصلاحات آموزشی گسترش مییابد. جهانی شدن مانند مهمان فربهی است که فرا خوانده شده است و آمادگی فرا خوا ندنش را نداریم، ولی مهمان فربه مرزها را درمی نوردد و پیامدهای خاص خود را دارد. با این مهمان فربه چه باید کرد؟ نگرش اصلاحات آموزشی به خروجی ها باشد یا ورودی ها، به جواب اهمیت بدهیم ،یا به نحوه طرح سوال؟ به مهارت گفتن نمره بدهیم یا به شنیدن ؟ در واگرایی سرمایه گذاری بکنیم یا در هم گرایی؟ شیوه این سرمایه گذاری ها در دانش و مهارت و بینش افراد و توسعه منابع انسانی چگونه ممکن است؟
پیامهای جهانی شدن
پیام اول این است که برای مواجه با هر پدیده ای نیازمند باز اندیشی و پارادایم کارآمد هستیم. بدون داشتن پارادایم ما فقط بسان موجودات زنده ای هستیم که با تاخیر به انبوه محرک های محیطی واکنش های تاخیری نشان می دهیم. اگر بخواهیم این چنین نباشیم در خصوص مواجهه با جهانی شدن الزاما باید یک هستی شناسی معین و یک پارادایم مشخص داشته باشیم. ما از این طیف های ایدئولوژی، یا روشن فکری یا کارگری یا سیاسی که درجهان امروزبا جهانی شدن مواجه می کنند، یا آنها را حمایت می کنند، جزء کدام یک ازاین گروه ها و هیات ها هستیم ؟ چرا؟ و الزاما نقش ما درهریک ازاین ها چه می تواند باشد منحصربودن درهریک ازاین ها چه چیز را دنبال می کند ؟ عضویت صرف مسئله ای را حل نمی کند. پس اولین پیام این است که نیازمند یک پارادایم هستیم. با خودمان باید مسائلمان را حل و فصل کنیم، خود فرهنگی -اجتماعی مان، وآن وقت نقشه و طرحی دراندازیم که قادر باشد با این پدیده ها و تناقضات متعددی که هر روز درآستانه ذهنمان وزندگی مان قرار می گیرد ،بتوانیم کنار بیاییم این حرکت پاندولی را یک جوری مدیریت کنیم که اگر به راهی می رویم و برمی گردیم، درحرکت دوم یا دوهزارم حداقل متری و کیلومتری هم نسبت به شروع جلوتر رفته باشیم.
پیام دوم ضرورت آمادگی برا ی دخالت در فرایند جهانی شدن است . اگر شما علی رغم وجود تعریف یا پارادایمی معین بخواهید که حتی فرایند جهانی شدن را تفسیر کنید دچار مشکل می شوید. یعنی تفسیر یک پدیده هم الزاما نیازمند یک بینش خاص است.اتفاقات زیادی ممکن است در سرراهتان بیفتد.آن گاه می توانید این پدیده را تفسیر کنید که الزاما بینش موثرداشته باشید.همه این پدیده را می بینند. ولی همه یک تعریف واحد ندارند چون همه بینش واحدی ندارند.انسان وقتی می تواند مشاهده گر دقیقی باشد، که الزاما بینش داشته باشد. انسان بدون بینش پدیده های بسیار خطرناک راهم خیلی خطرناک نمی بیند، یا پدیده های بسیارعادی را با وسواس ملاحظه می کند. پس ضرورت آمادگی برای دخالت در فرایند مدیریت، تفسیر،بازیگری،وحتی کنترل پیامد های جهانی شدن هم نیازمند به آموزش و یادگیری دارد. حتی اگر شما قادر نباشید جهانی شدن را مدیریت بکنید وفقط بخواهید پیامدهای اجتناب ناپذیر پدیده ای به نام جهانی شدن را کنترل کنید نیازمند بینش و اندیشه موثری هستید.
پیام سوم عبارت است از این سوال که با آموزش سنتی و یادگیری سنتی نمی توان در این عرصه پاسخگوی نیاز های دانشی و بینشی و مهارتی لازم بود.ما باید به نحو دیگری با آن برخورد کنیم .الزاما مدیریت فرهنگی و آموزشی بازسازی فرهنگی مبتنی بر تجربه را لازم دارد.کار بسیار طاقت فرسایی است. بازسازی فرهنگی تا رسیدگی مهلت و فرصت زیادی لازم دارد.اروپایی ها سال های طولانی این راه را رفتند، ژاپنی ها البته به جهت تجربه های اروپایی ها این راه را سریعتررفتند، کره ای ها به خاطراین که منازعه فرهنگی ریشه داری با این پروسه نداشتند، خیلی معطل نشدند. یک ملت وقتی پیشینه تاریخی کهنی دارد، می تواند آن را وسیله تغذیه این فرایند کند یا درمسیرش لایه هایی از مشکلا ت را به وجود آورد .پس بازسازی فرهنگی مبتنی بر تجربه و مدیریت تحول معیارها ی فرهنگی مبتنی بر تجربه لازم است و ما در این زمینه ها بسیار نیاز به کار داریم .نیاز به گفتن و نوشتن و خواندن وگفتگو داریم. توسعه نیافتگی فرهنگی علی رغم ورود تکنولوژی مسائل بسیاری را در طول این 60 سال گذشته برای ما فراهم آورده است، سینما ، دانشگاه ، روزنامه ، مدرسه ، ماشین ، موبایل ،تلویزیون ،اینترنت ،همه این ها را به ما داده است ولی اثربخشی و بهره وری آنها نیاز به بازاندیشی دارد. ورود تکنو لوژی بدون بنیان های فرهنگی بازسازی شده مشکلات ایجاد می کند.
پیام چهارم این بحث ها پیشگیری از سوء تفاهم ها و بد گمانی هاست .«ماهاتیر محمد»در کنفرانس سال 2001 در مالزی که تحت عنوان "جهانی شدن و اسلام" بود خطابه بسیار قرایی در نفی جهانی شدن ایراد کرد . ولی یک پارا گراف از آن سخنرانی که مطلع پایانی ونتیجه گیری ایشان درآن خطابه مفصل است این بود که جهان اسلام دو باربا دو پروسه دچار بد گمانی و سوء تفاهم شد، بیایید به هم کمک کنیم برای بار سوم در مطلع جهانی شدن جهان، دوباره سوء تفاهم ها ما را به حاشیه نبرد. تعبیر دقیق ایشان این است "جهانی شدن وکنفرانس امروز به دنبال هم اندیشی برای پیشگیری از سوء تفاهم ها و بد گمانی هایی است که دو بار درعصرصنعتی شدن جهان و درعهد مدرن شدن جهان، اسلام با آن مواجه شد وموجب شد که نه تنها جهان اسلام بلکه همه جهان سوم را به حاشیه ببرد.امروزدر آستانه تحول سوم هستیم .اگر باهم اندیشی نتوانیم آن را مدیریت کنیم ،این بار فقط به حاشیه رانده نخواهیم شد،این بار حتی کسی را برای چانه زنی نخواهیم داشت".
پیام پنجم، جهانی شدن به عنوان یک سیر تحول است. نگاه به جهانی شدن به عنوان یک سیر تحول اساسا ادبیات حماسی را تبدیل به ادبیات علمی و کارشناسی می کند. شما در علم اقتصاد بحث پیروزی و شکست ندارید. می گویند درآمد نسبی شما پایین آمد یا بالا رفت. در پدیده های اقتصادی شما بحث تسخیر و واگذاری را ندارید. شما میزان شاخص های توسعه انسانی را در سال با دیگران مقایسه می کنید. در اینجا در یک سیر تحول نسبت به دیگران ودریک رقابت فشرده حرکت می کنید. لذا نگاه به جهانی شدن به عنوان سیرتحول اقتصاد بین المللی با نیرو های پیش برنده ای که فقط امریکا نیست قابل تجزیه و تحلیل است. این نیروهای پیش برنده فقط هم در سقوط شوروی سابق به وجود نیامده، عوامل بسیارریشه دارتری درآن هست . لذا اگر با ادبیات حماسی با پدیده ای مواجه شوید،آنوقت پاسخ ناتوانی های خودتان را در ادبیاتی مثل سلطه ، واگذاری کشور در اختیار شرکت های چند ملیتی نمایان خواهید ساخت. لذاست که کلمات مورد استفاده درعلم اقتصاد به جای جنگ،رقابت،به جای شکست ، فقیر تر شدن نسبی ،به جای پیشروی، جذب سرمایه و گرفتن بازار ،به جای پیروزی، رفاه نسبی به کار می رود.این ادبیات کاملا با هم متفاوت است. از ادبیات حماسی استفاده کردن در یک مقوله علمی کارساده ای است و البته عقب افتادگی ها را به جای دیگری حواله می کند که اثبات آن کار دشواری هم نیست، ولی اصل واقعیت را تغییر نمی دهد .
پیام ششم، در مواجهه با جهانی شدن ما نیازمند راهی برای حل تناقض های ملی، منطقه ای و جهانی هستیم. تناقض بین مجموعه مناسبات جدید وسنتی که در یک فرهنگ بومی از آن استفاده می کنیم ومی خواهیم با آنها زندگی کنیم ،آنها را عزیزمی داریم و به عنوان هویت ملی پاس می داریم . ولی بلاخره این چالش ها وتعارضات را باید سامان داد، اگرنتوانیم سامان بدهیم، آنگاه پیامد های آن بسیارناگواری خواهد بود. مثل چالش های عدالت ،آزادی ،مثل چالش های انسان وجهان،مثل چالش های بوم ،منطقه ،ملت وجهان. بومی بودن منطقه ای بودن، جهانی بودن چگونه ممکن است؟ گرفتن دانش دربعد اقتصادی و صنعتی و رها کردن دانش در بعد علوم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یعنی پارادایم صنعتی شدن را در زیرساخت فن آوری اطلاعات بپذیریم ،ولی پیامد های این فناوری اطلاعات را در بهره گیری آن درحوزه های اجتماع و فرهنگ نخواهیم بپذیریم!! این نگاه مسائلی را ایجاد می کند که در خود جهانی شدن به ماهو جهانی شدن هم وجود دارد. یعنی هر تعبیری که بخواهید بکنید چه جهانی شدن را به عنوان یک امر واقعی غیر قابل بازگشت بپذیریم، چه جهانی شدن را بدون مسئول بدانیم،چه جهانی شدن را با مدیر واحد تحت منافع قومی و ملیتی یا جغرافیایی خاص بدانیم ،چه جهانی شدن را به نفع همه بدانیم ،و چه جهانی شدن را کمک به توسعه مردم سالاری بدانیم و چه جهانی شدن را مانع خلق خلاقیت ها و استعداد ها و شکوفایی آنها به عنوان یک فرد یا یک ملت یا یک قوم یا یک جغرا فیا بدانیم و مانع رفاه نسبی انسان ها بدانیم، یا جهانی شدن را به معنای آزاد سازی بدانیم، یا جهانی شدن را به معنای حراج کردن منافع ملی و منافع منطقه ای و جغرافیایی خودمان بدانیم ،اینهاطیف هایی از اظهار نظر هستند. این بحران نیاز به مدیریت دارد.اگر در مدیریت این چالش ها حیران باشیم به مشکلات افزوده خواهد شد.
اگر عنوان مدیریت دوران گذر را در جایی شنیدید، منظور همین است که در واقع در این همراهی ها بتوانید ازیک سیر تحول از یک نقطه ای به نقطه دیگر برسید و با همگرایی معنا دار و اثر بخشی به بازسازی فرهنگی و مدیریت معیارهای فرهنگی بپردازید و این دوران را سازماندهی و مدیریت کنید تا به عنوان یک انسان هدفداروهویت دار به صورت نیرومند درتعامل با چالش های جدید سازماندهی خوبی داشته باشید.
بنیادها و چهرههای جهانی شدن
جهانی شدن به عنوان یک پدیده چالشی است در فرایند توسعه وتحول تاریخی جهان. و به عنوان یک حرکت تاریخی در نظر گرفته می شود . اگر بخواهیم ببینیم ابزارهای این فرایند چیست باید برگردیم و حداقل پس ازجنگ جهانی دوم تاریخ جهان را مرور کنیم. به این معنا که وضعیت شرکت های بین المللی وچند ملیتی ، نقش بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و گات ،بانک های منطقه ای مثل بانک آسیا و نقش گروه هشت را در نظر داشته باشیم.حالا اگر با این فرایند آن را مطالعه کنیم، می رسیم به مفهوم جهانی شدن که مهم ترین چیزی که از آن برمی آید، واژه «تعامل» است. یعنی ازواکنش منفعل به کنش های متعامل تبدیل شدن.من فکر می کنم در زبان فارسی واژه "تعامل" گویای این مفهوم باشد. نکته دوم فرو ریختن مرزهاست که پیامد های خاص خودش را دارد.
آن چه که درbasic of globalization مطرح است اساس و پایه جهانی شدن را توضیح می دهد. مواردی مانند بازار آزاد اقتصادی ، مردم سالاری ، دولت اثر بخش، خصوصی سازی، رفع نابرابری،اعم از جنسی، قومیت ، نژاد ، جغرافیا، حرکت آزاد سرمایه ،ایجاد تشکیل سرمایه و توسعه با توجه به حفظ محیط زیست پایدار. در جهان امروزدو صورت یا چهره از جهانی شدن ترسیم می شود.یکی چهره ای که به پیامدهای ناگوارجهانی شدن می پردازد ودیگری چهره ای که آن را خوشبینانه ارزیابی می کند. به زعم استگر توصیف خوشبختی و بدبختی ازجهانی شدن را جمله توصیف هایی می شمارد که شمال و جنوب ندارد، یعنی این طوری نیست که این هایی که تصور می کنند جهانی شدن عین خوشبختی است همه شان شمالی باشند و آنهایی که آن راعین بدبختی می دانند همه شان جنوبی باشند. درهر دو گروه طیف متنوعی از اندیشمندان وجود دارند. قائلین به بدبختی می گویند که این راه و مسیر جهانی شدن مترادف با مشی امپریالیسم است. بخشی از این نگرش این است که این فرایند یک طرفه است و شما اگر اسباب و ابزار و امکانات و مهارت و دانش برای فروش، برای مبادله ،برای مبارزه ، برای مواجهه ، برای رقابت باهرادبیاتی که می خواهی ازآن استفاده کنی نداشته باشید .آنگاه در این پروسه شما دچار مشکل می شوید. در عین حال توصیف خوشبینانه می گوید که جهانی شدن یک انرژی، قوه و امکانی است که به شما کمک می کند در فرایند تحولات جهانی شدن سهم خود را بخواهید. حداقل این است که مطالبه کنید .حالا چقدر به شما می دهند بحث دیگری است. دراین نوع نگاه جهانی شدن می تواند مزیت های نسبی شما را تعدیل کند و شما را دراین راستا حمایت کند. در کنار این نگرش های خوشبینانه و بدبینانه سطح دیگری از تحلیل ارائه می دهد. انگاره دیگری می گوید جهانی شدن فرایند و فرمول پیچیده و پنهان است. پنهان – ناپیدا، خیلی کند، پیچیده ولی در حال حرکت که جهان را می برد به سمت غربی کردن آن بخش از جهان که هنوز غربی نیست. غربی کردن به معنی فرهنگی آن چون غرب صرف نظر از شکل اقتصاد آزاد آن بیشتراز زیر ساخت های فرهنگی اجتماعی آن یاد می شود و از این هم اجتنابی نیست، حتی تا جایی که نگاه شما را تغییر می دهد. ذائقه شما را عوض می کند، شما دیگرازدیزی خوشت نمی آید و کنار یک دیزی فروشی ماشین های زیادی را می بینید که پارک کرده و رفته اند پیتزا فروشی به صف ایستاده اند. در کنار نظریه های مخالف، دیدگاه موافقی وجود دارد که جهانی شدن را نیروی پیش برنده می داند و برای مواجه شدن با مسائل مختلف ملی و منطقه ای نیروی پر قدرتی است و می تواند در کنار شما قراربگیرد وحداقل به شما اجازه بدهد سهم خواهی کنید، وببینید چقدر از این سهم قابل به حساب آوردن و کسب کردن است.اینها پله های مختلفی هستند و لذا اگر شما در سطح اول کل بازی را به هم زده باشید، یا داوری اش را نپذیرید، یا به قواعد بازی آشنا نباشید، چون قاعده بازی را رعایت نکردید، بازی به نفع شما تمام نخواهد شد. به هر حال این حرکت به عنوان یک واقعیت عینی و بیرونی در جریان است وحداقل بخاطرمنافع متقابل ومزیت نسبی شما هم که شده سهم شما را مجبورند در موقعیت جغرافیایی،در موقعیت اقتصادی، معادن، صنایع، بازارمصرف، در محصول، درموقعیت ژئو پولوتیک،درنفوذ در کشورهای دیگر یا ملت های دیگر بدهند. بلاخره شما نیازمند توانایی هستید. اگرناتوان ظاهرشوید آن وقت همه چیز به شکل متفاوتی جریان پیدا می کند که معلوم نیست منافع شما را تامین کند.
جهانی شدن به مثابه پروژه یا پروسه
بحث درباره پدیده جهانی شدن در قالب ارائه پیش فرض های دو سویه پروژه یا پروسه نیز مطرح است. دو پیش فرض است که آیا جهانی شدن پروسه است یا پروژه ؟ چه پارادایم هایی در پس هر یک از این فرض ها نهفته است ؟اگر شما بپذیرید که جهانی شدن یک پروسه است پذیرفته اید که یک سیستم ،یک فرایند ونیروی اجتماعی است.شما اگر طبق پارادایم خاصی بپذیرید جهانی شدن یک پروسه است به فاعل خاصی نیاز ندارد. روند طبیعی جهان به این سمت می رود ،باطبع به موازات با آن سامانه دیگری خواهیم یافت و آن وقت که شما معتقدباشید جهانی شدن یک پروژه است. باور خواهید کرد فاعلی دارد وآن فاعل جزء منافع خودش به هیچ چیز دیگرتوجه نمی کند.در مواجه با جهانی شدن در جامعه کارگری ما اغلب نگاه خوش بختی وبدبختی داریم.در نگاه سیاستمداران داوری های مثبت و منفی داریم . در حوزه روشنفکران و تئوری پردازان فرضیه پروژه وپروسه را داریم .لذا آن هایی که در خیابان «سیاتل» شعار می دادند ،آن ها به خوشبختی و بد بختی سرنوشت خود، بیمه و تامین اجتماعی و شغلشان و کارشان نگاه می کردند.آن ها که در حوزه اندیشه مثل آقای «استگر» به عنوان ایدئولوژی نئو لیبرال بر جهان گرایی و جهانی شدن نگاه می کنند آن ها با مقیاس علمی با این پدیده مواجه می شوند و تحلیل می کنند.سیاستمداران فقط به پیامدهای مثبت و منفی این پدیده توجه دارند. ولی کارشناسان اقتصادی و جامعه شناسی آن را به عنوان واقعیت عینی تجزیه و تحلیل کنند.
پیامدهای بنیادی جهانی شدن
جهانی شدن در حوزه اقتصاد،سیاست،جامعه،فرهنگ،صنعت،و فناوری و ... دو پیامد بنیادی دارد.این دوپیامد عبارت است از بین المللی شدن و فروریختن مرزها برای تعامل و همکاری بیشتر این همکاری الزاماً هم مثبت نیست و خیلی وقت ها رقابت های بسیار سختی را هم برمی انگیزد. جهانی شدن مرزهای ملی را در حوزه سیاست و اقتصاد متزلزل می کند و فرهنگ و صنعت و ارتباطات بازارسرمایه، گردش نیروی کار، را آزاد می کند وشما را الزاما وادار می کند که تعامل داشته باشید و در این تعامل شما تابع یک دولت جهانی می شوید و دولت های ملی خیلی نمی توانند قدرت آن را نا دیده بگیرند. دراین تعریف چند جزء اساسی نهفته است : یکم، جهان به عنوان یک کل واحد در نظر گرفته می شود. دوم تعامل است. شما الزاما باید تعامل داشته باشید. حصار کشیدن و جدا شدن هیچ مشکلی را برای هیچ کسی حل نمی کند.البته این تعامل عموما هم همکاری خوشبینانه نیست .خیلی وقت ها باید جدی در یک رایزنی های فشرده تقلا بکنی،افکارعمومی را در درون و بیرون سازماندهی کنند تا بتوانید انرژی های پراکنده را به سنرژی (synergy) تبدیل کنید و هدف خودت را پیش ببری.سوم، یکپارچه سازی اقتصادی است. یعنی الزاماً شما در صحنه تعاملات ومبارزات منافع ملی به شکل یکپارچه ای یا تلفیقی یا مرتبط با هم عمل می کنید. چهارم، این که شما بتوانید مجموعه فعالیت ها واکنش های بین المللی خودتان را متوازن کنید. نمی شود در حوزه سیاست تابع یک پارادایمی بود و در حوزه فرهنگ تابع پارادایمی دیگر و احتمالاً در حوزه فناوری اطلاعات تابع یک پارادایم. پارادایم فناوری اطلاعات می گوید که تکنولوژی نه خوب است و نه بد ،خنثی هم نیست پیامدهای خاص خودش را دارد شما اگر فناوری اطلاعات می خواهید گردش آزاد اطلاعات الفبای این پارادایم است. پارادایم فناوری اطلاعات میگوید که شما باید دانش را همه جا ارزان در دسترس همه قرار دهید. پارادایم فناوری اطلاعات میگویدit is ok to make mistakes می گوید این نیست که شما به عنوان دانشجو،بد نیست،زشت نیست که اشتباه بکنید می گوید اصلاً مهم نیست که اشتباه بکنید مهم این است که قادر باشید از فرایند اشتباه خودتان بیاموزید. تمرین آموختن از تجربه ها بسیار حیاتی است. ترویج چگونگی آموختن و اندیشه مهم است نه حفظ و به خاطر سپردن اندیشه ها.
جهانی شدن ازمنظر انگارههای فلسفی
دست کم شما از سه منظر فلسفی می توانید با هر پدیده ای مثل حقوق کارگر، حقوق زن، آزادی، عدالت، تقسیم کار، توزیع درآمد برخورد کنید وازآن جمله بحث جهانی شدن است.از منظر رئالیسم واقعیت عینی ملاک ارزیابی است آنها بر این باورند که دولت ها می توانند قدرتمند باشند و هنوزstate می تواند موجودیت خود را به معنای یک بازیگر قدرتمند حفظ کند. به شرط اینکه قدرت را دنبال کند. پارادایم تعاملات رئالیستی معتقد است که دولت به شرط اقتدار و به شرط عقلانی کردن روش ها و مناسبات اجتماعی اش در حوزه اقتصاد و سیاست قطعا می تواند بازیگر خوبی باشد، ومباحث جهانی شدن به معنای محو اقتدار دولت بومی نیست. دولت جهانی درست است که در قالب کنوانسیون های مختلف حضور دارد، اعمال قدرت می کند، نظارت می کند، ما را محدود می کند ولی همه کاره هم نیست.
ازمنظرلیبرالیسم جهانی شدن فرایند حتمی آزادسازی ها است وهر روز فراگیرترمی شود و زمینه ها وموجودیت ها وموقعیت های مختلفی را در بر می گیرد. لیبرال ها معتقدند که درتعاملات بین المللی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ما تولید یک دولت مقتدر جهانی می کنیم که مجازی است. حضور ملموسی ندارد ودولت مردی ندارد. ولی اعمال قدرت می کند .از طریق مجامع بین المللی و دولت هایی را در سطوح مختلف وادار به رفتارهایی می کند که ناخواسته در مسیرآن قرارمی گیرند و بعضا هم خوشایند نیست.
مارکسیست ها بر این باورند که جهانی شدن چیز تازه ای نیست و ادامه فربه شدن کاپیتالیسم است. کاپیتالیسم فربه تر شده است، و فرایند جهانی شدن را می سازد و به شکلی که می خواهد سامان می دهد، همان طور که با سرمایه داری مبارزه می کردیم با جهانی شدن مبادله و معامله می کنیم. اینجا دیگر لفظ مبارزه ، ازاین ادبیات حماسی جای خود را می دهد به تعامل؛ چون بلاخره، موقعیت جهانی بعد از جنگ سرد و پس از یازده سپتامبر کاملا با موقعیت قبل از آن و جهان امروز مختلف و متفاوت است.
عوامل پیش برنده جهانی شدن
یکم، فناوری های اطلاعات و ارتباطات است که انواعٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍٍ e را ترویج می کند که نهایتا ابزار و فرهنگ خودشان را می خواهد.
دوم، تجارت آزاد Trade liberalization، گردش آزاد فقط هم اقتصادی و کالا نیست، به مغزها هم می رسد. بازارسرمایه، بازار نیروی انسانی، بازار نیروی کار و الزام آن هم لیبرال بودن است و هیچ مرزی را هم نمی شناسد و مرز زداست؛ به باور فیلسوفان این حوزه، وهیچ محدودیتی را برنمی تابد.
سوم، بین المللی شدن سرمایه است وهمانطور که گفتم شما به میزانی که می توانی سرمایه را جذب کنی به همان میزان هم سهم خودت را می گیرد، مشارکت در بازار سرمایه جهانی بسیار مهم است.
چهارم، تشکیل بازار نیروی کار جهانی است. منظور از بازار نیروی کار جهانی آسان شدن گردش نیروی کار بین المللی است. در کنفرانسی که در فروردین سال 81 در شهر لیون فرانسه برگذار شد، مدیر کل بخش آموزش یونسکو می گفت ما داریم به سمتی می رویم که بحث فرارمغزها دارد شکل جدیدی پیدا می کند. "مغزها در میان ما هستند ولی با ما نیستند" که این یک شکل دیگری از مهاجرت نخبگان است.
شکافها
براساس گزارش توسعه انسانیHDR سال 2003، 15درصد از مردم جهان 88 درصد کاربران اینترنت را تشکیل می دهند و این فاصله وحشتناکی است.23 درصد از مردم جهان در افریقا و شمال آسیا فقط 1درصد کاربر اینترنتی را دارند. به نظر می رسد که اقتصاد آزاد راه open capital market را باز کرده است به معنی آزادی بازار سرمایه. سازمان تجارت جهانی(WTO) ونسخه های بانک جهانی که برای کشورهای اندونزی، برزیل پیچیده شده است تا حالا پیامدهای بیشتری برای فربه تر شدن توسعه یافته ها داشته تا کمتر توسعه یافته ها و کشورهای در حال توسعه اغلب به دلیل عدم توانایی که داشتند به حاشیه رانده شدند.اینجا تعبیر جالبی از رئیس قبلی بانک جهانی وجود دارد، او معتقد بود که همه برنامه های حمایتی کشورهای توسعه یافته بیش از آن که به درد کشور های در حال توسعه بخورد، به سود شرکت های بزرگ امریکایی است. یعنی منفعتی که این ها می برند خیلی بیشتر است. فرارمغزها که در سال 1972 چیزی فقط درهمان سال حدود 51 میلیون نفرازسرمایه های کشورهای جهان سوم راجذب کشورهای برخوردار کرده است. دربخش بین المللی کردن سرمایه به این معنا که مادر سال 1960 ،3500 شرکت چند ملیتی داشتیم؛ درحالی که در سال 1999 ،90 هزار شرکت چند ملیتی داریم که در یک حرکت بسیار فشرده در هم می ریزند و دوباره ازهم جدا می شوند. یعنی شما مدام در خبرها می خوانید شرکت ها درهم ادغام می شوند و دوباره ازهم جدا می شوند که این فرایند حرکت اقتصاد جهانی است. بعضی از این شرکت ها ازبرخی از کشورها میزان تولید، درآمد و فروششان بیشتر است و فقط آمار 1997 نشان می دهد که تولید ناخالص برخی از شرکت ها مثلا ‹جنرال موتور› با برخی از کشور ها مانند افریقای جنوبی برابراست یا تولید ناخالص تویوتا موتور از مالزی بیشتر است. یعنی بعضی ازشرکت های چند ملیتی بعضا به اندازه چند کشورخاورمیانه ای یا چند کشورافریقایی در سال سرمایه تولید می کنند.
فرهنگ جهانی
راه ورسم جهانی شدن الزاماتی را ایجاد می کند چه چیزهایی است و چگونه این ها ارتباطات بسیار تنگاتنگ و پیامد های فرهنگی خودش رادارد؟ به این معنا اکنون به طور واضح می گویند حتی اگر شما بخواهید مدرن هم بشوید، الزاما باید به این قطار در حال حرکت (اقتصاد جهانی) وصل شوید.این پارادایم می گوید که جهان سوم اگر هم بخواهد مدرن شود، و دریک پروسه تاریخی عقب افتادگی ها را جبران کند الزاماً باید بتواند با جهان تعامل داشته باشد و بتواند پیامد های مخرب فرایند جهانی شدن با جهانی سازی را کاهش دهد. این ازلحاظ فرهنگی نیاز به یک مدل عملی دارد ما باید کوشش کنیم یک تعریف جدیدی از این دوران گذار و نحوه مدیریتش داشته باشیم. در حوزه فرهنگ علاوه بر مدیریت فرهنگی ما نیازمندیم که به عنوان یک کشور درحال توسعه تجربه های فرهنگی را بازسازی و مدیریت معیارهای فرهنگی را ترویج کنیم. از جمله یکی ازآنها بازسازی آموزش واصلاح ساختارهای آموزشی است. به نحوی که از پاسخ به سوال، از گفتن به شنیدن ، از مهارت یادآوری به مهارت تفکربرسیم و مهمترازآن چیزی که به آن نیاز داریم مکانیزم های انباشت سرمایه اجتماعی است.
تاًثیر جهانی شدن برآموزش
آموزش جهانی، توسعه منابع انسانی، توان ظرفیت های جهانی رشد و مهارت های شهروندی چند بعدی پیامدهای جهانی شدن در حوزه آموزش است.
در"جهان امروزچه چیزی ارزش آموختن دارد؟" روزهای زیادی روزنامه صبحی در توکیو به این مقوله می پرداخت که درجهان امروز چه چیزی ارزش آموختن دارد. موضوعاتی برای یادگیری یا راه ها وچگونگی یادگیری و مهارت بهره گیری ازاطلاعات. این که چه چیزی ارزش آموختن دارد،چالش اول است.کشورهای مهم دنیا اقداماتی را آغاز کردند و شما اگر در صفحه اول yahoo داخل آن باکس search بزنید2061، انبوهی ازداده ها را میآورد که به شما میگوید امریکا در سال 2061 در سواد فناوری، درریاضیات وعلوم میخواهد به کجا برسد. میگوید امریکا در سال 2061 میخواهد چه استانداردی از سواد فناوری،ریاضی و علوم داشته باشد. به عنوان سه پیش برنده مدیریت این دوران گذار به تحولات نوین جهانی شدن.
مهارتهای شهروندی، آشنایی با انواع حقوقی که امروز در ادبیات فرهنگی ما نیز آمده است، نگاه به آینده، بحث تعامل حوزه های فرهنگ، اقتصاد،و جامعه زیر ساخت های علمی دانش بیولوژی جدید،بحث کیفیت زندگی و نابرابری ها و مساله عدالت ،بحث توسعه پایدار ،توانایی شما در مواجه با دنیای غیر مشخص ،آینده نامعین و ... مهارت های زندگی نه ذهن انباشته، الزامات پرورش کودک و شهروند تاب آور و ترویج فرهنگ تاب آوری.
توانمندسازی نیروی انسانی و برقراری ارتباط آن باهویت ملی و اجتماعی برای بهبود زندگی کاری.
احتراتم نسبت به ارزش های انسانی مشترک میان انسان ها به ارزش های به ما هو انسان ، وارزش هایی که برای هویت های بومی تعبیرهای فرهنگی دارد. ظرفیت های اخلاقی، سعه صدر،ارتباطات، احساس های لطیف، به واقع احساس های مثبت نسبت به پدیده ها و روابط انسانی، مهارت های ارتباطی، خلاقیت ، خود گردانی، بحث اینکه می خواهید چه چیزی را یاد بگیری ویاد بگیرید که چگونه یادگیری مداوم داشته باشید.
مهارت های چند بعدی شهروندی (Citizenship Multidimensional) به این معنی که شما فقط شهروند ایران نیستید، شهروند جهانی هستید و آموزش جهانی(global learning) معنی اش این است که شما را آماده می کند، با این مهارت ها زندگی کنید. مهارت های چند بعدی شهروندی است.
مشارکت با دیگران، ترویج تفکر سیستماتیک و انتقادی. یعنی قادر باشید نقد کنید آموزش را نه آموزگار را، نقد کنید سیاست را نه سیاستمدار را، نقد کنید بروندادهای یک سیستم را نه فقط یک سیستم را، اجزای یک سیستم را سامان بدهید به عنوان یک معلم یا دانش آموز، ولی شما آموزش را نقد کنید نه آموزگار را.
سخن پایانی
جهان در حال تغییر است ودراین دگرگونی پوست انداختن های سختی در راه است. اگرما مهارت، بینش، دانش و آمادگی این مهم را نداشته باشیم ونتوانیم خود را باز پروری کنیم دچار مشکلات بسیاری خواهیم شد. آموزش اثربخش کمک می کند به مدیریت تغییر و بازسازی معیارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی وبه انباشت دانش و بینش ومهارتهای انسان. به خاطر داشته باشید تغییر امری بخشنامه ای نیست تغییر یک پروسه است، آرام آرام پیش می رود و برگشت ناپذیرهم نیست. میزان دانش ما و میزان توانایی ما درارزشیابی آن چه که می دانیم و آن که نمی دانیم و آن چه که باید بدانیم و آنچه که باید به دست بیاوریم و آنچه آموزش می دهیم، تمرین می کنیم و انجام می دهیم و می توانیم انجام دهیم نیاز به بازبینی، باز پروری، بازسازی و باز اندیشی دارد. مواجه با جهان دگرگون امروز بیش از هیجان به آرامش و تفکر نیازمند است. این مهم ترین پیام این بحث برای ترویج فرهنگ بهسازی آموزش رسمی و سازماندهی هسته های تحول برای غنی سازی یادگیری است