تاریخ انتشار: ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۲۱:۲۶

همشهری‌آنلاین: دکتر یونس نوربخش، جامعه شناس دین، به بررسی رابطه دین و دولت در اروپا با تاکید بر آلمان پرداخت.

وی در جمع دانشجویان و استادان دانشکده مطالعات جهان در بخش نخست سخنان خود گفت: مسیحیت در طول تاریخ مدل‌های مختلفی از رابطه دین و دولت را تجربه کرده است. به طوری که گاه کلیسا خواسته نقش دولت را بازی کند و گاه دولت خواسته نقش دین را به عهده بگیرد اما در هر دو حالت غرب تجربه خوبی نداشته است و در هردو مدل حکومت های مطلق گرا نتیجه شده است.

دکتر نوربخش افزود:مسئله رابطه دین و دولت، دنیا و آخرت، ایمان و عقل تا دوره اصلاحات و روشنگری موضوع جدی اروپا بوده است. دین ودولت گاه به هم نزدیک شده‌اند و گاه از هم دور، گاه با هم هماهنگ بوده‌اند و گاه رفتار خصمانه نسبت به هم داشته اند. مسحیت ابتدا تا قرن 4 یک دین معنوی بود که از اموره اجتماعی و سیاسی فاصله می گرفت و استراتژی و سازش را دنبال می کرد و اساسا ریشه در یهودیت داشت و تا مدتی به عنوان شاخه ای از یهود تلقی می شد و در سایه آن عمل می کرد و جنبش اعتراض به حکومت تلقی نمی شد. اما به تدریج با رشد کلیساها و احساس خطر از آنها، مسیحیان به شدت تحت تعقیب قرار گرفتند. این دوره با رسمیت یافتن دین مسیحیت در دوره کنستانتین در قرن چهارم به پایان رسید و مسیحیت وارد دوره جدیدی شد.

 این استاد جامعه شناسی دین ادامه داد: مسیحیت که با فرموله کردن مبانی الهیات خود به تدریج به یک «دین نهادی» تبدیل شده بود در این مرحله به صورت یک «دین سیاسی و دولتی» ظاهر گشت. در زمان گریگور هفتم و گریگور کبیر پاپ آنقدر قدرت یافت و در امور سیاسی وارد شد که دولت شکل «پاپ-قیصری» گرفت. ولی از قرن 9 این مدل عوض شد و نهاد دین زیر سیطره دولت درآمد و این مدل به «قیصر-پاپیسم» تغییر شکل داد این به دلیل ادعای حکومت مبنی بر داشتن «حق خدایی حاکمیت» بود. کلیسا به بخشی از ساختار قدرت دنیوی تبدیل شد و وظیفه اش مشروعیت بخشی به دولت شد.

وی خاطر نشان کرد: در خصوص طبقه بندی رابطه دین و دولت نظریه های مختلفی وجود دارد. ولی در مجموع تحولات رابطه دین و دولت را به سه گروه می توان تقسیم نمود:
برتری دین بر دولت به طوری که سیاست در خدمت دین باشد و این نگاه مدت طولانی در قرون وسطا حاکم بود. برتری دولت بر دین و نگاه «ابزاری» به دین که در خدمت دولت است.

نگاه لیبرالی که به تفکیک دین از سیاست معتقد است. این دیدگاه که با نظریات ماکیاول، هابز،جان لاک به تدریج شکل گرفت به صورت عمولی با دو جریان اجتماعی تحقق یافت: روشنگری و اصلاحات. روشنگری جریانی بود که با قصد خارج کردن عقل و علم از سیطره حاکمیت دستگاه های دینی شکل گرفت و اصلاحات که توسط لوتر و کالون رهبری می شد با هدف کاهش سیطره پاپ و روم و بازسازی ارزش های بنیادی مسیحیت که توسط عملکرد کلیسا آسیب دیده بود و ترویج قرائت انجیلی از مسیحیت شکل گرفت.

دکتر نوربخش توضیح داد: این جریانات مقدمه ای شد برای ورود اروپا به مدل جدیدی از نظام سیاسی که مدل دموکراتیک-سکولار می توان نامید این راه حلی بود که اروپا برای حل منازعات تاریخی خود جستجو کرد. البته غرب هیچ وقت به عنوان یک واحد سیاسی کامل مطرح نبوده است لذا گروهی از دولت ها مطرح بودند که در برابر اصلاحات قرار داشتند و هر کدام انتخاب های متفاوتی با این جریان داشتند. مثلا کشورهایی مثل فرانسه، اسپانیا و ایتالیا بیشتر گرایش به بقا برای اعتقادات سنتی و حفظ نهادهای دینی موجود داشتند. مناطق مختلف آلمان نیز هر یک چداگانه برخوردهای متفاوتی با اصلاحات داشتند.

وی افزود: سکولاریسم در حقیقت به معنای انتقال قدرت کلیسا به حاکمیت و عقب نشینی آن از موضع مرکزی و سیاسی اش بود. "انسان گرایی"، "تجربه گرایی" و "عقل گرایی" راه حل های جدیدی بر حل تضادهای تاریخی موجود در جامعه بودند.

وی در پایان خاطر نشان ساخت: به دلیل ناتوانی کلیسا ها در پاسخگویی به نیازها و تاکید بر تقویت جریان سکولار و دموکراسی در حال حاضر حدود 29 درصد از مردم آلمان به هیچ مجموعه دینی تعلق ندارند. در عوض به دلیل افزایش گرایش به دین اسلام، زاد و ولد زیاد و مهاجرت ترک ها و کردها به آلمان جمعیت مسلمانان این کشور در سال 2006 به 5/3 میلیون افزایش یافت. با وجود آن اسلام هنوز به عنوان دین رسمی پذیرفته نشده است.

برچسب‌ها