اینا رو چلگیس میگه/ به حسن، حسن کچل/ حسنم جواب میده: «آره تو راست میگی/ خیلی وقته که منم خواب ندیدم/ پس ببینم تو الآن/ چهجوری اینجا آمدی؟» ...
حالا دیگه فهمیدی/ ماجرا ماجرای حسن کچل و چلگیسه/ اما نه اون حسن و چهلگیسو/ که من و تو میشناسیم/ این حسن و چلگیسو/ با اونا فرق میکنن/ اینا مال نمایش افشینِ هاشمیان/ افشین هاشمی رو که میشناسی؟/ همونی که تو تئاتر کار میکنه/ بازی و کارگردانی/ حالا هم این نمایشو کار کرده/ اسمشو که شنیدی: «حسن و دیو راه باریک پشت کوه»
***
از همان اول که وارد تالار میشوی، موسیقی شادی را می شنوی که بازیگران مینوازند: کمانچه، سهتار، دف، تنبک و دایرهزنگی... موسیقیای که تو را به وجد میآورد و آماده تماشای یک نمایش (به قول کارگردانش) «شادیآور موسیقایی» میکند، یک نمایش کمدی موزیکال. این موسیقی تا آخر نمایش ادامه پیدا میکند، اما هر لحظه شکلی تازه به خودش میگیرد؛ حتی لحظههایی هم که صدای سازی شنیده نمیشود، گفتوگوی بازیگران، که به شعر است، این موسیقی را ادامه میدهد و این وجد و سرور را تا لحظه آخر در تو زنده نگه میدارد.
داستاننمایش، داستان حسنکچل و چهلگیس است، اما از آن افسانه معروف فقط نامهایشان را قرض گرفته. در این داستان اتفاقهایی میافتد شبیه افسانههای آشنای قدیمی: میگویند دیوی فرشته خواب را دزدیده و حالا هیچکس خواب نمیبیند، به جز حسنکچل که خواب چلگیس را میبیند و... اما در عین حال داستانی نو است با شخصیتهایی متفاوت و ماجراهایی تازه، که گاه قالبهای سنتی را کاملاً میشکنند و ذهنیت ما را نسبت به آنها تغییر میدهند و گاه ویژگیهایی امروزی پیدا میکنند (مثل دیوی که نه شاخ دارد، نه دم، عینک میزند و ...). در متن داستان هم خیلی جاها به مسائل، عنصرها و اصطلاحهای امروزی اشاره میشود، مثل شاخ دیو که پرتابل (متحرک) است، یا اشاره به نواختن موسیقی «بتهوون» و« ریکی مارتین» با ساز دونی و... اشارههایی که با وجود ظرافتشان، درست مثل افسانههای قدیمی، گاه حرفهای زیادی برای
در میان گذاشتن با تو دارند.
شکل اجرایی نمایش هم همین ویژگی را دارد و ترکیبی است از گذشته و حال. این نمایش با استفاده از قالبهای سنتی نمایش ایرانی اجرا میشود، نمایش سایه، تعزیه، تختحوضی، خیمه شببازی، عروسکی و... نه اینکه فکر کنی این نمایش سنتی است، یک تختحوضی یا خیمهشب بازی، نه، شاید عجیب باشد اما این نمایش، میتواند نمایشی نو به حساب بیاید! اول به این خاطر که ترکیبی از چند قالب است و همین ویژگی، شکلی نو به آن داده است. به علاوه، شکلهای سنتی شناخته شده در آن دقیق و موبهمو اجرا نمیشوند. مثلاً در بخشی که به شیوه خیمهشببازی اجرا میشود، عروسکها فقط با دو نخ به حرکت در میآیند و در نتیجه حرکتهایشان خیلی سادهتر است، یا عروسکگردان کاملاً دیده میشود و خودش هم صورتکی به چهره دارد، شبیه عروسکی که میگرداند و حتی در بخشهای دیگر نمایش هم، در حالی که با صدای صفیر حرف میزند، وارد نمایش میشود و با بازیگران دیگر همراه؛ و همه اینها در جهت بیان چیزی انتخاب شدهاند که نمایش میخواهد بگوید.
عکس از سایت ایرانتئاتر
اما یکوقت فکر نکنی، اگر از آن کسانی هستی که نمایشهای سنتی را دوست نداری، نمیتوانی از تماشای این نمایش لذت ببریها! این نمایش حتی این دسته از تماشاگران را هم به خودش جذب میکند، چون این قالبهای سنتی نو شده، آنقدر در کار جا افتادهاند که اصلاً جدا به نظر نمیآیند و تو یک نمایش یکپارچه شاد و پر از تنوع میبینی. دلیلش هم این است که استفاده از قالبهای سنتی در آن، هیچجا بدون دلیل و منطق و بدون ارتباط با متن نمایش نیست. کارگردان متناسب با ویژگیها و حال و هوای هر بخش از کار، قالبی انتخاب کرده که بهتر از هر قالب دیگری میتوانسته آن حال و هوا را تصویر و به تماشاگر منتقل کند. مثلاً قسمتهایی که در آنها شخصیتهای نمایش رؤیا میبینند، تصویر خواب به صورت سایه از پشت پرده دیده میشود، یا برای آدمهای منفی نمایش، از لباس و آوازهای مربوط به «مخالف»های تعزیه استفاده شده، شوخیهایی که با استفاده از کلمهها شکل گرفتهاند، شبیه شوخیهای نمایشهای تختحوضی هستند و برای کامل کردن فضا و مفهوم بعضی صحنهها از نمایش سایهای استفاده میشود. (تازه، شنیدهام قالبهای نمایشی سنتی دیگری هم بودهاند که افشین هاشمی دوست داشته از آنها استفاده کند، مثل پردهخوانی و نقالی، اما چون مناسبتی با هیچکدام از قسمتهای نمایش نداشتهاند، از آنها صرف نظر کرده.)
همین انتخابهای درست بوده که نمایش را یکپارچه و در عین حال متنوع و جذاب کرده... انتخاب همه عنصرها، از جمله موسیقی. حتماً حدس زدهای که موسیقی این نمایش هم موسیقی سنتی است؛ دستگاههای همایون، چهارگاه، نوا، ماهور، آواز دشتی، موسیقی مقامی خراسان، نوحهخوانی بوشهر و ... قطعههایی زیبا، دلنشین و دلنواز... (اگر موسیقی سنتی به نظرت تکراری یا ملالآور است، قول میدهم دیدن این نمایش نظرت را درباره این نوع موسیقی عوض کند!) چون هر کدام از این دستگاهها و قالبهای موسیقایی حال و هوای خاص خودشان را دارند و در این نمایش هم متناسب با حال و هوای هر قسمت از نمایش انتخاب شدهاند و با عنصرهای دیگر ارتباطی محکم برقرار کردهاند و در عین جذابیتشان، جدای از نمایش شنیده نمیشوند.
خب... مطمئنم با این توضیحها یک گروه بزرگ نمایشی را پیش خودت مجسم کردهای که بتوانند از پس این همه کار بر بیایند؛ بازی و کارگردانی که جای خود، نواختن ساز، خواندن شعر و آواز، بازی با عروسک، حتی ساخت عروسک! اما همه اینها را همین پنج بازیگری که کارگردان هم جزو آنهاست انجام میدهند و هر کدام به نوبت مسئولیت یکی از این کارها را به عهده میگیرند و چهقدر هم خوب این کار را انجام میدهند!
خب، عجیب نیست که خیلیها از این نمایش خوششان بیاید و آن را تحسین کنند. در سیزدهمین جشنواره نمایشهای آیینی- سنتی که برنده جایزه اول شده، بعد هم برای جشن بهار ایرانی در پاریس انتخاب و نوروز امسال آنجا اجرا شد، از 25 فروردین هم در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است و تا 27 اردیبهشت هم اجرا دارد. تو هم اگر اهل نمایش هستی لذت تماشای آن را از دست نده، نمایشی که خیلی حرفها دارد با تو بزند، اما اول شاد و سرگرمت میکند و یک عالم زیبایی را، از هر نوع، در برابرت قرار میدهد.