همشهری آنلاین _ مریم قاسمی: روایت اعزام او شنیدنی است؛ از تأثیر دیدن فیلم مستند «پل» تا شرکت در دورههای آموزشی رزمی و نظامی به جای حضور در کارگاههای آموزشی آتشنشانی که قولش را به خانوادهاش داده بود. محسن در خانوادهای مذهبی و انقلابی بزرگ شده و فرزند دوم خانواده است. وقتی از طریق رسانهها متوجه میشود که داعشیها سمت حرم حضرت زینب(س) یورش بردهاند خودش را به آب و آتش میزند تا هر طور شده همراه دیگر رزمندهها به آنجا اعزام شود، اما یکی از شرایط قبولی درخواست اعزام ارائه رضایت کتبی والدین برای مجردها و همسر و فرزندان برای جوانان متاهل بود که این جوان هممحلهای با اعتماد به درستی راهی که انتخاب کرده بود توانست رضایت خانوادهاش را کسب کند. رفیعی جوانترین جانباز مدافع حرم در منطقه ۱۸ است که اکنون حرفهای بسیاری برای نسل امروز و هممحلهایهایش دارد. از جوان هممحلهای درباره هدفی که به دنبالش بوده، میپرسیم و آقا محسن سیر تا پیاز ماجرای پیوستن به مدافعان حرم را برایمان توضیح میدهد.
رفیعی میگوید: «پس از تماشای فیلم پل به مادرم گفتم باید نفس کشیدن را بر خودمان حرام کنیم. نمیشود که جوانهای مردم به سوریه بروند و من اینجا راحت زندگی کنم.» ۱۵ بار عکس و اطلاعات فردیام را فرستادم تا شانس بیشتری برای رفتن به سوریه پیدا کنم. هر جایی که تصورش را کنید رفتم و فرم پر کردم تا اینکه راهی سوریه شدم.
- شرکت در دورههای آموزش رزمی
محسن ماجرای اعزامش به سوریه را اینطور تعریف میکند: «خانوادهام به خیال اینکه دوره آموزش آتشنشانی میبینم، قبول کردند تا ساعتهایی از شبانهروز کنارشان نباشم. خوشحال بودند که در دورههای آتشنشانی شرکت میکنم، بنابراین از تصمیم من بسیار استقبال میکردند. البته به آنها هیچگاه دروغ نمیگفتم. کارها خودبهخود برای من جور میشد. برای اعزام از افرادی رضایتنامه محضری میگیرند که تک فرزند باشند یا همسر و فرزند داشته باشند. اینجا هم قسر در رفتم چون دومین فرزند خانواده بودم و همسر هم نداشتم. به قولی از هفت دولت آزاد بودم.»
او ادامه میدهد: «از ترس اینکه حذف نشوم خیلی منظم و سر وقت در دورهها شرکت میکردم. حدود هزار و ۴۰۰ نفر در گردان ما ثبتنام شده بودند که هرچه جلو میرفتیم نیروها ریزش میکردند. تقریباً ۴۰۰ نفر ماندیم. بچهها آمادگی خوبی پیدا کرده بودند. قبل از اجرا همه نیروها دور هم جمع شدیم و به امام حسین(ع) توسل کردیم. ما را تأیید کردند و بعد وارد لیست اعزامیها شدیم.»
- کسب رضایت با توسل به سیدعبدالکریم(ع)
«گوشی همراه را در بالاترین نقطه خانه گذاشتم تا مبادا آنتن ندهد و از اعزام جا بمانم.» جوانترین مدافع حرم منطقه ۱۸ میگوید: «بالاخره تماس گرفتند و خبر دادند که باید چه زمانی برویم. انگار تمام خستگی چند ماهه از تنم بیرون رفت. در مرحله بعدی رضایت پدر و مادر شرط اصلی بود. بایدکاری میکردم تا راضی شوند. تصمیم گرفتم که آنها را برای زیارت به حرم شاه عبدالعظیم(ع) ببرم. در جنوبی حرم شاه عبدالعظیم(ع) هنوز دست نخورده و مثل سابق است و حس خاصی به آدم میدهد. من هم پدر و مادرم را از این ورودی به داخل صحن بردم. بعد از زیارت در حالی که همگی رو به حرم بودیم، به پدر و مادرم گفتم: «زیارت کردید؟» گفتند: «بی هوا بود، اما چسبید و با زیارتهای دیگر فرق داشت.»
دوباره گفتم: «اگر اجازه دهید یک زیارت هم مرا طلبیده.» پدرم گفت: «قراره بری کربلا؟ کی انشاءلله؟» به آنها گفتم: «کربلا هم میروم، دیر نمیشود. اگر خدا بخواهد خواهر امام حسین طلبیده است.» کاملاً شوکه شده بودند و دائم میگفتند در سوریه جنگ است و راهش بسته شده. در پاسخ به آنها گفتم: «قرار است ما راه را باز کنیم تا زائران حضرت زینب(س) به راحتی زیارت کنند.» پدرم خیلی ناراحت بود از اینکه در جریان کارهایم نبود. داخل ماشین سکوت برقرار بود. مادرم روی صندلی عقب ماشین نشسته بود و اشک میریخت.»
- خداحافظی با خانواده و اعزام به سوریه
جانباز مدافع حرم ادامه میدهد: «مادرم گفت: حالا چه زمانی میروی؟ گفتم: اگر خدا بخواهد فردا خودم را معرفی میکنم. راضی نیستی بروم؟ گفت: غلط میکنم راضی نباشم. امانت حضرت زینب(س) دستمان بوده و حالا او را به خودش میسپارم. وقتی به خانوادهام گفتم که نمیخواهم کسی از رفتنم مطلع شود، پدرم گفت: حداقل به مادربزرگهایت زنگ بزن، حلالیت بگیر و خداحافظی کن. این کار را کردم، اما مادربزرگهایم فامیل را خبردار کرده بودند و من تقریباً با همه اهل فامیل خداحافظی کردم و به سوریه اعزام شدم.»
- دعا میکنم شهدا شفاعتم را بکنند
«۱۲ نفر از همرزمانم در سوریه شهید شدند. من در یکی از حملهها از ناحیه بازوی دست راست زخمی شدم و خونریزی زیادی داشتم. یادم میآید یک نفر بالای سرم بود و ۲ مشت محکم به سینهام زد تا به هوش آمدم. صدای کسی را میشنیدم که میگفت: برگرد عقب، بلند شو، محاصره شدیم و من هر طور که شده خودم را سینهخیز به عقب رساندم. بعدها فهمیدم که او شهید مدافع حرم «مرتضی کریمی» بود. امیدوارم شفاعت مرا پیش حضرت زینب(س) بکند و دست مرا آن دنیا بگیرد.»
رفیعی با بیان اینکه سهمش در دفاع از حرم جانبازی بوده، میگوید: «همه بچهها داوطلبانه برای رزم آمده بودند. آدمهایی که از همه چیز و همه کس گذشته بودند. حتی ذرهای ترس را نمیتوانستید در وجود آنها ببینید. وقتی گلوله از فاصله چند سانتیمتری از کنارمان رد میشد، هیچ ترس و واهمهای نداشتیم. انگار مدد حضرت زینب(س) به ما غالب شده بود و خیالمان راحت بود که پناه محکمی داریم.
اگر هزار بار هم قسمت شود دوباره به سوریه میروم و از حرمین شریفین دفاع میکنم.» جانباز مدافع حرم درباره مجروحیتش اضافه میکند: «چون هرکدام از رزمندهها مرا یک طور در منطقه دیده بود، یکی «کلاهخود» مرا که چند گلوله به آن اصابت کرده بود. بعضی دیگر دست و لباس خونین مرا. هرکدام یک جور روایت کرده بود، بنابراین کسی اطلاع دقیقی از حال و روز من نداشت.» ۲ هفتهای در بیمارستان بودم. تا اینکه اهالی محله و خانواده متوجه مجروحیت من شدند و به عیادتم آمدند.»
- افتخار میکنیم
«احمد باباخانی» از شهروندانی است که رفیعی جانباز مدافع حرم را میشناسد و درباره او میگوید: «این جوانها افتخار و آبروی محلهاند، گرچه سن و سالی ندارند، اما نشان دادهاند که در مواقع ضروری که آرمانها و مقدسات کشور به خطر میافتد لباس رزم به تن و مقابل دشمنان سینه سپر میکنند و ترسی از شهادت ندارند، ما باید به همه جوانان انقلابی و شجاع محلهمان افتخار و آنها را به فرزندانمان معرفی کنیم.»
- الگوهای نسلهای امروز
«تقی قربانی» نیز که با اخلاق ومنش جانباز مدافع حرم آشنایی دارد، میگوید: «اگر با این جوانان همصحبت شوید پی میبرید که آنها با اخلاق، مهربان، صبور و باایمان هستند و به این دلیل جایگاه ویژهای بین اهالی محله پیدا کردهاند. به نظر من این جوانان الگوی مناسبی برای نسل امروز هستند و باید همه بدانند که در کشور ما چنین جوانانی وجود دارند که از آرمانهای مقدس شهدا پاسداری میکنند.»
- یادگاران حماسهسازان دوران دفاعمقدس
«علی حشمتی» از افرادی مانند جانباز مدافع حرم ساکن محله ما بهعنوان یادگاران حماسه دوران دفاعمقدس یاد میکند و میگوید: «اگر به تاریخ تولد این جوانها دقت کنید، متوجه میشوید که اینها متولدان دهه ۶۰ و ۷۰ هستند که اینگونه شجاعانه در مقابل دشمن قدعلم میکنند. این رزمندهها وارثان همان دوران دفاعمقدس هستند که این بار برای پاسداشت حرم اهلبیت(ع) به میدان آمدهاند.»