همشهری آنلاین-روناک حسینی: ریچارد فورد برنده پولیتزر، جایزه پن فاکنر و جایزه کنگره امریکا است. فورد جایی میگوید مشاغل متعددی را در زندگیش آزموده و حتی در سال ۱۹۶۸ برای CIA کار کرده است و تنها کاری که در آن شکست نخورده، نویسندگی است. مجموعه داستان آتشبازی گزیدهای است از کتاب مجموعه داستانهای کوتاه راک اسپرینگز که نخستین بار در سال ۱۹۸۷ منتشر شده است. در مقدمه ترجمه فارسی آن آمده که پس از انتشار راکاسپرینگز، منتقدان نوشتند که فورد پا جای پای رئالیستهای بزرگی چون شروود اندرسن و فرانک اوکانر گذاشته است. فورد به گفته خودش هنوز هم با قلم مینویسد تا بتواند در آهستگی قلم، کلمات را با دقت بیشتری انتخاب کند. او بعد از نوشتن داستانها، آنها را برای همسرش میخواند و دربارهشان با هم حرف میزنند. به گفته خودش، گاهی هم از کوره در میرود، خلقش تنگ میشود و زیردستیاش را به نشانه مخالفت یا ناراحتی میشکند. مجموعه آتشبازی را نشر ماهی سال ۹۷ منتشر کرده است. امیرمهدی حقیقت، مترجم این کتاب، در گفتوگو با همشهری آنلاین، از ترجمه داستانهای ریچارد فورد میگوید.
- فورد در مصاحبهای میگوید یکی از علایقش، توجه به صدای کلمات است و علاوه بر این دوست دارد معانی نامنتظر خلق کند، در انتخاب کلمات وسواس دارد و میخواهد چیزی بگوید فراتر از آنچه منطق خواننده انتظارش را دارد. این دقت و وسواس او کار ترجمه را سخت نمیکند؟ چقدر از قصهگویی فورد قابل ترجمه است؟
فورد در انتخاب کلمات دو کار انجام میدهد. یکی اینکه دقیقترین کلمه را برای بیان هر موقعیت به کار میبرد. اینجا طبیعتا زحمت اصلی را نویسنده میکشد و مترجم باید آنقدر بر زبان مبدا و مقصد اشراف داشته باشد که بتواند از زبان مقصد کلمه یا عبارتی را جایگزین کند که به اندازه کلمه اصلی، گویا و رسا باشد. از طرف دیگر فورد واژهها را جوری کنار هم میچیند که جمله هم خوشآوا باشد و هم ضربه لازم را داشته باشد و گاهی از صنایع ادبی مثل جناس استفاده میکند. بخشهایی که صنایع زبانی برمیگردد، ممکن است کاملا قابل ترجمه نباشد، همان طور که شعر را تا حد زیادی نمیشود ترجمه کرد. ترجمه زبان فورد هم شاید به شیرینی اصل نوشتار از آب درنیاید، اما من تلاش خودم را کردم که از قابلیتهای زبان فارسی استفاده کنم و متنی به خواننده ارائه دهم که تا حد زیادی از نظر فرم هم به خواسته و دیدگاههای نویسنده نزدیک باشد.
- فورد در مصاحبهای با فایننشال تایمز میگوید «من درباره چیزهایی مینویسم که بیشترین ترس را از آنها دارم». داستانهای آتشبازی هم با اینکه هیچکدام ترسناک نیستند، اما دلهره عجیبی به جان خواننده میاندازند. او میگوید که میخواهد شخصیتهایی خلق کند که رفتارشان غیر قابل پیشبینی است و همیشه تعارضی داشته باشد بین آنچه از شخصیت انتظار میرود و آنچه واقعا انجام میدهد. این چیزی است که کاملا در داستانها نمود دارد. آن چیز ترسناک و دلهرهآور چیست؟ تنهایی؟ شکست؟ غیر قابل محاسبه بودن زندگی و همین غیرمنتظره بودن آدمها؟
فورد منطق ذهنی خواننده را به هم میریزد و چیزی را در اختیارش را میگذارد که انتظارش را ندارد. این توانایی فورد است در جذاب نوشتن و جذب کردن خواننده. در شماره اول مجله کارنامه در سال ۷۷ مطلبی آمده بر اساس سخنرانی ابوالحسن نجفی که در آن نظریه اطلاع (Information) توضیح داده میشود. خلاصهاش این است که توجه انسان وقتی به چیزی جلب میشود که انتظارش را ندارد. توصیه میکنم کسانی که به داستاننویسی و ادبیات علاقمندن آن مطلب را بخوانند. یکی از دلایلی که فورد را در قله داستاننویسی جهان قرار میدهد این است که با قدرت هر چه تمامتر خواننده را شگفتزده میکند و چیزی را در برابر او میگذارد که انتظارش را ندارد. آن چیز، درکی از جهان، انسان و احساسات انسانی به خواننده میدهد، بیش از آنچه خواننده از یک داستان انتظار دارد. به وجه غیرمنتظره بودن از نگاه دیگری هم میشود پرداخت و آن یکی از همان چیزهایی است که سبب ترس میشود. میپرسید آن چیز ترسناک چیست؟ یکی از چیزهای ترسناک، غیرمنتظره بودن وقایعی است که در زندگی اتفاق میافتند و خیلی وقتها مسیر زندگی ما را برای همیشه تغییر میدهند. نمونهاش تقریبا در تمام داستانهای این مجموعه وجود دارد.
- نمونهای هم میشود ذکر کنید؟
به طور مشخص میتوانم به داستان خوشبینها اشاره کنم. بروز خشم و چیزی که در کمتر از یک لحظه اتفاق میافتد، سبب میشود که مسیر زندگی فرزند خانواده برای همیشه تغییر کند و البته سرنوشت کل خانواده عوض میشود. در حالی که آنها یک خانواده عادی به نظر میرسیدند و مسیر روشنی پیش روی خود میدیدند. یک زندگی خوب زناشویی و فرزندی که زن و مرد شاهد بزرگ شدنش بودند، در کسری از ثانیه از هم میپاشد. این غیرمنتظره بودن در داستانهای فورد یک مسئله اصلی است، اما در داستانهایش چیزهای دلهرهآور دیگری هم میبینیم. چیزهایی که دغدغه فورد است و با آن به خواننده تلنگر میزند. یکی از اصلیترین مسائل برای فورد مفهوم خانواده است و نکته رعبآور آن، سایه تهدید از هم پاشیدن خانواده، قطع رابطهها و دور شدن آدمها از هم است. او مشخصا به دور شدن فرزند از والدین اشاره دارد و یکی از دغدغههای فورد این است که از هم گسیختن خانواده چه اثراتی روی فرزندان میگذارد. طبیعتا بحرانهای دیگری چون تنهایی، حس ناامنی و رفتارهای ناهنجار اجتماعی و اخلاقی هم در پیاش میآید که علاوه بر شخص و خانواده، جامعه را هم تا حدی تهدید میکند. فورد تلاش میکند با روایت اتفاقاتی که در کودکی شخصیتها افتاده است و بازخوانیشان، شخصیتها را وادار کند که از نگاه یک آدم میانسال درک کنند در گذشته و در کودکیشان چه اتفاقی افتاده است تا بتوانند به وضعیت موجود و زندگیشان معنی بدهند. این نکته مهمی از درونمایه داستانهای فورد است که باید به آن توجه شود.
- فورد میگوید از بین مشاغلی که امتحان کرده، نویسندگی تنها کاری است که در آن موفق بوده است. جایگاه فورد در ادبیات داستانی جهان کجاست؟
در سه چهار دههای که از فعالیت ادبی فورد میگذرد، کتابهایش همیشه خوانده میشود و مورد استقبال خوانندگان است. نکته مهم در نویسندگی فورد این است که او فراتر از زمان مینویسد. فورد به احساسات درونی انسانها میپردازد و روایتگر کنشها و واکنشهایی است که در رابطهها اتفاق میافتد و این چیزی نیست که کهنه شود. او از دوستان نزدیک ریموند کارور بوده است و هیچ گلچینی از داستانهای امریکای شمالی نیست که یکی از داستانها فورد در آن نباشد. خودش ادیتور مجموعه مهمی از داستانهای کوتاه امریکایی است که مجله ادبی گرانتا منتشر کرد و البته چند گلچین ادبی دیگر. سابقه تدریس در حوزه ادبیات خلاق دارد، آدم منظمی است و ساعات مشخصی را در روز به نوشتن اختصاص میدهد. او را همرده کارور و توبیاس وولف، جان آپدایک و اَن بیتی میدانند.
- موقع کار روی داستانهای این کتاب با مشکل سانسور هم مواجه شدید؟ یعنی داستانهایی که ما میخوانیم، داستانهای کاملند یا سانسور شده؟ و اینکه چرا از مجموعه راکاسپرینگز همه داستانها را در این کتاب ترجمه نکردید؟
درباره سانسور ترجیح میدهم خیلی حرف نزنم. تا جایی که یادم میآید یک داستان را از مجموعه حذف کردیم که پروسهای طولانی داشت.
- از بین رمانهای او ظاهرا زندگی وحشی ترجمه شده و از داستانهای کوتاهش به غیر از چند اثر به صورت پراکنده، فقط همین مجموعه آتشبازی به فارسی ترجمه شده است. چرا از این نویسنده اثر ترجمه شده به فارسی اینقدر کم است؟
به نظرم در چند سال اخیر، تعداد زیادی از آثار فورد ترجمه شده و صرفا رمانهای ترجمه شده فورد محدود به زندگی وحشی نیست. البته تنها مجموعه داستان فورد همین آتشبازی است و من این افتخار را داشتم که فورد را برای اولین بار از منظر داستان کوتاه به مخاطب ایرانی معرفی کنم. دلیل این که چرا نویسندگان شاخصی هستند که داستانهایشان ترجمه نشده، تا حد زیادی به مترجمها برمیگردد. ارتباطات آکادمیک و فرهنگی زیادی بین ما و سرزمینهای دیگر نیست و در این میان مترجمها به عنوان حلقه واسط دو جهان زبانی، باید با نگاهی تیزبین ادبیات غرب و شرق را رصد کنند، آثار چهرههای شاخص را بخوانند و اگر با اثری ارتباط برقرار میکنند و آن را ارزشمند میدانند، دست به ترجمه بزنند. درباره آفتهای ترجمه زیاد گفتهاند. در این باره باید بگویم با اینکه مترجمها سراغ کتابهایی میروند که جایزه گرفتهاند، چندان موافق نیستم. در این سالها مترجمان بزرگی بودهاند که سراغ نویسندگان و آثاری رفتهاند که بعدها ارزششان معلوم شده است. امیدوارم نسل جدید مترجمان هم به اندازه قدیمیها خلاق، پویا و دلسوز باشند و آثار خوبی از ادبیات جهان را به فارسی برگردانند.
نظر شما