ترجمه میثم بهروش: استوارت هال یکی از شخصیت‌های اصلی در شکل‌گیری و بسط مطالعات فرهنگی در بریتانیا به شمار می‌رود.

در این متن با زندگی و آرای استوارت هال (Stuart Hall) با قلم مایکل کنی۱ آشنا می‌شویم.

حوزه‌های فعالیت نظری:
هژمونی، ایدئولوژی، فرهنگ، هویت

آثار مهم:

  • مقاومت از طریق آیین‌ها: خرده فرهنگ‌های جوان در بریتانیای پس از جنگ
    (ویرایش با همکاری تی. جفرسون) (۱۹۷۶) ۲
  • نظارت بر بحران: دزدی‌های خیابانی، دولت، و قانون و نظم
    (با همکاری سی. کریچر، تی. جفرسون، جی. کلارک و بی. رابرتس) (۱۹۷۸) ۳
  • سیاست تاچریسم
    (ویرایش با همکاری ام. جیکس) (۱۹۸۳) ۴
  • راه دشوار نوسازی: تاچریسم و بحران چپ
    (۱۹۸۸) ۵
  • دوران جدید (ویرایش به همکاری ام. جیکس) (۱۹۸۹) ۶

نظریه پردازانی که هال از آنان تاثیر پذیرفته:

فوکو، گرامشی، مارکس، آلتوسر

زندگینامه:

استوارت هال (متولد ۱۹۳۲) یکی از سرشناس‌ترین و فره‌مندترین «روشنفکران مردمی» ۷ بریتانیا پس از دهه ۱۹۵۰ بوده است.

او در سال ۱۹۵۱ از جامائیکا به انگلستان آمد و در کرسی رودز اسکالر۸ در دانشگاه آکسفورد مشغول به کار شد. اندکی پس از آن وی به عنوان شخصیت اصلی جنبش نوپای چپ نو که از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۱ در انگلستان و اسکاتلند شکل گرفت شناخته شد و به سمت نخستین سردبیر نشریه چپ نو۹ که این جنبش آن را منتشر می کرد، منصوب شد.

هال در زمان افول این مرحله از جنبش، از سمت مذکور استعفا داد و اندکی بعد به مرکز مطالعات فرهنگی معاصر در دانشگاه بیرمنگام پیوست. او از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۹ مدیر این مرکز بود و در سال ۱۹۷۹ به کرسی استادی در رشته جامعه شناسی در دانشگاه اوپن برگزیده شد.

در سال های بعد، آرای او از طریق نوشته های سیاسی اش درباره "تاچریسم"۱۰، درس گفتارهای عمومی تاثیرگذارش و برنامه های خویشتندارانه و متفکرانه اش در رسانه های گوناگون مورد توجه طیف وسیعی از مخاطبان قرار گرفت.

هال به منزله اندیشمندی روشنفکر به الگویی از کار روشنفکری که آنتونیو گرامشی، نظریه پرداز مارکسیست، پیشنهاد می کند شباهت دارد: روشنفکری " ارگانیک" که همواره آماده عبور از شکاف میان حوزه سیاست و دانشگاه است.

برای نمونه هال روابط مهمی با برخی از هنرمندان سیاه پوست برقرار کرد و کوشید فعالیت های فرهنگی سیاه پوستان را ارتقا دهد.

او به همان اندازه فعالیت‌های فکری‌اش را با مشارکت در مجموعه‌ای از پروژه‌های سیاسی-روشنفکرانه، از جمله نوشته‌هایی برای نشریه پرنفوذ مارکسیسم امروز۱۱ در دهه ۱۹۸۰، درهم آمیخت.

مهم‌ترین آرای نظری:

هال در فرمول بندی دوباره تفکر سیاسی و اخلاقی چپ سیاسی در بریتانیا و دیگر کشورها در طول بیست سال گذشته سهم بسزایی داشته است.

او اکنون نیز روشنفکری مورد احترام است و اندیشه هایش به طور گسترده نقل می شود. بسیاری او را از "بنیانگذاران" مطالعات فرهنگی می‌دانند و نوشته‌هایش تاثیر عمده ای بر حوزه های جامعه شناسی و نظریه اجتماعی گذاشته‌اند.

او همچنین توجه خوانندگان زیادی را در بیرون از دانشگاه به خود جلب کرده و شاید در میان عموم مردم بیش از هر چیز به عنوان مبدع اصطلاح "تاچریسم" در نخستین روزهای دولت تاچر (۱۹۷۹-۱۹۸۳) شناخته می‌شود.

اندیشه‌های سیاسی و روشنفکرانه هال در مراحل جداگانه فعالیت فکری‌اش شکل گرفت: در مجموعه‌ای از پروژه‌های جمعی در مرکز مطالعات فرهنگی معاصر در دهه ۷۰، در شماری از مقالات پرمخاطب در نشریه مارکسیسم امروز در سراسر دهه ۸۰، و بعدها از طریق مشارکت‌هایش در مباحثه‌های نوظهور روشنفکرانه درباره تحلیل فرهنگی، تحول اجتماعی و هویت قومی.

با وجود این، ذکاوت‌هایی که وی در این مراحل از نویسندگی از خود نشان داد با توجه به برخی از مقالات ناشناخته او از اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ و به ویژه مقالاتی که برای نشریه‌های جنبش نوپای چپ نو می‌نوشت، قابل پیش‌بینی بودند.

او در این نوشته‌ها تأملاتش درباره محدودیت‌های مدل زیرساخت-روساخت را که بر تفسیر مارکسیستی جهان‌های اجتماعی و فرهنگی حاکم بود با مقالات جامعه‌شناختی متفکرانه‌ای درباره تحولات فرهنگی رایج در بریتانیا در دهه ۵۰ – به ویژه ظهور نسلی از جوانان که با زندگی فرهنگی مرسوم بیگانه بودند – درهم آمیخت.

پس از افول جنبش "اولیه" چپ نو، هال مجموعه مقالاتی را تالیف کرد و در آنها میراث مارکسیسم را در حوزه‌های تحلیل فرهنگی و ایدئولوژیکی مورد بازبینی قرار داد.

او در مقاله "مساله ایدئولوژی: مارکسیسم بدون ضمانت"(۱۹۸۳)۱۲ کذب بودگی این تصور را که تناظری طبیعی یا ضروری میان طبقات اجتماعی و دیدگاه‌های ایدئولوژیکی وجود دارد، نشان داد.

او به ویژه تأکید می‌کرد که آگاهی جمعی و در واقع هویت طبقات فرودست باید از طریق کار سیاسی و ایدئولوژیکی فعالانه " برساخته شود" و هیچ یک از این دو در شکل انقلابی محض بر اثر وضعیت سیاسی-اجتماعی به وجود نمی آیند.

تعامل او با سنت مارکسیستی موجب پدید آمدن فهم غیرذات باورانه‌ای از عاملیت سیاسی و اجتماعی شد که در آن هویت‌های اجتماعی به مثابه مکان‌های مبارزات چندگانه و اغلب متناقض نگریسته می‌شوند.

هال در زمان حضورش در مرکز مطالعات فرهنگی معاصر، پروژه های جمعی مهمی را با همکاران و دانشجویانش به انجام رسانید.

کار جمعی بر روی نوشته‌های شماری از نظریه پردازان مارکسیست در سنت اروپای غربی به ویژه لویی آلتوسر۱۳ و آنتونیو گرامشی بخش اساسی این تلاش‌ها را تشکیل می‌دهد.

هال خود عمیقاً تحت تاثیر نوشته‌های گرامشی بود. بسیاری از آرای سیاسی و مقوله‌های نظری در نوشته‌های ناپیوسته و پراکنده گرامشی در اندیشه‌های او نیز پس از این دوره تکرار می‌شوند.

او و همکارانش در مرکز مطالعات فرهنگی معاصر خاطرنشان می کردند که بی ثباتی سیاسی اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ منجر به بحران هژمونی(از اصطلاحات کلیدی گرامشی) شد که در آن تعادل روابط نیروهای طبقاتی به هم خورده و بدین ترتیب دولت  به شکل فزاینده‌ای به استفاده از اهرم زور به جای وفاق متمایل گردید.

این نویسندگان از وجود وفاق اقتدارگرایانه جدیدی پرده برداشتند که به موازات آن جامعه سیاسی در پاسخ با افول نسبی اقتصادی و اشکال جدید تضاد اجتماعی شروع به حرکت به سوی "جامعه نظم و قانون" می‌کرد.

نظارت بر بحران که از لحاظ نظری کتابی التقاطی و دارای بار سیاسی ست به بررسی گفتمان‌های درهم تنیده درباره جرم، بزهکاری جوانان و نژاد در چارچوب زندگی مردم بریتانیا در این دوره می‌پردازد.

هال شاید نخستین مفسری بود که به اهمیت شکل گیری اتحاد جدیدی از نیروها در جناح راست طیف سیاسی در اواسط دهه ۷۰ پی برد و تلاش برای ایجاد "هژمونی" فکری و سیاسی‌ای را که این ناآرامی و آشفتگی در پی داشت، تشخیص داد.

او در تحلیلی قانع کننده و مستدل از "نمایش بزرگ حرکت به سمت راست" [طیف سیاسی] که مشخصه سیاست بریتانیا در این برهه بود، اعلام کرد که راست "نو" با وخیم تر شدن نارسایی‌های حیات اقتصادی و اجتماعی بریتانیا بر اثر رکود جهانی، اهمیت و مشروعیت ایدئولوژیکی یافته است.

این آرا، بنیان تفسیر پیشتاز و کاملا پیشگویانه او را در درباره نقطه عطف حیات سیاسی بریتانیا – که به قدرت رسیدن حزب محافظه کار به رهبری خانم تاچر در سال ۱۹۷۹ نمایانگر آن است – تشکیل می‌دهد.

تحلیل او از "تاچریسم" طیف گسترده‌ای از خوانندگان را با اندیشه‌هایش آشنا کرده و جایگاه او را به منزله روشنفکری مناقشه‌برانگیز و مهم در صحنه فکری بریتانیا تثبیت کرد. او از ابتدا، سیاست‌های این حزب محافظه‌کار بازسازی شده را تلاشی برای ایجاد "هژمونی" جدیدی در درون حیات سیاسی بریتانیا تلقی می‌کرد؛ تلاشی که بدین ترتیب به انواع جدیدی از راه‌حل‌ها برای حل مشکلات ناشی از افول نسبی اقتصادی و تجزیه اجتماعی مشروعیت می‌بخشید.

هال هم بر گستردگی و هم بر عمق گفتمانی که چنین تلاشی برای برقراری هژمونی تاچری دربر داشت تاکید می ورزید. در حالیکه سایر مفسرین معمولا دخالت‌های تاچر در مسائلی نظیر نژاد، جرم و هویت ملی را نمایش‌های سخنورانه می‌پنداشتند، هال این تاکیدها را تلاش‌هایی آگاهانه برای بازگویی و صحه گذاشتن بر "عقل سلیم" مردم تفسیر می‌کرد؛   این اقدامات تلاش‌هایی بودند که احساسات و تعصب‌های ریشه‌دار را به دیدگاه تاچری مرتبط سازند. او همچنین بر عمق این سیاست هژمونیک و به ویژه شیوه‌هایی که از طریق آنها، برساختن نمادین "سوژه‌های" جدید و شناسایی دشمنان تازه مشروعیت بخشی به تغییرات سیاسی را ممکن می‌ساخت و علت اساسی موفقیت‌های پی در پی محافظه‌کاران در انتخابات بود، تاکید می‌کرد.

تاچر و متحدانش با بهره‌گیری از زبان عامیانه خشک و ناتراشیده، تصویری پلید و شرورانه از گروه‌های خاصی – مانند "انگل‌های [دولت] رفاه" و اعضای ستیزه جوی اتحادیه های کارگری- ارائه می‌کردند و چنین هویت‌هایی را "دشمنانی در درون" پیکره سیاست می‌دانستند که مسئول زوال اخلاقی و اقتصادی ملت بودند.

در مقابل این نگرش اخلاقی و سیاسی جدید و نیز ائتلاف اجتماعی نیرومندی که در پس آن گرد آمده بود، جناح چپ سردرگم و بی اهمیت می‌نمود. رسالت هال در این سالها آن بود که فهم عمیق‌تر سیاست تاچریسم را در درون اجتماعات و محافل چپ افزایش دهد.

او همچنین می‌کوشید به تصور سیاسی جهت دیگری داده و آن را با واقعیت‌های هژمونی حزب محافظه کار حاکم آشنا کند.

آنچه بیش از همه او را نگران می کرد، امتناع بسیاری از سوسیالیست‌ها از پذیرفتن این واقعیت بود که تاچریسم با موفقیت آگاهی بخش‌های گوناگونی از طبقه کارگر را تحت تاثیر قرار داده و آنها را ساماندهی کرده است.

او این فرآیند را با استفاده از مفهوم " عوام‌گرایی اقتدارطلبانه"۱۴ توصیف می‌کرد. این فرآیند، مشروعیت بخشی به یک دستگاه دولتی قدرتمندتر و قهرآمیزتر را در بر داشت در حالی که سیاستمداران حامی تاچر همزمان خود را حامی منافع "مردم" و مخالف قدرت نخبگان جاافتاده سیاسی و اجتماعی معرفی می‌کردند.

چنین راهبرد ایدئولوژیکی ای به بهترین شکل در طول بحران ناشی از اشغال جزایر ملویناس/فالکلند۱۵ و واکنش ستیزه‌گرانه دولت بریتانیا در سال ۱۹۸۳ نمایان شد. سرشت عوام‌گرایانه تاچریسم در سایر حوزه‌ها نیز آشکار بود.

هال با خبرگی تمام بر فرآیندهایی که از طریق آنها آموزه های مهم اقتصادی با بهره گیری از زبان روزمره و احکام گوناگون اخلاقی در درون "عقل سلیم" عامه حک می‌شدند، پرتو می‌افکند. در دل این عوام گرایی ترکیب موثری از جنبه های سنت محافظه کاری بورکی۱۶ و نئولیبرالیسمی که به شکلی خصمانه احیا شده بود، قرار داشت.

اگرچه جهان سیاست پیوسته بر تاملات فکری هال تاثیر گذاشته است، او در سایر نوشته‌هایش در این دوره بیشتر به تحلیل پدیده های فرهنگی توجه داشت.

برخی از این مقاله‌ها در میان آثار معتبر و محوری رشته مطالعات فرهنگی تثبیت شده‌اند. در زمینه نظریه‌پردازی سیاسی نیز هال شیوه‌هایی از "خوانش" امور فرهنگی را در بستر تفکر مارکسیستی بسط داد، لیکن او این میراث را با اقتباس‌های ثمربخش و نقادانه از آرای میشل فوکو درهم آمیخت و بدان روح تازه‌ای بخشید.

به زعم او اعمال فرهنگی را نباید "ابژه هایی" دانست که "معنا و هویتشان را می توان به کمک منشا یا ماهیت درونی شان تضمین کرد" بلکه اعمال فرهنگی "اعمالی دلالتگر"اند.

تحلیل فرهنگ باید تفسیر حوزه فرهنگی-ایدئولوژیکی ای را که در درون آن تقلا و تنازع بر سر معانی روی می دهد، دربر داشته باشد. چنین تنازعاتی همواره در حوزه روابطی رخ می‌دهند که از طریق تنازعات پیشین برای دستیابی به استیلا تثبیت گردیده و همواره نشانه‌هایی از مقاومت را نمایان می کنند.

برای فهم این نکته که اعمال فرهنگی معانی معینی – و نه معانی دیگری- به خود می گیرند، مفهوم ایدئولوژی بسیار مهم است: [به بیان دیگر] از طریق ایدئولوژی ست که مجموعه خاصی از معانی به هم پیوند داده می‌شوند تا زنجیره نظام‌مندی از معانی را برسازند.

ایدئولوژی می‌کوشد فرض‌های پیشینش را به منزله فرض‌هایی "طبیعی" ارائه کرده و بدین ترتیب وجود خود را تقریبا نامرئی سازد. بنابراین وظیفه تحلیلگر متون و فرآورده های فرهنگی، تبیین و تشریح کارکردهای گفتمانی ای است که ارزش‌های ایدئولوژیکی متون را تولید می‌کنند؛

او همچنین باید به طرق چندگانه‌ای که این ارزش‌ها از طرف عاملان انسانی "دریافت" می‌شوند، توجه کند. توصیف هال از این فرآیند – که به مثابه فعالیت دوگانه "رمزگذاری" و "رمزگشایی" در مقاله تاثیرگذاری درباره تفسیر برنامه‌های تلویزیونی مطرح شده – جایگاهی محوری در حوزه مطالعات فرهنگی یافته است.

چنانکه از تحلیل او برمی‌آید، محتوای ایدئولوژیکی یک برنامه تلویزیونی را هرگز نمی‌توان به طور مطلق تضمین کرد چرا که این محتوا هم مبتنی بر حوزه فرهنگی-ایدئولوژیکی‌ای است که برنامه در آن ساخته می‌شود و هم به بافتی که محل سوژه دریافت کننده را تعیین می‌کند بستگی دارد.

این موضع تفسیری  تا حد زیادی از رویکردهای رایج به فرهنگ معاصر فاصله می‌گیرد؛ رویکردهایی که هم به دیگر نظریه‌پردازان برجسته رسانه‌های جمعی نسبت داده می‌شود و هم به مدافعان این برنهاد که [وجود] یک ایدئولوژی مسلط و منسجم شرط لازم برای استیلای اقتصاد سرمایه‌داری ست.

نقدهای عمده بر آرا و نظریات هال:

شاید مناقشه برانگیزترین آرای استوارت هال آرایی باشند که مستقیما به سیاست مربوط می‌شوند. البته این امر چندان عجیب نیست چرا که هال می‌خواست روشنفکران و فعالان چپ را نتحول کرده و به بازاندیشی برخی از بنیادی ترین فرض ها و اصول نهادینه شان وادارد.

جای شگفتی نیست که در بسیاری از محافل آرای وی را با شکاکیت و خصومت نگریسته اند و منتقدانش او را به ارتکاب "گناهان" مختلفی به ویژه تسلیم شدن به روند رایج روشنفکری و توجیه دست کشیدن از اصول سوسیالیسم متهم کرده اند.

مداقه کردن در این ادعاها کذب بودنشان را ثابت می کند، اما هنوز ابهامات مهمی درباره اندیشه های سیاسی او وجود دارد که بررسی دقیق تری را می طلبند:

- این عقیده که هال در بهره گیری از مفهوم "هژمونی" پایبندی گرامشی را به جوهره تعیین کننده روابط اقتصادی نادیده گرفته و لذا در تحلیل هایش توجه کافی به نقش عوامل تعیین کننده اجتماعی و اقتصادی در سیاست معاصر نشان نداده است.

- این انتقاد که تفسیر او درباره تاچریسم، به اشتباه انسجامی را به آن نسبت می دهد که هرگز واجد آن نبوده است. به ویژه مورخان و تحلیلگران سیاسی این برداشت را که گفتمان های ایدئولوژیکی تاچریسم در تمامی کارکردهای دولت اهمیت یکسانی داشتند - برداشتی که از نوشته های هال برمی آید- زیر سوال می برند. در مقابل، برخی بر این باورند که سیاست تاچر در واقع ملغمه ای از تداوم، بی نظمی و تغییر تدریجی بود.

- این اتهام که هال و برخی از همکارانش بدین سوال مهم که آیا "دوران جدید" – که صحنه [اجتماعی- اقتصادی] بریتانیای مدرن را تغییر داده است – مستقل از تاچریسم بود یا پیامد آن، پاسخ چندان روشنی نداده اند.

انتقاد مرتبط دیگر آن است که هال در شرح "دوران جدید" با مسلم گرفتن این فرض که "شیوه" جدید "تولید" (پسافوردیسم) ۱۷ انواع معینی از انطباق سیاسی و ایدئولوژیکی را ضروری ساخته، تحلیل اقتصادی تقلیل گرایانه ای از تغییر به وجود آمده ارائه می دهد.

هال به همه این نقدها پاسخ داده و مصرانه تاکید کرده است که نقدهای مذکور بازنمایی نادرست آرای او هستند. یقینا از تحلیل او درباره هژمونی چنین برنمی آید که بخش های چشمگیری از جامعه بریتانیا باید تمام و کمال به عقاید تاچری می گرویدند؛ نقدی نادرست که اغلب نیز تکرار می شود.

این ادعا نیز نادرست است که هال می کوشد در خوانش تحولات سیاسی، ایدئولوژی را جایگزین اقتصاد کند: او در مقام دفاع چنین گفته است که تلاش کرده در برابر گرایش غالب چپ سیاسی به تحلیل اقتصادگرا، "جهت" تفاسیر را به سمت ایدئولوژی "متمایل کند".

استفاده هال از مفهوم هژمونی را می توان به شکل کاملا متفاوتی نقد کرد. یکی از نتایج جانبی آن، پافشاری بر این عقیده است که جناح چپ برای آنکه بتواند "عقل سلیم" تاچری را کنار بزند، باید نوعی سیاست "ضدهژمونیک" را پی ریزی کند. لیکن این پرسش مطرح است که آیا چنین مفهومی امکان فعالیتی سیاسی را که به اندازه کافی "سیاسی" باشد فراهم می آورد یا خیر.

در حوزه سیاست، آرا و اندیشه ها – با تاثیرپذیری از شخصیت ها، فرقه گرایی، فرهنگ های نهادی و بسیاری از عوامل دیگر – از مسیرها و صافی های بیشماری می گذرند.

با در نظر گرفتن سرخوردگی عمیق هال از دولت "کارگری نو"۱۸ که در سال ۱۹۹۷ در انتخابات پیروز شد، و انتقادات او از عدم موفقیت آن دربرقراری "ضدهژمونی"، این پرسش همچنان در ذهن باقی می ماند که که آیا دیدگاه مذکور واقعا به اندازه کافی با واقعیت های متناقض حیات سیاسی معاصر عجین است یا خیر(مساله ای که هال پیوسته در دهه ۸۰ جناح چپ را به توجه بدان ترغیب می کرد).

پرواضح است که دولت کارگری نو با وجود فقدان نسبی شهامت و قدرت تخیل [سیاسی] هرگز سیاست هژمونیک تاچریسم را ادامه نداد. حال این دولت هر جهت گیری ایدئولوژیک هم که داشته باشد، معلوم نیست آیا تلقی "قهرمانانه" از سیاست – که تلویحا از طرز استفاده هال از اصطلاحات "هژمونی" و "ضدهژمونی" برمی آید – همواره درخور و متناسب است یا نه.

از این مسائل که بگذریم، نوشته های هال مجموعه ای از مشاهدات هوشمندانه و خلاقانه را درباره صحنه متغیر سیاسی در بریتانیا به نمایش می گذارند. نوشته های مذکور برای توجیه این نکته نیز می توانند بسیار دلالت مند باشند که هال می کوشد در دورانی که بسیاری آن را دوران "پساایدئولوژی" می دانند، مفهوم ایدئولوژی را حفظ کند.

پی‌نوشت‌ها:
توضیحات از مترجم است

۱)  Kenny, M. (۲۰۰۳) "Stuart Hall" In A. Elliot and L. Ray (eds.) Key Contemporary Social Theorists. Blackwell Publishing
۲) Resistance Through Rituals: Youth Subcultures in Post-war Britain (ed. With T. Jefferson) (۱۹۷۶)
۳) Policing the Crisis: Mugging, the State, and Law and Order (with C. Critcher, T. Jefferson, J. Clarke, and B. Roberts) (۱۹۷۸)
۴) The Politics of Thatcherism (ed. With M. Jacques) (۱۹۸۳)
۵) The Hard Road to Renewal: Thatcherism and the Crisis of the Left (۱۹۸۸)
۶) New Times (ed. With M. Jacques) (۱۹۸۹)
۷) "public intellectuals"
۸) Rhodes Scholar at Oxford University
۹) New Left Review

۱۰) "Thatcherism" سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی دولت مارگریت تاچر، نخست وزیر بریتانیا در دهه ۸۰

۱۱) Marxism Today
۱۲) "The Problem of Ideology: Marxism Without Guarantees"

۱۳) Louis Althusser: فیلسوف و نظریه‌پرداز مارکسیست و ساختارگرای فرانسوی(۱۹۱۸-۱۹۹۰)

۱۴)  "authoritarian populism"

۱۵) Malvinas/Falkland Islands: جزایری در اقیانوس اطلس که بریتانیا و آرژانتین ادعای مالکیت آنها را دارند. این دو کشور از دیرباز بر سر مالکیت این جزایر اختلاف داشتند و زمانیکه نیروهای مسلح آرژانتین در سال ۱۹۸۲ در آنجا مستقر شدند، دولت بریتانیا به نخست وزیری مارگریت تاچر اعلام جنگ کرد و در کمتر از دو ماه توانست دوباره آنها به تصرف خود درآورد.
۱۶) Edmund Burke: نویسنده و سیاستمدار لیبرال بریتانیایی (۱۷۲۹-۱۷۹۷) که از استقلال آمریکا و حقوق کاتولیک‌های ایرلند دفاع می‌کرد.
۱۷) post-Fordism: فورد کارخانه دار آمریکایی بود که شیوه‌های جدید تولید انبوه را در صنایع ماشین سازی ابداع کرد و بدین ترتیب میزان تولید ر تا حد زیادی ا افزایش داد.
۱۸) "New Labour" government: دولت نماینده حزب کارگر نو که به نخست وزیری تونی بلر در سال ۱۹۹۷ در بریتانیا بر سر کار آمد.

منبع: همشهری آنلاین