همشهری آنلاین_ بهاره خسروی: آقا ابراهیم از دیگرکاسبان دستبهخیر منطقه است که برای دستمزدش نرخی تعیین نمیکند و مشتری بر حسب بودجهاش دستمزدش را پرداخت میکند. آقا ابراهیم رضایت مشتری را مهمترین سرمایه زندگیاش میدادند و میگوید: «از دوران کودکی و شاگردی کارم را در همین مغازه شروع کردم. معتقدم سود کار در مشتری بیشتر است. هر میزان که مشتری با رضایت بیشتری از مغازه خارج شود به همان میزان در کسبوکارم سود میکنم.»
آقا ابراهیم خیاط لباس مردانه است، اما در این میان کار تعمیرات لباس و رفوکاری را هم قبول میکند و طبیعتاً مشتریهای فراوانی از قشرهای مختلف به مغازهاش مراجعه میکنند. حفظ شأن مشتری یکی از مهمترین نکاتی است که در کسبوکار به آن توجه زیادی دارد و میگوید: «دنبال گداپروری در میان همسایهها نیستم. از طرفی میخواهم شأن آنها را حفظ کنم. من به ظاهر مشتریها نگاه میاندازم. اگر متوجه شوم فرد نیازمند است برای دستمزد به او قیمت نمیدهم و میگویم هرچقدر دوست دارد پرداخت کند. گاهی اوقات افراد کارتنخواب یا معتاد به من مراجعه کردهاند و نیاز به لباس داشتهاند. حتی به آنها لباس هدیه دادم تا کارشان راه بیفتد و در گرما یا سرما تنپوشی داشته باشند.»
- انسانها نخود و لوبیا نیستند
همسایه کاسب ما معتقد است برای کمک به انسانها نباید قید و شرطی گذاشت. او میگوید: «نیت من کمک کردن به دیگران است. شاید در این میان کسانی هم از ماجرا سوءاستفاده کنند، اما به نظرم انسانها نخود و لوبیا نیستند که از یکدیگر جدایشان کنم. مگر کسی که برای امواتش در نانوایی نان خیرات میکند، نمیداند که همه نیازمند نیستند و شاید فرد بینیازی هم نان دریافت کند؟ کار من هم به همین شکل است. بیشتر ترجیح میدهم مشتری راضی از مغازه خارج شود. همین برکت کاسبیام است و فرقی نمیکند مبلغی کمتر از دستمزدم بگیرم.» آقا ابراهیم برکت کار خیرش را عاقبتبهخیری فرزندانش میداند و ادامه میدهد: «مادر پیری دارم که از او نگهداری میکنم. 2 پسر دارم که یکی پزشکی و دیگری وکالت میخواند و همه اینها را از دعای خیر عزیزان دارم و حال خوبی که از کمک به دیگران دریافت میکنم.»
- از هر دست بدهی...
«خوبی باید زنجیروار باشد. بهویژه در این روزهای همهگیری کرونا بیشتر از هر چیزی نیاز به محبت، مهربانی و صمیمیت داریم. باید بیشتر هوای مشتریها را داشته باشیم.» آقاابراهیم با اشاره به اهمیت به یادگار گذاشتن خاطره خوش در میان مشتریها، به ماجرای جالبی اشاره میکند: «یک روز بارانی من و همسرم در خیابان مانده بودیم. در حال گذر بودیم که ماشین پیکانی مقابل ما ترمز کرد. نگاه که کردم متوجه شدم یکی از مشتریان مغازه است که برای دوخت لباس از من تخفیف خوبی گرفته بود. او ما را در آن روز بارانی به مقصد رساند.»