ریچارد فورد، برنده جایزه پولیتزر، درباره آزادی‌ای که با بالا رفتن سن به دست می‌آید، چگونگی احیای زندگی ادبی‌اش و فائق آمدن بر خوانش‌پریشی دوران کودکی صحبت می‌کند.

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از گاردین - ریچارد فورد ۷۶ ساله رمان‌نویسی است که شاهکار ویژه‌اش تبدیل شکست به موفقیت ادبی است: او با بینشی استوار درباره انسان‌ها و ناامیدی‌شان می‌نویسد، و با اینکه هرگز شخصیت‌هایش را به سخره نمی‌گیرد، کاملا از پوچی زنده بودن آگاه است. شناخته‌شده‌ترین رمان‌های او درباره فرنک بسکوم، خبرنگار ورزشی است که به نماینده مشاور املاک تبدیل شده است. رمان او با عنوان «روز استقلال» در سال ۱۹۹۶ جایزه پولیتزر را برایش به ارمغان آورد. او در حال حاضر در کلمبیا انگلیسی تدریس می‌کند و مجموعه جدید داستان‌های کوتاهش «برای مشکلت متاسفم» نشان‌دهنده درک مثال‌زدنی او از تفاوت‌های ظریف زن و مرد است.
 

  • داستان‌های شما به کاوش انتخاب‌ها و اجبارهای زندگی می‌پردازند. آیا مردم این حق انتخاب را دارند که عاشق چه کسی بشوند؟ شانس چه نقشی در این میان دارد؟

به هر دوی این سوال‌ها فکر می‌کنم. من خوش‌شانس‌ترین مرد دنیا بودم وقتی در سال ۱۹۶۴ با کریستینا آشنا شدم. ۵۲ سال با همان دختر زندگی کردم. با این وجود در طول این همه سال می‌توان دوباره انتخاب کرد. همیشه به کریستینا می‌گفتم: «من هر روز انتخاب می‌کنم که با تو ازدواج کنم.»
 

  • شما درباره لحظاتی می‌نویسید که از ناکجا می‌آیند و زندگی را از نو می‌سازند. این لحظات در زندگی خودتان چه وقت‌هایی بودند؟

در سال ۱۹۸۲ باید تصمیم می‌گرفتم که تمام دم و دستگاهم را بکوبم و زندگی نوشتاری‌ام را دوباره شروع کنم. اولین کتاب‌هایی که نوشتم خوب بودند اما باید راهی پیدا می‌کردم که در نوشته‌هایم از آنچه می‌دانم بیشتر استفاده کنم. می‌دانستم که به اندازه کافی باهوش نیستم -اگرچه به اندازه کافی مصمم بودم- تا نویسنده بزرگی باشم، مگر اینکه بتوانم هر روز هر آنچه دارم روی کاغذ بیاورم. روش‌های سخت‌گیرانه‌ای به کار گرفتم. سرعت همه چیز را کم کردم. نتیجه بهتر شد.

  •  با داستان کوتاه راحت‌ترید؟ آیا تعهد به یک رمان به خاطر طولانی بودنش سخت است؟

نه، در حال حاضر مشغول نوشتن یک رمان هستم. داستان کوتاه راحت‌تر است چون کوتاه‌تر است اما در واقع پرزحمت‌تر است. جمع کردن مجموعه‌ای از داستان‌های اساسا متفاوت که در عین حال می‌خواهید هم‌سو هم باشند از نوشتن رمان دشوارتر است.
 

  • آیا پیر شدن با خود آزادی می‌آورد؟

آزادیِ دیدن یک عالم چیزهای مختلف و نجات پیدا کردن از آنها. به‌ویژه عدم درک دیگران. به نوعی کارکشته می‌شوید و این کار را کمی آسان‌تر می‌کند. من ذاتا بداخلاقم اما وقتی اشتباه می‌کنم حس بدی دارم. دیروز در سوپرمارکت یک نفر بدون ماسک خیلی به من نزدیک شد. برگشتم و گفتم «از من خوشت نمیاد؟ می‌خوای منو بکشی؟ گورت رو گم کن و دور شو». بعد احساس بدی پیدا کردم. من از آزادی‌هایم با رغبت استفاده نمی‌کنم.

  •  چقدر به مرگ فکر می‌کنید و چه حسی به آن دارید؟

رمانی که دارم می‌نویسم درباره مرگ و مردن است و طنز است. «فرنک بسکوم» دارد از یک بیماری مهلک می‌میرد... یکی از چیزهایی که درباره مرگ فکر می‌کنم را می‌گویم. شاید به نوعی ساده‌اندیشی باشد. اما حالا در ۷۶ سالگی «گذار» بسیاری از دوستانم را دیده‌ام و از اینکه چیزی که به جا می‌ماند چقدر کوچک است در حیرتم. اگر مساله میراث را کنار بگذاریم، در قلب و ذهن دیگران ته‌مانده‌ای می‌ماند که فهمیده‌ام از چیزی که دلم می‌خواست خیلی کمتر است.

  •  چرا در کتاب‌هایتان نسبت به ایرلندی‌ها شیفتگی وجود دارد؟

خانواده پدرم ایرلندی بودند. خودم امریکایی‌ام. وانمود نمی‌کنم که یک ایرلندی هستم. اما در کالج ترینیتی دوبلین تدریس کردم که فوق‌العاده بود. گشت و گذارهایی داشتم و چیزهایی در دفترچه‌ام نوشتم. در مقطعی از زمان فکر کردم می‌توانم از آنها برای نوشتن یک مجموعه داستان استفاده کنم. اما سعی‌ام این نبود که به قلب ایرلند دست پیدا کنم.

  •  به نظرتان بیشتر مردم از زندگی‌شان ناامیدند؟

ناامیدی خواه ناخواه به سراغ همه می‌آید. خودمان باید تلاش کنیم آن را پشت سر بگذاریم.

  •  برای لذت صِرف چه می‌خوانید؟

من یک کُندخوان هستم. برای یاد گرفتن می‌خوانم. به شیوه پرسبیترینیسم (مسیحیت مشایخی) بزرگ شدم: باید معتقد باشی که چیزهای سخت، سرگرم‌کننده‌اند. در قرنطینه «جنگ و صلح» را شروع کردم، چون یکی از کتاب‌های سخت و انعطاف‌ناپذیر است که جرات نداری به خاطر یأسی که با خود می‌آورد نادیده بگیری. واقعا لذت‌بخش است.

  •  نویسنده یا کتابی هستد که همیشه به آن مراجعه کنید؟

«عشق فیلم» از واکر پرسی، «یک اتفاقی افتاد» از جوزف هلر، «یادداشت یک هوادار» از فردریک اکسلی و «خانه‌ای در پاریس» از الیزابت بُوِن.

  •  در کودکی چه جور کتاب‌خوانی بودید؟

خوانش‌پریش. تا ۱۹ سالگی هیچ کتابی را تمام نکرده بودم. حالا کمتر این مشکل را دارم و توانسته‌ام زندگی خواندن و نوشتنی‌ام را بهبود ببخشم.