همشهری آنلاین_ پریسا نوری: کرونا که آمد به دلیل ماهیت ناشناخته و سرعت عمل عجیبش ترس فراوانی به جانمان انداخت. روزهای اول در حالی که با وسواس همه وسایل دور و برمان را ضدعفونی میکردیم، اخبار فتوحات این ویروس منحوس را در شبکههای رسمی و غیررسمی دنبال میکردیم و با شنیدن صدای یک عطسه یا سرفه توی دلمان خالی میشد و تا ساعتها علائم بیماری را در خود و اطرافیانمان جستوجو میکردیم. اگر خدای ناکرده در حلقه فامیل و دوستانمان هم کسی به این بیماری مخوف دچار میشد، همه راههای ارتباطی که به بیمار و اطرافیانش منتهی میشد قطع میکردیم تا مبادا ویروس موذی از راهی که فکرش را نمیکنیم غافلگیرمان کند. در شرایطی که خیلی از ما روزها و شبهایمان را با هراس از کرونا سپری میکردیم، جوانانی از دل محلهها با تشکیل ستادهای مردمی مبارزه با کرونا همپای حافظان سلامت شدند و با نصب بنر و توزیع اطلاعیه و شماره تلفن در نقاط مختلف شهر و شبکههای مجازی آمادگی خود را برای ضدعفونی منازل بیماران مبتلا به کرونا اعلام کردند.
- ضدعفونی ۱۰ تا ۱۵ خانه در روز
اسفند و فرودین که گذشت، با افزایش آمار مبتلایان و انتشار اخبار منفی و ناامیدکننده، روزهای اوج ترس از کرونا بود. کافی بود آمبولانسی جلو آپارتمانی توقف کند یا از آن بدتر افرادی با پوشش گان و لباس مخصوص ضد ویروس در خانهای رفتوآمد کنند که ترس از ابتلا به کرونا، خواب را از چشم همسایهها بگیرد و از ستاد مردمی مبارزه با کرونا برای ضدعفونی آپارتمانشان کمک بگیرند. «امین مفتخری» مسئول ستاد مردمی مبارزه با کرونا در منطقه ۴ درباره روزهای آغاز فعالیتشان میگوید: «در اوایل اسفند همراه با دیگر گروههای جهادی و بسیج مساجد مشغول توزیع محلول ضدعفونی و پاکسازی معابر پرتردد و بیمارستانها بودیم و برنامهای برای ضدعفونی منازل و آپارتمانها نداشتیم؛ اما به درخواست شهروندان و برای کاهش بار نگرانی مردم با وجودی که آمادگی نداشتیم، ناچار شدیم به این موضوع هم ورود کنیم. »
این جوان ۲۶ ساله از روزهای اسفند و فروردین بهعنوان پرکارترین روزهای گروه جهادی یاد میکند و میگوید: «درخواستهای ضدعفونی منازل خیلی زیاد بود، هر روز به خانه ۱۰ تا ۱۵ بیمار مبتلا به کرونا میرفتیم و شبها هم که خیابان خلوت بود تا نزدیک صبح به ضدعفونی کوچه و خیابان مشغول میشدیم. با این حال روحیه جهادی بچهها خیلی خوب بود. »
- خورشت قیمه در بخش کرونا!
«سینا سرایی» یکی دیگر از اعضای ستاد مردمی مبارزه با کرونا در شمال شرق تهران است، که همراه با دهها تن از جوانان داوطلب از همان روزهای شیوع بیماری پای ثابت گروه جهادی برای ضدعفونی بیمارستانها، معابر پر تردد، آپارتمانها و منازل مسکونی مبتلایان به کرونا در شرق تهران بوده است. او درباره چگونگی شناسایی منازل مبتلایان کرونا میگوید: «چون قرارگاه ما در فلکه چهارم تهرانپارس است و با خیلی از محلیها در ارتباطیم و اگر بیمار مبتلا در محله باشد باخبر میشویم، از مراکز سلامت وزارت بهداشت هم نام و نشانی مبتلایان را استعلام میکنیم، علاوه بر اینها مردم با تماس با شماره تلفنهای ما که در بنرهایی در سطح محله و شبکههای مجازی منتشر شده خودشان درخواست ضدعفونی منازل میکنند. »
این جوان ۲۶ ساله خاطره جالبی از ضدعفونی بیمارستان تهرانپارس نقل میکند: «در روزهای اول اسفند مشغول ضدعفونی بیمارستان تهرانپارس بودیم که به بخش بستری بیماران کرونایی رسیدیم. ساعت حدود ۱۰ شب بود و در بخش چند پیرمرد مشغول خوردن شام بودند. یکی از آنها که حدس زده بود، شام نخوردهایم بشقاب نیمه خورده قیمهاش را به طرفمان گرفت و شروع به تعارف کرد. هرچه میگفتیم «نوش جان پدرجان. شما بفرمایید. » قبول نمیکرد. خلاصه به هر دشواری بود بهطوری که او ناراحت نشود، خورشت قیمه نخوردیم. »
- فوبیای کرونا و پیرزن تنها
درست است که بیماری کووید ۱۹ جان خیلیها را گرفته، اما ترس نابجا از این بیماری یا فوبیای کرونا هم میتواند اتفاقات ناخوشایندی را به بار بیاورد. سرایی با گفتن این حرف، خاطره تکاندهندهای برایمان تعریف میکند: «در یکی از روزهای اسفندماه در راه بیمارستان شهید لواسانی بودیم و نزدیکیهای بیمارستان یکی از بچههایی که برای ضدعفونی آپارتمانهای شهرک امید رفته بود تماس گرفت و گفت «اینجا خانه پیرزنی است که دختر و پسرش آمریکا زندگی میکنند و به گفته همسایهها مشکوک به کروناست، اما کسی جرئت نکرده به او سر بزند و ما نمیدانیم چه کنیم. » از وسط راه برگشتیم و به شهرک که رسیدیم، همسایهها گفتند «چند روز پیش همسر این پیرزن به دلیل کرونا بیهوش و به بیمارستان منتقل شده و این پیرزن که تازه کمرش را عمل کرده و نمیتواند از جایش تکان بخورد در خانه تنها مانده است و ما نمیدانیم زنده است یا نه؟ » وقتی در خانه را باز کردیم صدای ناله ضعیفی شنیدیم. بلافاصله داخل شدیم و دیدیم پیرزن با وضع اسفبار روی تخت افتاده و چون تقلا کرده دستش به تلفن برسد، سیم تلفن قطع شده. پیرزن که نیمه جان بود، تا ما را دید گفت «تشنهام! » برایش آب آوردیم و با کمک اورژانس با اقدامات اولیه حالش مساعد شد. بعداً متوجه شدیم نه خودش و نه همسرش هیچکدام مبتلا به کرونا نبودند. ولی به خاطر فوبیای کرونا نزدیک بود جانش را از دست بدهد. »
- چه جور دکتری هستی؟
مفتخری که علاوه بر عضویت در گروه جهادی و بسیج مسجد، شورایار محله قنات کوثر منطقه ۴ هم هست، درباره حالوهوای آن روزها برایمان میگوید: «اینکه بگوییم ترسی از ابتلا نداشتیم دروغ است و طبیعی است که ما هم مثل سایر مردم از ابتلا به این بیماری نگران بودیم، اما با تمرکز بر هدفمان که کمک به مردم بود بر استرسمان غلبه میکردیم. مردم هم خیلی از کارمان استقبال میکردند و حتی برخی دلشان میخواست داوطلبانه به ما کمک کنند. مثلاً پیرمردی یک روز آمد و گفت «شب همراه شما برای ضدعفونی خیابان میآیم. » گفتیم «برایت ضرر دارد بهتر است نیایی. » ولی قبول نکرد. شب دنبال ما با ماشین آمد و هر جا که بچهها خسته میشدند در خیابان گاز پیک نیک و کتری میگذاشت و به بچهها چای میداد. این برخوردها دلگرممان میکرد. » او با لبخند ادامه میدهد: «به اشتباه اسم و تلفن ما در برخی گروههای مجازی بهعنوان دکتر پخش شده بود، برای همین خیلیها تماس میگرفتند و درخواست میکردند برای تست کرونا به خانهشان برویم و یا سؤالات تخصصی پزشکی درباره کرونا میپرسیدند. وقتی میگفتیم با ۴۰۳۰ تماس بگیرید. اغلب میپذیرفتند، اما برخی هم شاکی میشدند و میگفتند پس چه جور دکتری هستی؟ »