همشهری آنلاین_ شقایق عرفینژاد: بعد هم به تدریس در مدرسههای منطقه ۷ تهران مشغول و سال ۸۲ بازنشسته شده است، اما همچنان به آموزش هنر در هنرستانها ادامه میدهد. او چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی داشته و در بینالهای داخلی و خارجی هم شرکت کرده است. ضمن اینکه در سرای محله سهروردی مدتها کلاس آموزش نقاشی داشته است. منتخب ۲ نمایشگاه هنرهای تجسمی معلمان ایران در سالهای ۸۲ و ۸۳، همکاری با دفتر ایرانیان خارج از کشور و برگزاری نمایشگاه هفته فرهنگی ایران در امارات، همکاری با مرکز برنامهریزی و آموزش نیروی انسانی وزارت فرهنگ و ارشاد برای استانداردسازی کتابهای آموزش مهارت هنری و همکاری با دفتر آموزش و فرهنگ پیشگیری از اعتیاد برای طراحی و تدوین ۴ جلد کتاب با عنوان «پیشگیری از اعتیاد به روایت آثار هنری» بخشی از کارنامه اسفندیاری است. او ساکن خیابان سهروردی است و در این گفتوگو از زندگی در این خیابان و محله میگوید.
کی و چطور از کرمانشاه به تهران آمدید؟
من تا سال ۶۵ در کرمانشاه زندگی میکردم. به رشتههای هنری علاقه داشتم و در آن سال در رشته نقاشی دانشگاه هنر تهران پذیرفته شدم. به همین دلیل هم به تهران آمدم. البته زمان جنگ بود و کرمانشاه تقریباً تخلیه شده بود. اوضاع جوری بود که هر لحظه ممکن بود از بین برویم. به همین دلیل و با پذیرفته شدن من در دانشگاه تهران به این شهر آمدیم.
نخستین بار کجا ساکن شدید؟
در محله پیروزی ساکن شدیم و بعد هم به حسنآباد رفتیم و مدتی در آنجا زندگی کردیم.
داستان ساکن شدنتان در خیابان سهروردی چه روایتی دارد؟
حدود ۲۵ سال پیش همراه یکی از دوستان که سرطان داشت، برای پرتودرمانی به چهارراه مطهری در سهروردی آمدیم و بعد از پرتودرمانی در سهروردی جنوبی کمی قدم زدیم. چون دوستم احساس بیحالی و خستگی میکرد، در ایستگاه اتوبوس روبهروی همین خیابان اقلیمیکه الان در آن ساکن هستم، نشستیم. این نخستین باری بود که به سهروردی آمده بودم. از این محل خوشم آمد؛ آرام و در عین حال پویا بود. مدتی گذشت، قصد خرید آپارتمان داشتم و به این محل فکر نمیکردم، ولی برحسب اتفاق نشانی آژانسی در خیابان مفتح را به ما دادند و برای دیدن ملکی مراجعه کردیم. موفق به دیدن ملک نشدم، اما به سمت سهروردی جنوبی کشیده شدم و همان شب موفق شدم ملکی را که اکنون در آن ساکنم، ببینم که درست مقابل همان ایستگاه اتوبوس بود.
نخستین چیزی که از این خیابان در ذهنتان مانده، چیست؟
همان پویایی که روز اول در این محله دیدم و احساس خوبی به آن پیدا کردم و تقدیر ما برای سکونت در این محل رقم خورد. از وزارت آموزش و پرورش هم خودم را به منطقه ۷ منتقل کردم و همین باعث شد تا زمان بازنشستگی با مردم و بچههای خوب منطقه در آموزش هنر فعالیت داشته باشم و رابطه خوب و دوستانهای هم بین ما برقرار شد. مدتی هم البته در چهارراه عباسآباد، کلاس آموزش نقاشی داشتم.
چه چیزی در این محله وجود دارد که این همه سال پاگیرتان کرده است؟
این محله از اصالت و فرهنگ برخوردار است. مردم بسیار خوبی دارد و آرامش در آن حاکم است. وقتی در سهروردی جنوبی زندگی میکنید، تمام نیازهای روزمرهتان در دسترستان است. به تنهایی برای خودش شهری است. ترافیک بسیار روانی هم در این خیابان جریان دارد. البته بهجز ساعت کار شرکتها که البته آن هم به نظرم طبیعی است. همین مسائل باعث پاگیر شدن ما شده است. مخصوصاً آرامش بنبست شازاد و مردم خونگرمش و همینطور دسترسی خوب به خیابان اصلی.
از زمانی که ساکن این خیابان شدهاید، شاهد چه تغییراتی در آن بودهاید؟
همانطور که گفتم از زمانی که به این خیابان آمدهام، حدود ۲۵ سال میگذرد. یکی از تغییراتی که آدم را میترساند، تبدیل شدن ساختمانهای یکطبقه و دوطبقه به ساختمانهای چندطبقه و پرتراکم است. انگار دارند به آهستگی انسان و آرامش او را در خود میبلعند. این تراکم باید با محیطهای آموزشی و بهداشتی و تفریحی هماهنگ باشد که نیست. وسایل حملونقل عمومی تغییر مثبتی نداشته است و حتی تا حدودی منفی هم بوده است. چون ایستگاهها نامناسبند و اصلاً در شأن کلانشهری مثل تهران پایتخت نیستند. همین ایستگاه روبهروی کوچه ما وضعیت بدی دارد و کثیف و کهنه است.
چه مشکلاتی در این محله وجود دارد؟
میشود از وضعیت پیادهروهای سهروردی جنوبی گفت و اینکه مغازهدارها حریم عابرپیاده را رعایت نمیکنند. بهخصوص میوهفروشیها. این مسئله گاهی آنقدر شدت میگیرد که فقط یک موزاییک برای عبور عابران باقی میماند. از طرف دیگر، طراحی باغچهها درست نیست و رسیدگی شهرداری هم کافی نیست. به نظرم لازم است شهرداری رابطه دوجانبه با اهالی محله داشته باشد. این نهاد میتواند بیشتر از این با مردم محلهها در ارتباط باشد و مشکلاتشان را از نزدیک ببیند و از زبان خودشان بشنود.
رابطهتان با همسایهها چطور است؟ برای حل مشکلات محله با هم همفکری میکنید؟
اهالی محل مردم خوبی هستند. با همسایهها بیارتباط نیستم. ولی برای حل مشکلات همفکری وجود ندارد. به اعتقاد من، این شورایاری محله است که باید با مردم در ارتباط باشد و برای حل مشکلات از آنها همفکری بطلبد.
به نظرتان شورایاری این کار را میکند؟
شورایاران فعالند و برای حل مشکلات محلهها تلاش میکنند، اما رفع این مشکلات پیگیری بیشتری نیاز دارد. شاید خود آنها همگاه احساس کنند، گرهگشا نیستند. چون از بین رفتن مشکلات همت شهرداری را میطلبد.
اگر شهردار منطقه بودید، نخستینکاری که میکردید، چه بود؟
اگر شهردار منطقه بودم، بیشتر با مردم ارتباط برقرار میکردم و نخستین کسی که از وضعیت موجود انتقاد میکرد و برای رفع آن تمام تلاشش را به کار میگرفت، خودم بودم. محله از نظر من باید خانه شهردار باشد. من اگر شهردار بودم، خودم را صددرصد درگیر روزمرگیها و کارهای متداول اداری نمیکردم. بیرون از اداره و با حضور در کوچه و خیابانهای محله بیشتر میتوان مؤثر بود.
اگر بخواهید خیابان سهروردی را نقاشی کنید، چه طرح و رنگی دارد؟
سهروردی نیاز به به نقاشی ندارد، بلکه نیاز به معماری شهری دارد. در بسیاری از شهرهای پیشرفته دنیا در معابری که در دید و در خیابانهای اصلی است، اجازه نمیدهند هرکسی نمای خانهاش را خودش را طراحی کند. این نما را باید حتماً شهرداری تأیید کند. برای اینکه باید با نمای دیگر خانههای آن خیابان و محله هماهنگی داشته باشد. حتی پنجره خانهها باید پردههای هماهنگ داشته باشند. به همین دلیل است که آشفتگی وجود ندارد. در تهران اما این اتفاق نمیافتد. در یک خیابان نمای یک ساختمان سنگ است، نمای ساختمان دیگر آجر و دیگری سیمان. این امر آشفتگی بصری ایجاد کرده است. در موارد دیگر هم همینطور است. بهعنوان مثال، در میدان هفتتیر مغازهداران برای جلوگیری از بساط پهن کردن دستفروشان، جلو مغازههایشان سکویی مثل باغچه درست کردهاند که بسیار ناهماهنگ و زشت است و نمای شهر را خدشهدار میکند. در جای دیگر، عرض باغچه از پیادهرو بیشتر است و هیچ تناسبی بین آنها وجود ندارد. در صورتی که باید بین آنها رابطه و تناسب وجود داشته باشد.