برای آنکه هر سازمانی بداند به کجا خواهد رفت، باید بداند اکنون دقیقاً کجا قرار گرفته؟ پس از آن، آنچه میخواهد باشد را تعریف و چگونگی رسیدن به اهداف و چشماندازش را مشخص کند. تمامی گامهای این فرایند، برنامهریزی راهبردی آن سازمان را تشکیل میدهد. تفکر و برنامهریزی راهبردی از راههای شکلدهی آینده است که از طریق یکپارچهسازی آرمانها، اهداف، سیاستها و نظمدهی به فعالیتها و عملکردها، مسیر و مقصد سازمان را تعیین و جهتگیری فعالیتها را بهسوی دورنمای ترسیم شده، هماهنگ میسازد.
نوع برنامهریزی راهبردی به شرایط مادی، اجتماعی و فرهنگی هر سازمان بستگی دارد. با قبول این پیشفرض، منطقاً به این نتیجه میرسیم که حتی در داخل یک کشور هم، برنامه و روشهای آن باید منطبق بر نیازها و تغییرات سازمانی و جامعه باشد. از این رو، الگوی برنامهریزی و توسعه حتی برای یک کشور هم نباید چهارچوبی انعطافناپذیر داشته باشد.
بنابراین، سازمانهای یادگیرنده بر اساس تفکر راهبردی، تهدیدها و فرصتهای محیط پیرامونی خود را شناسایی کرده و با توجه به نقاط قوت و توانمندی خود، تهدیدها و تلاطمهای محیطی را برطرف و از فرصتهای آن بهرهمیگیرند. همچنین، سازمانها قبل از موانع بیرونی، مسائل بازدارنده درونی دارند و به هر نسبت که در درون آنها تحول جدی روی دهد، به همان نسبت قادر خواهند بود، در محیط بیرون سازمان اثرگذار باشند. بنابراین، تا چیزی در درون سازمان ضرورت پیدا نکند و تا «مشکل» بهعنوان «مسئله» از سوی متولیان مستقیم آن به رسمیت شناخته نشود، در جهت حل آن هم اقدام جدی صورت نخواهد گرفت.
از منظر تفکر راهبردی، چالشها و مسائل فراروی سازمانهای امروزی– بهویژه مسائل کلان و ساختاریـ پیچیدهتر از آن هستند که در رویارویی با آنها بتوان با تصمیمهای موضعی به نتیجه رسید. لذا، اتخاذ سیاستها و تصمیمات مقطعی، برنامهریزی نیست؛ بلکه تجربههای پاره ـ پاره و تکدانههای در حسرت نخ هستند و تا زمانیکه همافزا عمل نکنند، سازمان از کوچههای بنبست خارج نخواهند شد.
از این جهت، سازمانهای پیشرو برای توفیق و رسیدن به مقصد، «تفکر و برنامهریزی راهبردی» را در تمامی سطوح مجموعه خود جاری میکنند تا با طی فرایندی آگاهانه متکی بر شناخت دقیق و جامع، و کوششی ساختیافته، تصمیمهای اساسی را برای انجام عملیاتی که ماهیت سازمان، راهبردها، انواع فعالیتها و دلیل انجام آنها را مشخص میکند، اتخاذ کنند. با این اوصاف، راهبرد سازمانهای موفق امروز، تمرکز بر توسعه سرمایههای انسانی است؛ چراکه سرمایههای خلاق و نوآور، روح، جان و انرژی تازهای به سازمان میبخشند و از هیچ، همه چیز میسازند. کسانیکه در زندگی شخصی و شغلی، دغدغهمند و دارای هدف هستند، با خلق محتوای کیفی و قابلاتکا، به بهسازی مستمر سیستم کمک میکنند. بنابراین، تحقق برنامه راهبردی مستلزم توجه جدی به مشارکت و همکاری جمعی همه سرمایههاست.