دیوارهای خانه پر شده از عکس‌ها سیاه و سفیدی که از روزگار رفته حکایت دارند؛ روزگاری که محله‌های دزاشیب، نیاوران و تجریش با زمین‌های زراعی و گندمزارها به هم وصل می‌شد.

 همشهری آنلاین_ شهره کیانوش‌راد:  آن روزها خبری از خودرو نبود و درشکه و اسب پرکاربردترین وسیله نقلیه‌ای بود که مسافران را بین شمیران و تهران جابه‌جا می‌کرد. «عباس صالحی» متولد سال 1335 است. او با داشتن گنجینه‌ای گرانبها از عکس‌های قدیمی پس از سال‌ها توانست آرزوی دیرینه خود را عملی کند و موزه‌ای جمع و جورترتیب دهد. وی خانه آبا و اجدادی‌اش در دل بازار تجریش را به محلی برای نمایش مجموعه عکس‌هایش از شمیران و تهران تبدیل کرده است. با تماشای عکس‌ها می‌توانید به شمیران سال‌های دور سفر کنید و با نخستین و قدیمی‌ترین سلمانی، قابله و آشپز شمیران آشنا شوید.  


سرزدن به خانه پدری به او آرامش می‌دهد. می‌تواند دور از هیاهویی که این روزها به جان تجریش افتاده است ساعتی در میان دیوارهایی پوشیده شده با عکس‌های سیاه و سفید، خاطراتش را مرور کند. حاج عباس، آماری از عکس‌های قاب شده به دیوار ندارد. می‌گوید: «این دیوارها گنجایش بخشی از عکس‌هایی را دارند که سال‌ها جمع کرده‌ام. جایی مناسب‌تر از این خانه قدیمی برای نگهداری عکس‌هایم پیدا نکردم.» درکوچک کنار مغازه‌اش دربازار تجریش را که باز می‌کند، با 2راهرو پیچ در پیچ ما را به حیاط کوچک و باصفایی می‌رساند که در میان ساختمان‌های اطراف محاصره شده، اما حدود 100 سال پیش محل زندگی خانواده پدری او بوده است. می‌گوید: «خانه خیلی بزرگی بود. مغازه‌ها از سر بازار تا اینجا جزو خانه بود و چون موروثی بود به مرور فروخته شد. مانند همه خانه‌های تجریش کاهگلی بود ولی حدود 50 سال پیش که دیگر قابل سکونت نبود بازسازی شد. خیلی از خانه‌های این بازار به مغازه یا انباری تبدیل شده‌اند. ما هم می‌توانستیم این خانه را بفروشیم یا اجاره دهیم اما نگه داشتیم. چند بار خانواده بیمارانی را که از شهرستان برای مداوا به بیمارستان تجریش می‌آمدند و جایی برای استراحت نداشتند به این خانه آوردم تا بتوانند یکی دو روز رایگان اینجا اقامت کنند.» 

 مرحوم محمد صالحی پدر حاج عباس که به میز ممد آب‌بند، معروف
و نخستین بستنی فروش در شمیران بود. حاج محمد سال 1354 فوت کرد. 
  •  عاشق عکاسی بودم

جای خالی روی دیوارهای طبقه دوم باقی نمانده. عکس‌ها تا کنار پله‌ها به دیوار چسبیده است. صالحی می‌گوید: «احتمالاً دیوار راه پله‌ها و طبقه اول هم به مرور پر شود.» او عکس‌ها را با جزئیات برایمان توضیح می‌دهد. محل و زمان عکاسی، نام افرادی که در عکس دیده می‌شوند و سال‌هاست که فوت کرده‌اند، شغل و نسبت فامیلی و شهرتی که در تجریش داشته‌اند... با نگاهی به عکس‌ها می‌گوید: «از نوجوانی عاشق عکاسی بودم اما تمکن مالی برای خرید دوربین نداشتم. هر جا عکس قدیمی می‌دیدم می‌خریدم. خانه اقوام و دوستان که می‌رفتم اگر عکس قدیمی داشتند از آنها به امانت می‌گرفتم. خیلی‌ها وقتی علاقه مرا به عکس‌های قدیمی می‌دیدند آلبوم‌هایشان را به من نشان می‌دادند؛ عکس‌های خانوادگی؛ عکس‌هایی که در گندمزارهای چیذر، دزاشیب، فرمانیه، جماران، نیاوران، بازار تجریش، امامزاده صالح(ع) و... گرفته شده بود. خیلی از عکس‌هایی که اینجا می‌بینید شاید در آلبوم‌های قدیمی شمیرانی‌ها موجود باشد اما چیدن آنها کنار هم حس خوبی به آدم می‌دهد. نگاه کردن به آنها مانند سفری به گذشته‌های دور است. برخی از دوستان لطف دارند و وقتی عکس‌های قدیمی را به من می‌دهند می‌گویند پیش تو باشد بهتر است. تو ارزش این عکس‌ها را بیشتر می‌دانی.» 

 در آرشیو عکس عباس صالحی می‌توانید
از سلمانی و قابله تا قهوه‌چی و جگرکی را ببینید.
  •  آشنایی با نخستین‌ها 

دنبال کردن رد خاطراتی که از گذشته در ذهنش به جا مانده، یکی از ویژگی‌های حاج عباس برای پیدا کردن عکس‌هاست: «آدم‌های خوشنامی که در بازار تجریش دیده‌ام مانند خاطره‌ای دور در ذهنم باقی مانده‌اند. از سلمانی و قابله تا قهوه‌چی و جگرکی همه را به یاد دارم یا نام آنها را شنیده‌ام. ممکن است چند نسل از آنها گذشته باشد اما هر جور شده سعی می‌کنم سرنخی از بستگانشان پیدا کنم تا اگر عکسی دارند به امانت بگیرم. گاهی از من می‌خواهند عکس را برگردانم و گاهی هم می‌گویند عکس پیش تو باشد محفوظ‌تر است. یکی از عکس‌هایی که دارم مربوط به مرحوم حاج رضا طاهری است. او فرد خوشنامی در بازار تجریش بود. آن وقت‌ها کارگران فصلی از شهرهای اطراف تهران برای کار در زمین‌های زراعی به شمیران می‌آمدند. چون نمی‌توانستند از دستمزدی که می‌گیرند محافظت کنند، پول‌های خود را تا زمانی که می‌خواستند به شهرستان برگردند، امانت نزد حاج آقا رضا می‌گذاشتند. این ماجرا مربوط به حدود 60 سال پیش است. من که آن زمان سن و سالی نداشتم اما این ماجرا را به یاد دارم. بعدها پیش پسر حاج رضا رفتم و از او خواستم اگر عکس قدیمی از پدر دارد به من امانت بدهد. خیلی از عکس‌ها را از طریق بچه‌ها یا نوه‌های افرادی که به یاد دارم تهیه می‌کنم. اغلب عکس‌ها تا خورده و از بین رفته است. بعد از بازسازی، آنها را در ابعاد بزرگ‌تر چاپ می‌کنم. الان از طریق گوشی همراه و فضای مجازی، عکس‌ها راحت‌تر به دستم می‌رسد. خیلی از آنهایی که الان ایران زندگی نمی‌کنند عکس‌های قدیمی را به دستم می‌رسانند و من هم مشتاقانه آنها را به مجموعه عکس‌هایم اضافه می‌کنم.» در میان عکس‌های شمیران، عکس‌هایی از دروازه‌های تهران، وقفنامه‌های قدیمی، رجال سیاسی و... دیده می‌شود. در گوشه‌ای از اتاق نیز مجله‌های قدیمی، آرشیو روزنامه‌های اطلاعات و کیهان، مجله‌های فرهنگی و... ردیف شده‌اند. چند عکس را نشان می‌دهد و بعد انگار شک می‌کند که کدام یک برایش خاطره انگیزتر است. نگاهی به باقی عکس‌ها می‌اندازد و با اطمینان می‌گوید: «برای پیدا کردن تک تک عکس‌ها کلی دوندگی کرده‌ام. بعضی از دوستانم به من می‌گویند چرا جای بهتری برای عکس‌ها انتخاب نکردی؟ با صرف هزینه بیشتر، اینجا را به موزه عمومی تبدیل کن. جواب من یک جمله است: اینجا را برای دل خودم درست کرده‌ام. هرکسی به چیزی علاقه‌ای دارد؛ من هم به عکس‌های قدیمی. دیدن عکس‌های قدیمی حالم را خوب می‌کند. به دوستانم می‌گویم اینجا موزه دل است.»

 خیلی از عکس‌هایی که اینجا می‌بینید
شاید در آلبوم‌های قدیمی شمیرانی‌ها موجود باشد اما چیدن آنها کنار هم
حس خوبی به آدم می‌دهد.
  • مجوز رادیو با رعایت قوانین کشوری

عباس صالحی در میان عکس‌های قاب گرفته شده، تابلویی را نشان می‌دهد که جواز داشتن یک دستگاه رادیو است. طبق نوشته‌های این برگه که مربوط به سال 1328 است «حسن عامری» می‌تواند یک دستگاه رادیو ساخت کارخانه فیلیپس در منزلش داشته باشد. در این مجوز بر رعایت قوانین کشوری تأکید شده است. صالحی می‌گوید: «مادرم نقل می‌کرد وقتی مجوز داشتن رادیو به حاج حسن داده شد، جشن گرفت و همه اهالی برای شنیدن صدای رادیو در خانه‌اش جمع شدند.»