در روزهای گذشته کتاب «سرکار علیه» با عنوان فرعی «چند روایت مادرـ دختری در باره هویت زن» در اینستاگرام فرهنگسرای اندیشه معرفی شد.

همشهری آنلاین  _ شقایق عرفی‌نژاد: در روزهای گذشته کتاب «سرکار علیه» با عنوان فرعی «چند روایت مادرـ دختری در باره هویت زن» در اینستاگرام فرهنگسرای اندیشه معرفی شد. کتاب نوشته «زهره عیسی‌خانی» و «ریحانه کشتکار» مادر و دختری است که تجربه‌های مشترک و غیرمشترکشان را از دنیای 2 نسل متفاوت نگاشته‌اند. از روی جلد هم با تصویر یک دختر با چادر و کفش آل‌استار می‌توان فهمید کتاب درباره تضادهای درونی آدم‌های این نسل هم هست. «زهره عیسی‌خانی» کارشناس ارشد مطالعات زنان است و 10 سال در آموزش و پرورش فعالیت کرده و بیشتر از این مدت، فعالیت‌های فرهنگی در حوزه زن و خانواده داشته است. «ریحانه کشتکار» هم متولد 76 است و فارغ‌التحصیل روزنامه‌نگاری از دانشگاه علامه. او از دوره ابتدایی وبلاگ می‌نوشته و با نوشتن داستان و شعر کار نوشتن را به‌صورت جدی‌تر دنبال کرده است. با این مادر و دختر خوش‌ذوق صحبت کردیم.

  کتاب را برایمان معرفی می‌کنید؟
عیسی‌خانی: سرکار علیه، به نظر من، بیشتر از هر چیز دغدغه خانواده را دارد. به همین علت، از طرف خانم‌ها و هم آقایان از آن استقبال شده است. این کتاب چیزهایی را که همه می‌دانیم و شاید نمی‌خواهیم یا وقت نداریم در باره‌شان صحبت کنیم، با زبان ساده بیان می‌کند.
کشتکار: به نظر من سرکار علیه اصلاً کتابی برای پاسخ به سؤال‌ها نیست. کتابی است که مسأله‌ای را طرح می‌کند و دغدغه ذهنی ایجاد می‌کند و باعث می‌شود مخاطب به چیزهایی که شاید به آنها فکر نمی‌کرده، فکر کند. به نظرم کتاب تأکیدی است بر اینکه باید گفت‌وگو میان نسل‌ها شروع شود و در مورد بسیاری مسائل که در باره‌شان حرف زده نشده، حرف بزنند.


  اصلاً ایده نوشتن کتاب از کجا آمد؟
عیسی‌خانی: ایده متعلق به دختر بزرگم بود. دقیقاً همان هم هست که در کتاب آمده است؛ یعنی گفت‌وگوی یک مادر و دختر. من و دخترهایم با هم زیاد گفت‌وگو می‌کنیم و یک روز هم به پیشنهاد دختر بزرگم تصمیم گرفتیم گفت‌وگوها را کتاب کنیم.


  چطور با هم کار کردید؟ فصل‌ها از اول تفکیک شده بود و کار هرکس مشخص بود؟
عیسی‌خانی: بله. موضوع‌بندی و مرتب شده بود. چون معمولاً حرف‌ها در خانواده منظم نیست و پراکنده‌گویی دارد. بنابراین، طبیعی بود که برای دوری از این پراکنده‌گویی و ارتباط بهتر خواننده با کتاب، ایده‌ها مرتب شود.


  از چگونگی نوشتن کتاب بگویید. مدام با هم بحث می‌کردید؟
کشتکار: راستش ما چندین سال بود که در موقعیت‌های مختلف در باره این مباحث صحبت می‌کردیم. اما ایده تبدیل آنها را به کتاب نداشتیم. یعنی برایمان خیلی دور از ذهن بود که این حرف‌ها به‌صورت یک روایت مادر و دختری منسجم دربیاید. خواهر بزرگم این ایده را داد. اتفاق جالب این بود که من سال آخر دانشگاه آبله‌مرغان گرفتم و به همین دلیل تقریباً یکی‌ـ دو ماه کاملاً خانه‌نشین شدم. از این فرصت استفاده و این ایده را عملی کردیم تا مسائلی را که همیشه دغدغه‌مان بود و راجع به آنها بحث می‌کردیم، به شکل یک کتاب دربیاوریم. از اول هم کتاب این‌قدر شسته و رفته نبود.

مسائل کلی بود که می‌دانستیم باید مطرح شوند. اما چیزی آنها را به هم وصل نمی‌کرد. از اول هم قرار نبود، یک فصل در میان من و مادرم بنویسیم. اما یک مقدار که پیش رفتیم، دیدیم احتمالاً می‌توانیم این کار را بکنیم. جایی از خانه را برای جلسات روزانه‌مان اختصاص دادیم و سر ساعت مشخص می‌نشستیم و صحبت می‌کردیم. اول یک تحلیل محتوایی داشتیم که عین پازل قسمت‌ها و سؤالات مختلف را کنار هم می‌چیدیم و آنها را بررسی می‌کردیم. بارها و بارها با هم سروکله زدیم و حتی چند روز قبل از چاپ هم این بحث‌ها ادامه داشت که کدام فصل اول باشد و چه چیزهایی در پی هم بیاید.
عیسی‌خانی: بله. برای هر موضوع ساعت‌ها با هم حرف زدیم و بحث کردیم تا جایی که اختلاف‌نظرهای جدیدی را بین خودمان کشف کردیم و البته بعضی از اشتراکاتمان هم بیشتر دیده شد.


  واکنشتان به نوشته و خاطره‌های دیگری چطور بود؟ چیزی بود که غافلگیرتان کند؟
عیسی‌خانی: بله. خیلی چیزهای نگفته به میان آمد که در خلال نوشتن کتاب متوجه آنها شدم.
کشتکار: چیزی که در سرکار علیه برای من خیلی جالب بود، این بود که وقتی داشتیم آن را می‌نوشتیم به مادرم خیلی نزدیک‌تر شدم. چون خیلی بیشتر به جهان ذهنی همدیگر نزدیک شدیم و با هم حرف زدیم. البته میزان گفت‌وگوی ما همیشه زیاد بود، ولی شاید در این حد نبود. به مدت یک ماه روزی 10 ساعت با هم و در باره هویت زن حرف نزده بودیم. در این میان از خاطرات و تجربه زیستی مادرم خیلی لذت بردم. خیلی اتفاقات هم بود که فرصت نکرده بودم در باره آنها با مادرم حرف بزنم و سرکار علیه این فرصت را به من داد.


  این‌طور که متوجه شدم، خودتان رابطه مادر و دختری خیلی نزدیکی دارید.
عیسی‌خانی: رابطه من با دو دخترم مثل خیلی از مادر و دخترهای دیگر است. با این تفاوت که در باره مسائل روز زیاد با هم حرف می‌زنیم و طبیعی است که نقاط اشتراک و اختلاف نیز با هم داریم. اما فکر می‌کنم چون با هم گفت‌وگو می‌کنیم، درک متقابل بیشتری از هم داریم.
کشتکار: همان‌طور که مادرم گفت، ما درباره همه چیز تفاهم و اشتراک‌نظر نداریم. اما نکته‌ای که در رابطه مادر و دختری ما وجود دارد، تلاش بیشتر برای گفت‌وگوست. اگر هم اختلاف‌نظر داشته باشیم، ساعت‌ها در باره‌اش حرف می‌زنیم. به همین دلیل شاید به‌عنوان افرادی از نسل‌های متخلف جهان هم را نپذیریم، اما دست‌کم همدیگر را درک می‌کنیم و بابت خیلی مسائل به هم حق می‌دهیم.


  با فرهنگسرای اندیشه چطور ارتباط برقرار کردید؟
کشتکار: من متوجه شدم، فرهنگسرای اندیشه سرکار علیه را در اینستاگرام خودش معرفی کرده است و خیلی هم خوشحال شدم. از همین طریق با آنها ارتباط برقرار کردیم.


  به نظرتان فرهنگسراهای محلی چه کمکی می‌توانند به فرهنگ و هنر و کتابخوانی بکنند؟
عیسی‌خانی: راستش من در فرهنگسرا کار کرده‌ و از نزدیک دیده‌ام که مردم و به‌خصوص خانم‌ها ارتباط خوبی با فرهنگسراها دارند. به نظر من ارتباط دادن خانواده‌ها با کتاب، مهم‌ترین کار فرهنگی هر فرهنگسراست، یعنی حتی کسی که در زمینه نقاشی و موسیقی کار می‌کند، اگر کتابخوان نباشد، از جامعه عقب است. اگر مردم برای فرهنگسرا وقت نداشته باشند، این فرهنگسراست که باید با خانواده‌ها ارتباط برقرار کند و به شکل‌های مختلف و با هدیه دادن کتاب یا فروش با تخفیف کتاب و نمایشگاه‌های محلی مردم را به خواندن کتاب ترغیب کند.
کشتکار: فکر می‌کنم یکی از وظایف فرهنگسراهای محلی این است که خودشان را در ساختمانی که به آنها اختصاص دارد، محدود نکنند تا دیگران سراغ آنها بیایند. شاید فرهنگسراها بتوانند همدلی و همراهی‌ای را که در محله‌ها لازم است ایجاد شود، جان بدهند و فارغ از سیاست و دسته‌بندی‌های فکری، به فرهنگ محله کمک و با آنها ارتباط خوبی برقرار کنند. می‌توانند برنامه‌هایی برگزار کنند که آدم‌ها کنار هم اوقات بهتری را بگذرانند. برنامه‌هایی مثل مبادله کتاب می‌تواند به این هدف کمک کند.


  فکر می‌کنید منطقه 7 از نظر وجود فضاهای فرهنگی چقدر غنی است؟
عیسی‌خانی: به نظرم مهم‌تر از بررسی غنای فضاهای فرهنگی این است که آمار و ارقامی ‌از کارآمدی این فضاها داشته باشیم. برای جواب دادن به این پرسش ما به آمار احتیاج داریم. گاهی در منطقه، یک فرهنگسرا یا کانون کوچک هست که امکانات زیادی هم ندارد، اما اهالی محل عضو کتابخانه کوچک آن هستند. برعکسش هم وجود دارد. در مورد منطقه 7 فکر می‌کنم این اتفاق افتاده است و رابطه خوبی بین مردم و مجموعه‌های فرهنگی شکل گرفته است.