همشهری آنلاین_ شقایق عرفینژاد: حتی مدیرعامل سازمان بهشتزهرا(س) اعلام کرد آمار مرگ بر اثر کرونا در تهران در 75 روز گذشته بیسابقه بوده است. اما با این وجود و با شرایط هشدار کرونا در پایتخت، اما باز هم میتوان کسانی را دید که اقدامات بهداشتی و ضروری را رعایت نمیکنند. این حقیقت غیرقابل انکار است که ماههای پیش باید اقدامات مؤثر از سوی دولت مثل ادامه قرنطینه و پرداخت خسارت به کسبوکارها انجام میشد، تا از آمار مرگومیر کم شود که این اتفاق نیفتاد و مردم با وجود شرایط نامناسب به کار برگشتند.
با این حال این ویروس با تمام پیچیدگیها و تغییر رفتارهای پیشبینیناپذیرش، راههای پیشگیری سادهای دارد که همه از آنها باخبرند: شستن دستها و استفاده از دستکش و ماسک که البته به راحتی توسط بسیاری رعایت نمیشود؛ در این شرایط هنوز کم نیستند کسانی که در مکانهای عمومی نه ماسک میزنند و نه دستکش به دست میکنند. بیشترشان هم وقتی اعتراضی میشوند، عصبانی میشوند. چرا تعداد این افراد اینقدر زیاد است و چه دلایلی برای این کارشان دارند؟
- میدان هفتمتیر
میدان هفتمتیر با وجود بوتیکهای لباس و مانتوفروشیها از گذرهای پر رفتوآمد تهران است. وجود ایستگاه مترو و خطهای مختلف تاکسی در این میدان هم باعث شده این منطقه روزانه محل گذر تعداد بسیاری از شهروندان باشد. در این غروب نیمههای تیر، تاکسیهای زیادی خطبهخط در این سو و آن سوی میدان توقف کردهاند. مسافرهای زیادی هم در میان فریاد رانندههایی که مسیرشان را اعلام میکنند، به طرف این تاکسیها میآیند. با یک نگاه میشود تعداد زیادی را دید که ماسک نزدهاند. یکی از آنها دختر دانشجویی است که میگوید ماسکش در جیبش است! میگوید در این هوای گرم تحمل ماسک را ندارد، اما همراه خودش میآورد تا در مواقع ضروری از آن استفاده کند. او از وضعیت کرونا در تهران «تقریباً» با خبر است و میداند تعداد ابتلا و فوتیها روزانه رو به افزایش است، اما با این وجود «نمیتواند تمام زمانی که بیرون از خانه است، ماسک و دستکش داشته باشد.»
کمیآن طرف یک تاکسیران پشت ماشینش مینشیند. تعداد مسافرانش کامل شده و میخواهد حرکت کند، اما نه ماسکی زده و نه دستکشی پوشیده است. در یک دستش هم یکی از آلودهترین چیزهایی را دارد که میتوان در دست گرفت: یک دسته اسکناس کهنه. هرچند میگوید در داشبورد ماسک و دستکش دارد! وقتی میفهمد داشبورد ماشین به هیچوجه نمیتواند کرونا بگیرد، میخندد و میگوید: «چشم، استفاده میکنم.» علت استفاده نکردنش را هم با یک کلمه توضیح میدهد: تنبلی! توضیح میدهد در شهرش در لرستان هیچکس به کرونا مبتلا نشده و اگر هم شده یک هفتهای خوب شده است! بنابراین ترسی از کرونا ندارد.
در میان کسانی که ماسکشان را تا زیر چشمشان بالا آوردهاند، مرد جوانی است که نه ماسکی دارد و نه دستکشی. میگوید با ماسک مشکل دارد چون وقتی روی بینیاش را میپوشاند، نفس کشیدن برایش سخت میشود.
در این مدت تاکسی دیگری آماده حرکت میشود. یک نفر روی صندلی جلو نشسته و 2 نفر هم در صندلی عقب هستند. راننده در آخرین لحظات اطراف را نگاه میکند. مسافر دیگری از راه میرسد و راننده اشاره میکند که سوار شود. به اینترتیب برخلاف آنچه تصویب شده، 3 مسافر روی صندلی پشت مینشینند. نه مسافر آخری صبر میکند تا سوار ماشین دیگر شود، نه راننده قوانین را رعایت میکند و نه مسافران دیگر اعتراضی میکنند.
آن طرفتر، جلو یک مانتوفروشی 2 دختر مشغول تماشای مانتوهای توی ویترین هستند. پهلو به پهلوی هم و بدون ماسک. انگار ویروسی وجود ندارد. دانشجویند، یکیشان میگوید: «اوایل خیلی مراعات میکردیم. اما الان دیگر خسته شدهایم. هوا گرم است و نمیشود دائم ماسک روی صورت داشت.» او میداند مهمترین و مؤثرین راه برای مبتلا نشدن، استفاده از ماسک است. اما برایش آنقدر جدی نیست که همیشه رعایت کند. آن دیگری هم میگوید: «من خیلی از اینکه بیماری را به خانوادهام انتقال بدهم، میترسم. ولی واقعاً بسیاری از مواقع یادم میرود ماسک بزنم.»
- زیرگذر چهارراه ولیعصر(عج)
این زیرگذر ملغمهای است از مسافران مترو، آنهایی که میخواهند عرض خیابان ولیعصر(عج) را طی کنند، آنها که به ایستگاههای بی.ار.تی میروند و البته کسانی که مقابل غرفههای بسیار این زیرگذر میایستند و لباسها و کیفها و زیورآلات را تماشا میکنند یا خوراکی میخرند. در این ظهر نیز همینطور است. آدمها از کنار هم با فاصله کم عبور میکنند، در کنار هم با فاصله کم در غرفهها ایستادهاند، به لباس و خوراکی در غرفهها که نفر قبل دست زده، دست میزنند و خیلی از آنها حتی ماسک هم ندارند. مرد جوانی از میان آنها که ماسک ندارند، میگوید: «یادم رفته از خانه ماسک بیاورم. الان داخل مترو میخرم.» این یعنی از خانه تا اینجا را بدون ماسک آمده است. با چند دقیقه ایستادن در زیرگذر میشود دید بیشتر افراد مسن که البته تعدادشان در برابر جوانترها کمتر است، ماسک زدهاند و دستکش دارند. اما جوانترهاگویی بیخیال ترند.
یکی از این جوانها که دختر دانشجویی است و نه ماسک دارد و نه دستکش، میگوید: «دستم به دستکش حساسیت دارد. ماسک هم که میزنم، درست نمیتوانم نفس بکشم. برای همین استفاده نمیکنم. مادرم خیلی اجبار میکند که این کار را بکنم، ولی طفره میروم.» او البته که از ابتلا میترسد، ولی با وجود اینکه از بالا رفتن تعداد مرگها و ابتلاها در تهران هم خبر دارد، «دوست ندارد از ماسک و دستکش استفاده کند.»
در کنار پلههای برقی زیرگذر به سمت ایستگاه بی. ار. تی پسر جوانی ایستاده که ماسک ندارد. او با تمام شلوغی زیرگذر و آدمهای مختلفی که کنارش ایستادهاند یا از برابرش میگذرند، هیچ تجهیزاتی برای حفاظت از خود ندارد. به راحتی میگوید: «از پوشیدن ماسک و دستکش خسته شدهام و میخواهم راحت باشم.» به این فکر نمیکند که میتواند به راحتی مبتلا شود. بنابراین این فکر هم از سرش نگذشته که میتواند بدون داشتن علائم ناقل کرونا باشد و آن را به دیگران سرایت دهد. آنطور که صحبت میکند مشخص است که خانوادهاش برایش مهم هستند، اما برای حفاظت از آنها هم این کار را نمیکند: «من هم انشاءالله نمیگیرم و به خانوادهام هم منتقلش نمیکنم!»
- کافههای کریمخان
کافههای خیابان کریمخان معروفند. آنها در کنار کتابفروشیها، تبدیل به نماد این خیابان شدهاند و همیشه هم پر از مشتریاند. تا اواخر اردبیهشت این کافهها برای جلوگیری از انتقال کووید 19 بسته بودند. اما هنگام تهیه گزارش درشان به روی مشتریها باز بود؛ هرچند به اندازه روزهای پیش مشتری نداشتند. در این ساعت از روز جلو یکی از آنها چند نفر نزدیک به هم ایستادهاند و میخواهند وارد کافه شوند. 2 نفرشان ماسک ندارند، اما دستکش پوشیدهاند. وقتی درباره استفاده نکردن از ماسک آن هم در روزهایی که تعداد مبتلایان رو به افزایش است، مورد سؤال قرار میگیرند، یکی از آنها میگوید: «من همیشه ماسک دارم. اما امروز یادم رفته است.» دیگری هم میگوید: «به هرحال اگر هم داشتیم الان میخواستیم در کافه خوراکی بخوریم و از صورتمان برش میداشتیم.» بعد هم میخندند و وارد کافه میشوند.
کمیدورتر پسر جوانی را میشود دید که آگهی روی دیوار میچسباند و نه دستکش دارد و نه ماسک. میگوید: «اصلاً برایم مهم نیست به کرونا مبتلا شوم. حتی از اینکه این بیماری را به دیگران هم منتقل کنم برایم مهم نیست. وقتی با مشکلات فراوان روبهرو هستم. بیکارم و نگرانیهای بیشتری دارم.
- بازار
قلب اقتصاد تهران این روزها کندتر میتپد. مردم، آسیبدیده و زخمخورده از کرونا، دیگر مجال و مبلغی برای خرید از بازار ندارند. با این حال بازار از جنبوجوش خالی نیست. در این بعد از ظهر تابستان عده زیادی در بازار هستند. کاسبان و مردمیکه البته کیسه خریدهایشان کوچکتر شده است. بسیار کوچکتر. در بین این جمعیت و در چنین جای پررفتوآمدی باز هم عده بسیاری هستند که ماسک بر صورت ندارند. بیشترشان شاگردهای مغازهها و کارگران و چرخیها هستند. یکی از این کارگران میگوید: «من تمام روز مشغول باربری هستم. هوا گرم است. تو این هوا نمیتوانم صورتم را بپوشانم. دستکش هم نمیتوانم داشته باشم. خیلی سخت است.» از تشدید همهگیری در تهران اطلاع چندانی ندارد، اما میگوید میداند ویروس همچنان وجود دارد. میگوید بعد از سرگیری کار بازار از پس تعطیلیهای یکی، 2 ماهه رعایت میکرده و ماسک میزده است، اما دیگر نمیتواند. حتی با اینکه صاحب مغازه ماسک خریده و در اختیار آنها قرار داده، خیلی کم از ماسک و دستکش استفاده میکند. چون در این گرما کارش را سختتر میکند.
بعضی از مغازهها جلو پیشخوان نایلون کشیدهاند و فروشندهها از پشت نایلون سفارشهای مشتریها را آماده میکنند. اما بیشتر مغازهدارها این کار را نکردهاند. یک صاحب مغازه پوشاک بچه میگوید: «من ماسک نمیزنم. ولی سعی میکنم فاصلهام را با بقیه نگه دارم. این تنهاکاری است که میتوانم در این گرما انجام دهم.» او میگوید خودش هم میداند که این کار کافی نیست. حتی شدنی هم نیست. اما ذهنش پذیرفته که با این کار از خودش محافظت میکند.
در یکی از مغازهها زن جوانی همراه دختربچهای مشغول خرید است. دخترک ماسک دارد، اما زن ماسک را زیر چانهاش کشیده است. بدون دستکش هم به لباسها دست میزند و آنها را برانداز میکند. او میگوید: «فروردین و اردیبهشت خیلی از این بیماری ترسیده بودم. اصلاً از خانه بیرون نمیآمدم. مدام اخبار را دنبال میکردم و دچار استرس میشدم. ولی به تدریج به این نتیجه رسیدم که باید خودم را از اخبار دور نگه دارم و مثل قبل زندگی کنم. گرچه همیشه ماسک همراهم دارم، ولی وقتهایی هم هست که آن را کنار میزنم.» بازار به تدریج شلوغتر میشود. عده زیادی هم ماسک ندارند و معلوم نیست کدام ناقلند و قرار است این بیماری را به چند نفر دیگر انتقال دهند.
- علت چیست؟
آنچه در این گشتوگذار از صبح تا غروب دستگیرمان شد، ذکر علتهای مختلفی برای مقاومت در برابر پوشیدن دستکش و ماسک و رعایت نکردن قوانین بهداشتی بود. بعضی خسته شدهاند. بعضی روزها و ماههای قبل تمام پروتکلها را رعایت میکردهاند و حالا دیگر از آنجا که همه چیز برایشان عادی شده، دیگر این کار را نمیکنند. دیگرانی هم هستند که مجبورند تمام روزهای گرم تابستان را در محیط بیرون کار کنند و دیگر توان تحمل ماسک را بر صورتشان ندارند. گروهی هم البته همه چیز را به شوخی گرفتهاند. جامعهشناسان بر این اعتقادند که تا زمانی که کار فرهنگی انجام شود و البته اعتماد به گفتههای مسئولان ایجاد نشود، مردم رفتارهای اجتماعی مناسب نخواهند داشت. هرچند این کار باید مدتها پیش اتفاق میافتاد. به هرحال آنچه مشخص و واضح است، تختهای بیمارستانی است که دیگر ظرفیت ندارند و آمار مرگ و ابتلا که روز به روز بالاتر میرود و تنها راه نجات رعایت همین دستورالعملهاست.