سونامیانسانی که در مرز 2کشور شکل گرفته است، نمادی از فقر در کشوری را به نمایش میگذارد که روزی از زمره پیشرفتهترین کشورهای آفریقایی از لحاظ اقتصادی بود.
کمتر از 30 سال پیش، یان اسمیت سفیدپوست پس از مبارزه بیامان مردم و مخالفان آپارتاید، صحنه سیاسی را به مردی واگذاشت که دنیا او را به عنوان چهره برتر آفریقا میشناخت. اکنون پس از گذشت 28 سال از استقلال، همه صداهایی که روزی از مرد شماره یک زیمبابوه تجلیل میکردند خاموش شده است.
زیمبابوه دیگر کشور نمونه جنوب آفریقا نیست و تورم باور نکردنی همراه با فساد مالی و اداری، از این کشور سرزمینی ساخته است که دیگر حتی قادر نیست نیاز عمومی مردمش را تامین کند.
روبرت موگابه 84 ساله -که فرزند یک کارگر روز مزد است - در سال 1924 در شمال رودزیا به دنیا آمد. او پس از تحصیل در رشته حقوق در آفریقای جنوبی در سالهای دهه 50 میلادی به تدریس در مدرسههای غنا پرداخت و از همان زمان تحت تاثیر اندیشههای قوام نکرومه قرار گرفت که آفریقای دیگری را در ذهن خود میپروراند.
او پس از بازگشت به جنوب رودزیا به گروههای مقاومت پیوست و تلاش برای برچیدن نظام آپارتاید را در سرزمیناش -که در آن هنگام هنوز رودزیا نامیده میشد- آغاز کرد.
موگابه بارها دستگیر شد و به زندان افتاد و آخرین بار 10 سال را در زندان گذراند.
او همراه با دیگر زندانیان سیاسی زمان یان اسمیت در آن دوران شکنجههای بسیاری را پشتسر گذارد و پس از آزادی از زندان به گروههای مقاومت صلح پیوست که شاخهای از حزب جبهه متحد آفریقا زانو بود.
موگابه در سال 1975 ریاست این حزب را برعهده گرفت. پس از گفتوگوهای صلح -که در انگلستان آغاز شد و به استقلال رودزیا و تغییر نام این کشور به زیمبابوه انجامید- در سال 1980 موگابه نخستوزیر این کشور تازه استقلال یافته شد.
هنگامی که موگابه 56 ساله پس از انتخابات زمام امور را به عهده گرفت، شروع بسیار موفقیتآمیزی داشت.
زیمبابوه در آن هنگام با دارا بودن منابع بزرگ زیرزمینی و کشتزارهای فراوان و آباد و از همه مهمتر داشتن راههای ارتباطی نمونه در این بخش از آفریقا در کنار آفریقای جنوبی، دارای نیروی کارآزموده کافی نیز بود.
در زیمبابوه قوه قضائی مستقلی وجود داشت که امکان فعالیت سیاسی را برای این کشور چند حزبی فراهم کرده بود؛ هر چند که در آن هنگام نیز کمتر مطبوعات آزاد در این کشور وجود داشت.
موگابه -که در سالهای نخست به یکی از مطرحترین سیاستمداران آفریقایی تبدیل شده بود- در اقدامی که خود آن را انقلابی میخواند، سیستم رفاهی را دگرگون کرد و خدمات بیمه رایگان را در زیمبابوه بهوجود آور
. به موازات آن دستمزد کارگران افزایش یافت و در اقدامی که تحت افکار سوسیالیستی او شکل گرفته بود، دست به اصلاحات کشاورزی زد و کشتزارهای بسیاری از سفیدپوستان را -که او آنها را عامل فقر و سرکوب سیاهان میدانست- ملی کرد.
برقرسانی به نقاط دور افتاده و ایجاد سیستم آبرسانی در مناطقی که دهکدههای سیاهپوستان در آنجا بود، در سالهای نخست به طرفداران وی در کشور افزود.
در سالهای اوایل دهه 90 میلادی زیمبابوه میتوانست با غرور اعلام کند که بیسوادی را تقریبا ریشهکن کرده است.
در همین سالها یکباره ورق برگشت؛ چندین دوره پیدرپی خشکسالی این کشور را با بحران مواجه کرد و پای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی را به این کشور گشود.
برای مبارزه با بحرانی که در راه بود، موگابه دست به اقدامی عجولانه زد و با خصوصی کردن کارخانههای دولتی و تجدیدنظر در مزد کارگران و در کنار آن صرفنظر کردن از بیمه رایگانی که در ابتدای کار به اجرا در آورده بود، به نارضایتی و ناآرامیدر صحنه اقتصادی کشور دامن زد.
برای مبارزه با ناآرامیهایی که دولت موگابه انتظار آن را میکشید، سندیکاهای کارگری منحل شدند و بسیاری از کارگران آزموده زیمبابوه به بازار کار آفریقای جنوبی کوچ کردند.
در این میان، موگابه دست به اقدامهای عجولانه دیگری نیز زد که زنگ خطر را برای این کشور به صدا در آورد.
همزمان دوستان نزدیک و همرزمان پیشین وی از مزایای بسیاری برخوردار شدند و هنگامی که مردم عادی هر روز ناراضیتر میشدند، آنان به طبقهای تبدیل شدند که خود روزی نابودی آن را در سر میپروراندند.
موگابه در صحنه سیاسی آفریقا نیز پا را از مرزهای خود فراتر نهاد و با فرستادن سرباز به کنگو -که در آن زمان در آستانه جنگ داخلی بود - از لورنت کابیلا در کنگو طرفداری کرد.
11هزار سرباز زیمبابوه بین سالهای 1998 تا 2003 در کنگو به جنگ پرداختند؛ جنگی که هر روز برای زیمبابوه یک میلیون دلار خرج داشت.
در زیمبابوه ولی بمب ساعتی دیگری هر لحظه به انفجار نزدیکتر میشد و نارضایتی از دولت، مردم را به مرز شورش کشانده بود.
موگابه در حرکتی رو به پیش و به عقیده همه تحلیلگران آفریقایی نسنجیده، دست به تقسیم کشتزارهای سفیدپوستانی زد که تمام سیستم کشاورزی کشور را اداره میکردند.
گروههایی که دولت آنان را تهییج کرده بود به کشتزارهای سفیدپوستانی که هنوز در زیمبابوه مانده بودند، حمله میکردند و آنان را فراری میدادند.
او با این اقدام خود در نظر داشت جلوی نارضایتی هزاران کارگر روزمزدی که دیگر در زیمبابوه امیدی به آینده نداشتند را بگیرد. در این میان، سفیدپوستان باید تاوان ندانمکاریهای موگابه را آن هم 2دهه پس از استقلال میدادند.
از سوی دیگر، همانند همه سیستمهای دیکتاتوری، نارضایتی به ناآرامیهایی انجامید که برای مبارزه با آن احتیاج به نیروی سرکوبگر بود.
موگابه در این مورد بسیار خوب عمل کرد و نیروهای سرکوبگر او همه فریادهارا درگلو خفه کردند.
برای سرپوش نهادن بر سرکوبها مانند همیشه تاریخ، دشمنی نیز باید پیدا میشد که در کنار سفیدپوستانی که هنوز در زیمبابوه مانده بودند، میایستاد به گفته موگابه، این دشمنان، کشورهای غربیای بودند که آب به آسیاب ناراضیان میریختند؛ گفتهای که نه در آن هنگام و نه امروز هرگز با دلیل و برهان همراه نبود.
موگابه - که همه چیز کشورش را مدیون خود میدانست- نه میتوانست و نه قادر بود بپذیرد که خود، عامل همه این نارضایتیهاست.
حزب حاکم به مرور زمان، خود به مرکزی برای کنترل مردم تبدیل شد و در گوشه و کنار کشور، این حزب بود که سرنوشت همه را در دست داشت.
به موازات آن، فسادی فراگیر همه ارگانهای دولتی را در برگرفت و نبود مطبوعات آزاد و قوهقضائی مستقل، دست حزب و موگابه را برای کشاندن کشور به بیعدالتیهای گستردهتر بازگذاشت.
هر صدای مخالفی در گلو خاموش میشد و موگابه -که اکنون پا به سن نیز گذارده بود- با اقدامهایی که هر روز نسنجیدهتر از پیش بود، زیمبابوه را به مرز نیستی کشاند.
از مزارع سرسبز و کشتزارهایی که روزی به انبار غله آفریقا مشهور بود، دیگر اثری در زیمبابوه نبود و به جای آن سیاهپوستانی در این کشتزارها ساکن شده بودند که نه فقط توان، بلکه قدرت اداره کشتزارهایی با این وسعت را نداشتند.
در اقدامی بیسابقهتر موگابه دست به تقسیم اراضی باقیمانده در دست سفیدپوستانی که خود را شهروندان زیمبابوه میدانستند، زد.
کشاورزان ناکارآزموده، دیگر حتی قادر نبودند خوراک روزمره خود را نیز برداشت کنند. زیمبابوه غنی به کشوری تبدیل شد که باید خوراک خود را از خارج تامین میکرد.
این روند هر روز شدت بیشتری گرفت و به موازات آن بر قدرت سیستم سرکوب نیز افزوده شد.به نظر میآمد آخرین انتخابات در زیمبابوه - که ماه گذشته برگزار شد و در آن بر اثر فشار بینالمللی، احزاب مخالف نیز شرکت کردند - به موگابه این امکان را بدهد که در صورت شکست، محترمانه صحنه سیاست را به دیگری واگذارد ولی موگابه 84 ساله هرگز به این موضوع نمیاندیشید.
سیستم سرکوبگر او با هر روزی که از اعلام نتایج انتخاباتی -که همه چیز آن، دلالت بر شکست موگابه داشت - میگذشت بیشتر به سرکوب مخالفان میپرداخت و اجازه نمیداد رای نهایی آن گونه که به صندوقها ریخته شده بود، اعلام شود.
دیکتاتور پیر از پشتیبانی نیروی ویژهای شامل 2هزار نفر از جنگجویان پیشین بهره میبرد که به گفته مردم عادی زیمبابوه به «بمبهای سبز» معروف هستند و با همه ابزارها برای ترور و سرکوب مخالفان مسلح شدهاند.
اکنون در کشور حاصلخیز زیمبابوه، بیش از 80درصد از کارگران بیکارند و عمر متوسط از 63 سال در گذشته به 34 سال برای مردان و 37 سال برای زنان کاهش یافته است.
به گفته مارگارت دونگو - یکی از همرزمان پیشین موگابه و مخالف کنونی - « ما همه مقصر هستیم. ما خدایی را روی زمین آفریدیم که فقط یک چیز برایش مهم است؛ قدرت».
در همین رابطه جان ماکومبه - استاد علوم سیاسی دانشگاه زیمبابوه که عضو حزب مخالف است- عقیده دارد که برای پایان دادن به آنچه اکنون در زیمبابوه میگذرد،کمک همسایگان نیز لازم است.
وی در مصاحبهای با یک روزنامه اروپایی میگوید کشورهای اروپایی و غرب باید به آفریقای جنوبی فشار بیاورند تا دست از حمایت از موگابه بردارد.
به گفته جان ماکومبه همه چیز نشان میدهد که موگابه حمایت مردم را از دست داده است و انتخابات روز 29 مارس نیز همین نتیجه را عیان کرد ولی او اکنون امید به بازشماری آرا بسته است چون در این دور میتواند با تحت فشار قراردادن افراد، نتیجهای دیگر را از صندوقهای رای بیرون بیاورد.
به گفته ماکومبه، مورگان تسوانگیرای (از حزب مخالف) برنده بیقیدوشرط انتخابات است و هر نتیجه دیگری که حتی منجر به انتخابات مرحله دوم نیز شود، نشاندهنده ضعف و شکست موگابه است زیرا موگابه در مرحله دوم میتواند طرفداران افراطی خود را به صحنه بیاورد تا مانع رایگیری آزاد شوند.
در این میان، مورگان تسوانگیرای از مجامع بینالمللی خواسته است پا درمیانی کنند و به گفته وی، کسانی را که با تحت فشار قرار دادن و شکنجه، مردم زیمبابوه را به بند کشیدهاند در یک دادگاه بینالمللی به جرم جنایت علیه بشریت به محاکمه بکشانند.
او در این مورد اشاره مستقیم به موگابه دارد زیرا تسوانگیرای، خود طعم شکنجه را در چندین مرحله کشیده است.
در این میان موگابه فقط به 2کشور آفریقایی چشم دوخته است؛ از یکسو آنگولا و از سوی دیگر همسایه قدرتمند زیمبابوه، یعنی آفریقای جنوبی. در همین رابطه هنگامی که یک کشتی چینی حامل اسلحه، هفته گذشته برای تخلیه کالاهای خود به سواحل شرق آفریقا رسید، دولتهای این منطقه حاضر به تخلیه بار برای زیمبابوه نشدند و این کشتی - آنگونه که خبرگزاریها گزارش دادند - عازم آنگولا شد تا سلاحهای در نظر گرفته شده برای زیمبابوه را در آنجا تخلیه کند. این مورد فقط یک نمونه از حمایتهای آنگولا از رژیم موگابه است.
به نظر میرسد برای بعضی از کشورهای پیشرو آفریقایی، موگابه هنوز آنقدر کشش انقلابی داشته باشد که برخلاف جو حاکم بر کشورش از حمایت آنان برخوردار شود.
لمس کردن نابرابری و تحت فشار بودن مردم یک کشور برای دولتهایی که از دور، دستی بر آتش دارند بسیار سخت است و به ندرت میتوانند درک صحیحی از آنچه بر مردم ستمدیده در لوای دولت دوست آنان میرود، داشته باشند.
رئیسجمهور آفریقای جنوبی آمبکی - که از حامیان اصلی موگابه است - در نشستی که همسایگان زیمبابوه در لوزاکا تشکیل داده بودند اجازه نداد که حتی بیانیه پایانی در تقبیح موگابه صادر شود و در پی آن در دیداری از هراره - پایتخت زیمبابوه - حمایت خود و دولتش را از موگابه علنیتر نیز کرد.
هزاران پناهنده از زیمبابوه فشار گستردهای را بر اقتصاد آفریقای جنوبی وارد کردهاند ولی دولت پرتوریا هنوز هم به حمایت خود از موگابه ادامه میدهد.
در این میان نکته دیگری نیز باید مورد توجه قرار گیرد. در آفریقا - همانند بیشتر نقاط جهان- غرب و در راس آن آمریکا دیگر مورد وثوق مردم و دولتها نیستند و همین موضوع باعث شده است که تمام تلاشهای آنان در برابر دولتهایی که ملتهای خود را استثمار میکنند نیز - هنگامی که انتقادها از جانب غرب باشد - چندان مورد توجه دولتهای پیشرو و انقلابیقرار نگیرد و آنان این انتقادها را با دیده شکوتردید نگاه کنند.
برای آنان پذیرفتی نیست که موگابة انقلابی، چهره دیگری - سوای آنچه در گذشته از او ترسیم میشد - به خود گرفته باشد.
در مورد زیمبابوه نیز همین موضوع صدق میکند. موگابه ولی هنوز نمیخواهد بپذیرد که دوران او به سر آمده است و اگر در این مرحله قدرت را ترک کند هنوز این امید برای انقلابی دیروز و دیکتاتور 84 ساله امروز وجود دارد که در تاریخ آفریقا به نیکی از او یاد شود.
برای موگابه -که طعم شکنجه و زندان را کشیده است و اکنون در راس قدرت است- شاید پذیرفتنی نباشد که دوران او به سر آمده است ولی این جبر تاریخ است و هر قدرتمندی روزی باید مسند قدرت را به دیگری واگذارد؛ حتی اگر یک کشور همه چیز خود را مدیون او باشد.
آزادیخواهی فقط در واژگان خلاصه نمیشود بلکه باید در ضمیر انسانها نیز جا گرفته باشد که نمونه آن همسایه دیوار به دیوار زیمبابوه - آفریقای جنوبی - است.
نلسون ماندلا بیشتر از موگابه طعم زندان و شکنجه را چشید و شاید در آفریقا هیچ کس همانند او نژادپرستی را به صورت عینی درک نکرده باشد ولی هنگامی که او به قدرت رسید، انتقامگیری را کنار گذاشت و با دشمنان دیرین خود آنچنان با مدارا رفتار کرد که دشمنانش به دوستانی تبدیل شدند که در بازسازی کشورش با او همگام شدند.
موگابه ولی به دلیل از دست دادن رابطه مردمی نتوانست چنین راهی را برگزیند و تبعیضی را که بر او رفته بود به تبعیض تازهای تبدیل کرد که این بار از سوی او بر مردم کشورش تحمیل میشود.
زیمبابوه امروز با زیمبابوه دهه 80 فاصله بسیار گرفته است و هنگامی که نگارنده در اوایل دهه 80 در این کشور بود، زیمبابوهای را دید که قابل مقایسه با کمتر کشور آفریقاییای بود؛ کشوری آباد با راههای ارتباطی بهتر از همه کشورهای همسایه به غیر از آفریقای جنوبی و دشتهای وسیعی که کشاورزی در پیشرفتهترین حد ممکن در آفریقا را نشان میداد.
2دهه پس از آن در دیدار تازهای از هراره، هیچ نشانی از گذشته نه چندان دور دیده نمیشد. تورم و فساد همه دستاوردهای گذشته را از بین برده بود و زیمبابوه - که روزی به کشورهای همسایه فخر میفروخت هیچ دستاوردی از دوران موگابه نداشت.
راههای ارتباطی از بین رفته بود و کشتزارهای آباد به بیابانهایی پر از علفهای هرز تبدیل شده بود و مشکل میشد تصور کرد که در مدتی چنین کوتاه کشوری این چنین گام به عقب گذارده باشد.
هراره نیز چهره دیگری گرفته بود و در کنار ویلاهایی که روزی در تصرف سفیدپوستان بود و امروز در اختیار حامیان قدرت گذاشته شده بود فقط قامت نردههای فلزی برای مصون ماندن از غارت و دزدی اوج گرفته بود.
آنچه همه جا دیده میشد کاریکاتوری از یک کشور بود. آنان که توانسته بودند به کشورهای همسایه پناهنده شده بودند و آنان که به نیروهای سرکوبگر دولتی وابسته نبودند برای گذران زندگی دست به هر کاری میزدند.
تورمی که در جهان رکوردشکنی میکرد ، از اسکناسهای یک میلیون دلاری زیمبابوه - که به عکس موگابه مزین بود - کاغذ پارههایی ساخته بود که حتی ارزش کاغذ سادهای را که روی آن عکس موگابه دیده میشد، نداشت.
دوران موگابه در زیمبابوه به سر آمده است و دیر یا زود او نیز به صف دیکتاتورهایی خواهد پیوست که جبر زمان را درک نکردند و تاریخ، خود کنارشان گذارد.بیجهت نیس ت که هر روز صف پناهندگان زیمبابوهای در مرز آفریقای جنوبیطولانیتر میشود و سونامی انسانی دیگری را در جنوب آفریقا رقم میزند.
رودخانهای که 2کشور را از هم جدا میکند، همان رودخانهای است که روزی سفیدپوستان آفریقای جنوبی با گذشتن از آن، کشور تازهای به نام رودزیا را پایهگذاری کردند؛ به این امید که برای همیشه در آفریقا بمانند و دولتی سفیدپوست را در قاره سیاه تثبیت کنند.
اکنون نه از سفیدپوست خبری هست و نه از کشوری که میتوانست نمونه برتری افکار انقلابی بر تبعیض نژادی باشد.