او برای این فیلم که این روزها بر پرده سینماها بوده، جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره فیلم فجر را در بهمن ماه سال گذشته گرفت. در عین حال، منتقدان سینمایی بازیاش را در فیلم به همین سادگی تحسین کردند. قاضیانی که متولد سال 1349 است، در این فیلم نقش طاهره مادر دو فرزند دختر و پسر را بازی میکند. وی زنی خانهدار و در آستانه میانسالی است که نسبت به زندگی خود با پرسشها و تردیدهایی روبهرو میشود. قصه فیلم یک روز از زندگی ساده طاهره و کارهایی را که انجام میدهد دنبال میکند. قاضیانی این فیلم را پس از «سایه روشن» حسن هدایت (1379) راهی پرده سینماها کرده است. او یک فیلم به نمایش در نیامده هم دارد («سه راهحل برای یک مسئله» ساخته سعید ابراهیمیفر). قاضیانی در زندگی واقعی یک پسر بیست ساله به نام اشکان دارد که دانشجوی سال دوم است. او در گفتوگو با دوچرخه خیلی صمیمی و راحت از علاقه به سینما ، ادبیات و دوران نوجوانیاش صحبت کرد.
بازیگری خواست و هدف اولیه شما بود؟
حتماً همینطور بود که دارم در این رشته کار میکنم. نمیخواهم جوابی کلیشهای به سؤال شما بدهم، زیرا از این کلیشهها سرگیجه میگیرم. اگر بگویم هدف اصلیام بازیگر شدن بوده است دروغ گفتهام.هدف بزرگتری داشتم که بالاخره به این راه و نتیجه منتهی شد. همیشه در زندگی، هدفم این بود که ذات هر چیزی را کشف کنم. این اشتیاق را در حرفههای مختلفی میتوان دید و پیدا کرد. در این باره بازیگری بیشترین کمک را به من کرد تا از طریق خلق شخصیتهای مختلف به ذات خودم پی ببرم.
در دوران نوجوانی هم همینحس و حال همراه شما بود؟
به شدت. در تمام دوران دبستان، راهنمایی و دبیرستان مسئول مراسم صبحگاهی، سرود و تئاتر مدرسه بودم. کتابخوانی و تماشای فیلمها را از همان زمان دوست داشتم. اگر بخواهی آدم صادقی باشی، نمیتوانی بگویی هدفی که در زندگی داری از سن پنج سالگی مشخص است. حتی ابوعلیسینا هم که از دوران کودکی آن کارهای بزرگ را انجام میداد، بعدها بود که لقب یک پزشک برجسته را گرفت. معمولاً آدم از سالهای اولیه زندگی به یک سری چیزهایی علاقه دارد، ولی هدف آدم نیست. در این دوران هدفهای آدم زیاد است و بعدها اتفاقهایی که در زندگی رخ میدهند، مشخص میکنند که کدامیک از آنها مهمتر از بقیه است و قرار بوده که در زندگی به کمک آن آرام بگیریم.
بازیگری را در آن دوران چگونه میدیدید؟
همانطور که حالا میبینم. در کودکی و نوجوانی از دید یک کودک و نوجوان به آن نگاه میکردم. در اوایل جوانی به شکل دیگری نگاهش میکردم و حالا که بزرگتر شدهام، نوع نگاه عوض شده است. مسیری که در زندگی طی میکنیم و دورانی که پشت سر میگذاریم به ما نگاههای مختلفی میدهد که باعث میشود تصور ما از آن چیز کمی فرق کند.
نگاه امروزی شما چه فرقی با آن دوران دارد؟
نمیخواهم بگویم نگاه آن دوران یک نگاه خام بود، ولی حتماً فرق کلی دارد. فرق کلی نگاه امروزی با نگاه دیروز در جزئیات است. دیروز هم همین نگاه بود، ولی حالا پخته شده است. نگاه امروز وامدار دیروز است. اگر تخیلها و رویاهای دیروز نبود، نمیتوانستم نگاه امروزیام را داشته باشم و به این مسیر برسم. این تخیلها و رویاها به واسطه ادبیات، سینما و تئاتر خلق شد و شکل گرفت.
مشوق اصلیتان در این سالها چه کسی بود؟
در تمام این سالها خود زندگی و قصههایی که برایم ساخت، مشوق اصلیام بود. روزهایی که خود زندگی برایم نمایشنامه زندگیام را نوشت،بهترین مشوق من بودهاند. نیروی بزرگ خدا که پشت من ایستاد و عشقم به این کار، کمک زیادی کردند تا بتوانم به این خواسته برسم.
هنگامه قاضیانی
خیلی جالب است که هنگام ورود به سینما و شروع کار بازیگری، هیچ کلاس یا دوره بازیگری ندیده بودید.
درست است . اصلاً هیچ دورهای را ندیدم. زمانی که تصمیم به کار بازیگری گرفتم، در آمریکا مشغول تحصیل در رشته فلسفه غرب بودم. کلاسها و دورههای بازیگری برای کار تئاتر خیلی خوب بود، ولی من میخواستم در سینما کار کنم. وضعیت زندگی در آمریکا و درگیریهای تحصیلی به گونهای بود که جای زیادی برای برنامههای فشرده دیگر باقی نمیگذاشت. کلاس و معلم اصلی من تئاترهایی بود که میدیدم. زمان تماشای این تئاترها کار بازیگران را زیر نظر میگرفتم و به دقت رفتار، بیان و جزئیات کارهایشان را تماشا و مرور میکردم. این تئاترها برای من کلاسهای خوبی بودند. سینمای اروپا را خیلی دوست دارم. اما تلاش نمیکردم از تماشای آن فیلمها بازیگری را یاد بگیرم. سینمای شرق با سینمای اروپا خیلی فرق دارد. حتی سینمای ما با سینمای هند یا ژاپن فرقهای زیادی دارد. سعی کردم اگر چیزی میآموزم، از فیلمهای کشور خودمان باشد. فیلمهای ایرانی را به صورت ویدئو برایم میفرستادند و آنها را تماشا میکردم. در فاصله سالهای 1370 تا 1375 فیلمهای خیلی خوبی ساخته شد، فیلمهایی مثل «یک بار برای همیشه»، «هامون» و «شاید وقتی دیگر». از بازیگران خوب کشورمان مثل سوسن تسلیمی، فاطمه معتمدآریا، رویا نونهالی و فریماه فرجامی فیلم میدیدم و چیزهای زیادی از بازی آنها یاد می گرفتم. تلاشم این بود که در نبود کلاس بازیگری، تجربه های اجرایی مربوط به بازیهای درون این فیلمهای ایرانی راهنمایم باشد.
در دانشگاه فلسفه خواندید. به نظر شما چه ارتباطی بین فلسفه و سینما وجود دارد؟
فلسفه یکی از شاخههای خاص معارف بشری است و در کل نمیخواهد همه جهان را دگرگون کند. فیلسوفها به رشتههای مختلف دنیا پرداختهاند. فلسفه، تلاش برای گسترش دیدگاه جامع نسبت به جهان است. زمانی که فلسفه به عنوان راه و روشی برای کشف رازهای جهان انتخاب شود، میتوان آن را به رشتههای مختلف مثل هنر گسترش داد. فلسفه و فرهنگ زمینهای برای علوم هنری و پیش درآمد تمام رشتههای هنری هستند. فلسفه که نگاه کلی به جهان و انسان دارد، میتواند برای یک هنرمند راهگشا باشد. این علم به بازیگر کمک میکند تا به درون انسانها راه پیدا کند و شخصیت درونی آنها را بشکافد. وقتی هنگام بازی در یک نقش بخواهید شخصیتپردازی کنید، فلسفه دقیقاً به کار شما میآید و برای کارتان به آن احتیاج دارید.
ظاهرشدن برای نخستینبار در جلوی دوربین سخت بود یا راحت؟
در اولین کار سینماییام «سایه روشن» با استاد عزتالله انتظامی همبازی بودهام. او هم مثل لنز دوربین میماند. همانطور که بازی در مقابل لنز دوربین سخت است، بازی در کنار او هم سخت بود. در حقیقت من در این فیلم از دو طرف کارم سخت بود. ولی همین مسئله را به فال نیک گرفتم. در بازیگری به سه چیز اعتقاد دارم و سعی کردم به آنها عمل کنم: اول از همه اینکه اندوختههایی را که در کل زندگی داشتم و در گنجهای برای خودم مخفی کرده بودم، از داخل گنجه درآوردم تا از آنها استفاده کنم. دوم اینکه بازیگر باید نسبت به چیزهایی که از او خواسته میشود هوش و تمرکز داشته باشد. من در کنار تماشای فیلمها، مطالعه سینمایی هم داشتم. وقتی قرار شد این تئوریها را به مرحله عمل درآورم، به تمرکز نیاز داشتم. نکته سوم عشق به کار و هدف است. این عشق باعث تمرکز بیشتر میشود. جلوی دوربین سعیام این است که به این نکته فکر نکنم که قرار است دیده شوم. تلاشم این است که یک اثر هنری را خلق کنم و در همه حال برای خودم شرایطی را بهوجود میآوردم که چیزهای بیشتری یاد بگیرم.
جلوی دوربین راحت هستید؟
نمیخواهم به مفهوم متداول آن راحت باشم، به خاطر این که اگر همیشه خیلی راحت باشی کار شکل دیگری پیدا میکند. این نکته که دوربین و اندازههای بازیگری را بشناسی، با این که دوربین در جلوی تو هست یا نیست فرق میکند. ترس از حاضرشدن مقابل لنز دوربین یا تماشاچی لازم است. این ترس به معنی آن نیست که وحشتی بهوجود بیاید که به دوربین و تماشاچی هم منتقل شود. این ترس باعث میشود تا همیشه در مقابل کار جدی و مسئول باشی. به همین دلیل من اسم آن را ترس نمیگذارم. مثالی بزنم؛ ما دو نوع احترام به پدر و مادر داریم. یکی احترام از روی ترس و دیگری احترام از باب ادب. ترس من از دوربین مثل آن ترس از باب ادب است و سعی میکنم این هراس همیشه با من باشد.
قاضیانی و رضا میرکریمی- کارگردان- در پشت صحنه فیلم
کمی هم از نوجوانیتان میگویید و این که چگونه گذشت؟در آن دوران مجبور شدم خیلی زود بزرگ شوم. سپاسگزار کل زندگی و هستیام هستم. آن روزها سخت بوده و سخت گذشت. اما امروز خوشحال هستم که آن روزها را داشتم.
توضیح بیشتری میدهید؟
سختی زندگیام به خاطر شرایطی بود که ناگهان زندگی به من تقدیم کرد. گاهی تو در موقعیتی هستی که همه چیز خوب پیش میرود، اما یک دفعه توفان میشود و همه چیز تغییر میکند. کشتیای را در نظر بگیرید که دارد به آرامی یک مسیر بزرگ را طی میکند و شما یک سفر خوب دارید. در این حالت هیچ چالشی وجود ندارد که شخصیت شما را بسازد. اما اگر در بین راه توفانی در بگیرد، تو در چالشی میافتی که تبدیل به شخصیت دیگری میشوی. برای من زندگی به همین شکل بوده است.
از آن دوران راضی هستید؟
به شدت راضیام. گذشت زمان میگوید چه چیز خوب است و چه چیز بد. آدم در زمان حال زندگی خود، نمیتواند درست تشخیص دهد چه موقعیتی خوب یا بد است. به دلیل عدم درک یک سری از مسائل درسن نوجوانی، بعضی وقتها بهترین چیزها را بدترین چیزها میدانیم و برعکس. وقتی با گذشت زمان و از یک فاصله دور به خودت و دیروزت نگاه میکنی، متوجه میشوی چه چیزی به نفع تو بوده و چه چیزی به ضررت. امروز که از این نقطه به آن دوران پر چالش نگاه میکنم، میبینم از یک آزمون و امتحان بزرگ سربلند بیرون آمدهام. از این بابت خدا را شکر میکنم.
کار جدید دارید؟
در حال مطالعه چند پیشنهاد تازه هستم. هنوز تصمیم جدی نگرفتهام کدام را بازی کنم.
پسرتان هم به هنر علاقه دارد؟
اشکان در زمینه موسیقی فعالیت میکند، به ادبیات علاقهمند است و فیلمهای خوب را دنبال میکند. از من باهوشتر است و من پیرامون یک سری مسائل از او راهنمایی میگیرم.
دوست دارید او هم وارد کار هنر شود؟
این آرزویی خودخواهانه است که ما والدین بخواهیم فرزندانمان چه کاره شوند. البته نقش والدین مؤثر است و با مدیریت بر روی آرزوهای بچههایشان میتوانند به نتیجه خوبی برسند. او قرار است زندگی کند و از موهبتهای روی زمین لذت ببرد. من، پدر و مادربزرگش (که حق زیادی بر گردن او دارد) او را در انتخاب آرزوهایش آزاد گذاشتهایم و اگر احساس کنیم لغزش دارد بهعنوان بزرگتر به او گوشزد میکنیم، شکر خدا، اشکان نسبت به سنش آگاهی خوبی دارد و میتواند راه درست مورد نظر خودش را پیدا کند.
صحبتی با خوانندگان دوچرخه و دیگر نوجوانان ندارید؟
- میخواهم صادقانه با آنها صحبت کنم. قبل از هر چیز این نکته را بگویم که هیچوقت در زندگیام باج کلامی نداده و نمی دهم؛ چون به نوعی دروغگویی و فریب دادن دیگران است. از تعریف و تمجیدهای بیمورد پرهیز میکنم و نمیخواهم الکی از نوجوان ها تعریف کنم، یا چیزی بگویم که در بارهشان صدق نمیکند. صادقانه بگویم نسل امروز نسلی است که ما خیلی جدی نمیگیریم. به نظر من آنها به مسائل و چیزهای پیچیده احتیاج دارند که به آن فکر کنند. این بعضی از ما هستیم که فکر میکنیم آنها قدرت درک و تجزیه و تحلیل خیلی چیزها را ندارند. اما اینطور نیست. باید بگذاریم آنها بیشتر و بیشتر با واقعیتهای زندگی آشنا شوند، زیرا قدرت درک و تحلیل آن را دارند. باید اجازه دهیم فیلمهای عمیق را تماشا کنند و کتابهای خوب را بخوانند. از این نترسیم که ممکن است متوجه مفهوم آنها نشوند. نوجوان های زیادی را دیدهام که وقتی تماشای فیلمهای سرگرم کننده و اکشن به آنها پیشنهاد میشود، میگویند از دیدن این نوع کارها خسته شدهایم و میخواهیم فیلمهای خوب و عمیق تماشا کنیم. هدف سینما و ادبیات داستانی، تعالی شخصیتهاست. همیشه با خلق شخصیتها ما الگوسازی میکردیم. زمانی در فیلمها و قصهها قهرمانسازی داشتیم، ولی الان این سنت از بین رفته است.
باید نوجوانان ها را عادت داد که تجربههای جدید کسب کنند و از ورود به ناشناختهها هراس نداشته باشند. این چیزی است که خود آنها هم میخواهند. باید آنها و خواستههایشان را جدی گرفت، و گرنه از همه چیز دور میشوند و یک دایره بسته بین خودشان ایجاد کرده و همیشه در این دایره بسته حرکت میکنند.