وجود یک «شبه تعریف» برای شعر سنتی فارسی، عناصر و صناعات شعری را تعریف پذیر میکند و نقشهایی مدون و مشخص را به آنها میسپارد. «حسن ختام» نیز از همین قاعده پیروی میکند. از تواناییهای شاعر قصیدهگو (یا غزلسرا و...) پایان دادن هنرمندانه متنی است که از خرده روایتهایی همخانواده اما مستقل پردازش میشود.
اکنون و در زمانی که ادبیات از زیبایی شناسی ارسطویی عبور کرده است، استفاده از عناصر و صناعات شعری در خدمت مفاهیم بنیانی هنرهای کلامی، یعنی «ساختار» و «شکل» عمل میکند و علاوه بر ایفای نقشهای سنتی، کارکردهایی جدید را میپذیرد. «حسن ختام» نیز از این قاعده پیروی میکند.
در تطوری که در تاریخ ادبیات به وقوع پیوسته، «پایان بندی»، و یژگیهای «حسن ختام» را حفظ کرده اما با پایبندی اش به شرایط ساختاری و شکلی، اهمیتی بیش از اهمیت «حسن ختام» در شعر سنتی ایران یافته است. البته باید اذعان داشت که این اهمیت هنوز در متون نظری و انتقادی، تبیینی در خور نداشته است.
ضیاءالدین ترابی در شعرهای اخیرش توجه جدی به «پایان بندی» دارد. در شعر «دایره» که از شعرهای منتشر نشده اوست و در جلسات نقد شعر حوزه هنری قرائت شده، «پایان بندی» نقش «معنا دهنده» را در شعر پذیرفته است:
نه، این تابلویی که تو کشیدهای اصلا ً به درد من نمیخورد.
گفته بودم که جنگل باید بین کوه و دریا باشد
با جادهای که از وسطش میگذرد
و پرندهها حتما ً یک بالشان سمت کوه باشد و
یک بالشان سمت دریا
نه این طور که تو کشیده ای
با این پرندههایی که معلوم نیست
از کجا میآیند و به کجا میروند
با این دریای برآمده از وسط جنگل و
این کوههای دور و برش
و جادهای که بیرون متن افتاده است
گرداگرد جنگل
درست مثل این دایرهای که میکشم
این جا وسط دریا
که هم میتواند نمادی از خورشید باشد
هم نمادی از خردِ تو
«پایان بندی» این شعر، حاوی کانون معنای آن است. واژهکلیدی «خرد» که در شعرهای ترابی کم سابقه است وظیفه معنا کردن شعر را انجام میدهد.
از ابتدای شعر شروع کنیم:شاعر، معترض ِ حاصل کار یک نقاش است که منظرهای را خلافِ خواست و دیکته شاعر پدید آورده است. شاعر، منظرهای را میخواهد که مرزهایی مشخص دارد؛ جنگل که جادهای از وسطش میگذرد، فاصل کوه و دریاست. پرندهها، در پروازی فرمایشی، جهت نمای کوه و دریا هستند، منظرهای با اجزایی کنترل شده، ترسیم یک نظام محافظه کار، اما نقش نقاش، دریایی دارد برآمده از وسط جنگل و جادهای که دایرهای است گرد جنگل. پرندههای نقاشی پروازی دلخواه دارند و از نشانه گذاری کوه و دریا اعراض میکنند. نقاش طبق قراردادهای خودش منظره را سامان داده است.
با این همه، شاعر منظره نقاش را تخطئه نمیکند و با دایرهای که وسط دریا میکشد به روشنی بیشتر آن تاکید میکند و هم خورشید را در منظره قرار میدهد و هم از خرد نقاش سخن میگوید.
واژه «خرد» جدای از خویشاوندی حروف با واژه «خورشید»، از خویشاوندی معنایی نیز با آن (در فرهنگ ایرانی) بهره میبرد. به همین سبب، همنشینی این دو واژه در یک توازی تصویری در پایان بندی این شعر، از شائبه کنایه آمیز بودن واژه «خرد» و تزریق طنز به لحن شعر جلوگیری میکند.
نتیجه اینکه شاعر در انتهای شعر به خردمندی نقاش صحه میگذارد. با این وصف، از خواست و اراده خود به نفع خواست و اراده نقاش صرفنظر میکند. با این تحلیل، شعر «دایره»، شعری است در ستایش آزادی هنرمند در بیان اندیشههای خود.می توان زاویه دید را عوض کرد و به جای انکشاف معنای فعل هنری و کار هنرمند، به اثر هنری (هم اثر بالقوهای که خواست شاعر است و هم اثر بالفعلی که کنش نقاش پدید آورده است) نگاه کرد و با مقایسه و ارزیابی آنها به داوری نشست اما در این نگاه نیز، پایان بندی شعر به همان نتیجه سابق – که بر آزادی هنرمند تاکید میکند – فرمان میدهد.
چنین است که «پایان بندی» نقشی ساختاری در شعر «دایره» ایفا کرده است.