همشهری آنلاین _ زهرا بلندی: در غیاب پدر پشت و پناه مادر و خواهرش بود، اما دفاع از حرم حضرت زینب(س) را مهمترین وظیفه خود میدانست و در ۲۴ سالگی در این راه به درجه رفیع شهادت رسید. ۴ سال از روز پرکشیدن شهید «سجاد زبرجدی» نخستین شهید مدافع حرم منطقه ۱۹ میگذرد و عزیزانش با اعتقاد به اینکه او زنده و نزد پروردگار خویش از روزی بهرهمند است با غم فراغش روزگار میگذرانند. در سالروز وفات حضرتام البنین(س) و روز تکریم مادران شهدا با خانواده وی همراه شدهایم.
پدرش سالها پیش به رحمت خدا رفته و برادر بزرگش علی هم ازدواج کرده است. بعد از شهادت آقا سجاد، برادر بزرگتر بیش از همه هوای مادر و خواهرش را دارد. مادر درحالی که ۲ عکس در دست دارد برای استقبالمان تا جلو در میآید و ما را به منزل ساده و صمیمیاش دعوت میکند. بیوقفه نام سجاد و برادر شهیدش «داود کمانی» را بر زبان میآورد و بوسه بر عکسهایشان میزند. «صفیه کمانی» ۳۰ سال پیش شاهد شهادت برادرش بوده و ۷ مهر سال ۱۳۹۵ پسرش را تقدیم اسلام کرده است. «فیروزه زبرجدی» خواهر ۳۱ ساله شهید درحالی که سعی میکند مادر را آرام کند، میگوید: «مادرم بر اثر سانحهای در کودکی تکلمش دچار مشکل شده است. خبر شهادت برادرش در دوران دفاعمقدس اتفاق دیگری بود که وضعیت او را وخیمتر کرد.»
- روایت یک: صبور بود و مهربان
مادر خوب میداند برای شنیدن خاطرات پسرش به اینجا آمدهایم. سعی میکند هرچند مشکل اما درباره او حرف بزند و از خوبیهایش بگوید. فیروزه که به درستی متوجه حرفهای مادر میشود، میگوید: «بعد از شهادت برادرم وضعیت تکلم مادرمان بهتر شد. قبلاً حین صحبت از سرکلافگی جیغ و داد میکشید، اما اکنون به راحتی من را متوجه منظورش میکند.» من فقط یک سال از آقاسجاد بزرگ ترم و این فاصله سنی کم باعث شکلگیری ارتباطی عمیق بین ما شده بود. این بخشی از صحبتهای خواهر شهید است که با بیان آن میگوید: «یکی از بهترین خاطرات ما به روزهای نوجوانی برمیگردد. روزی که به تنهایی از خانیآباد نو تا حرم مطهر امام خمینی(ره) پیاده رفتیم و برگشتیم. در طول مسیر خیلی سجاد را اذیت میکردم و مدام غر میزدم، اما او با صبوری من را به ادامه مسیر ترغیب میکرد و سعی میکرد به من خوش بگذرد.»
- روایت دوم: عزیز دل خانواده و اهل محل
آغاز فعالیتهای شهید مدافع حرم در بسیج موضوع مهمی است که خواهر درباره آن میگوید: «از کودکی حضوری مستمر در مسجد حضرت ابوالفضل(ع) خانیآباد نو و پایگاه بسیج کمیل داشت. فیروزه با اشاره به خونگرمی و قلب مهربان برادرش میگوید: «همه اهل محل او را دوست داشتند؛ از کودک ۶ ساله تا پیرمرد ۷۰ ساله از برقراری ارتباط با او لذت میبردند. با هرکسی به اقتضای سن و شرایطش سنجیده رفتار میکرد. هر روز وقتی برای نماز به مسجد میرفت حواسش به اهل مسجد بود. اگر روزی یکی از اهالی به مسجد نمیآمد برای پرسوجوی احوالش تا جلو در منزلش میرفت و اگر مشکلی داشت برای رفع آن پیشقدم میشد. عضو گروه جهادی پایگاه کمیل بود و به نیازمندان کمک میکرد.
هرهفته به خانواده شهدای محله خانیآباد نو سر میزد. ذاکر اهلبیت(ع) بود و ضمن قرائت دعای جوشن کبیر در مسجد حضرت ابوالفضل(ع) به مداحی در هیئت عشاق الرضا(ع) هم میپرداخت. از نظر ورزشی هم خیلی موفق بود و در رشتههای دفاع شخصی، راپل، کیکبوکسینگ و جودو مهارت داشت.» وی ادامی دهد: «آقاسجاد هر هفته بر سر مزار شهدا میرفت و اگر میدید رنگ سنگ مزار شهیدی از بین رفته با هزینه خودش رنگ میخرید و رنگآمیزی مجدد آن را به عهده میگرفت.» انجام همه این کارها باعث نمیشد که آقاسجاد از خانوادهاش غافل شود. خواهر با بیان این موضوع میگوید: «تمام قد حامی من و مادرم بود. در هفته چند بار مادرم را به گردش میبرد.»
- روایت سوم: به آرزویش رسید
لباس شهید سجاد زبرجدی هنوز روی چوبلباسی خانه آویزان است. وقتی که خواهر از خوبیهای برادر حرف میزند، مادر سمت لباس پسرش میرود و آن را در آغوش میکشد. فیروزه با بیان اینکه آنها حتم دارند که آقاسجاد زنده است، میگوید: «برادرم ۲ بار به سوریه سفر کرد. نخستین بار سال ۱۳۹۴ بود. کسی خبر نداشت کجا رفته و تلفنی به من این خبر را داد. آن روزها برای برگشت سجاد ختم قرآن نذر کردم. فیروزه به دومین و آخرین سفر برادرش به سوریه اشاره میکند و میگوید: «سال ۱۳۹۵ قبل از رفتن از همه حلالیت طلبید، اما تنها من در جریان جزئیات سفرش بودم. آقا سجاد روز عرفه سال ۱۳۹۵ رفت و چندی بعد از رفتنش به آرزویش که شهادت بود، رسید. برادرم جان خودش را در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) فدا کرد و ما را به ایشان سپرد.» فیروزه با اشاره به اینکه حدود ۳ هزار و ۵۰۰ نفر در مراسم تشییع برادرش بهعنوان نخستین شهید مدافع حرم منطقه ۱۹ حضور داشتند، میگوید: «با پیگیریهای دوستان بامعرفت برادرم اخیراً توسط شهرداری منطقه ۱۹ تصویر شهید روی یکی از دیوارهای محله نقاشی شده تا یاد برادرم برای همیشه زنده بماند.»
- درد اهالی محله را درد خود میدانست
اخلاق ومنش شهید سجاد زبرجدی هرکسی را شیفته خود میکرد؛ من هم یکی از همین شیفتگان بودم. «امیر حسینی» بسیجی ۲۷ ساله و یکی از رفقای نزدیک شهید سجاد زبرجدی با بیان این موضوع میگوید: «در پایگاه بسیج کمیل محله خانیآبادنو با او آشنا شدم و خیلی زود به یکی از بهترین رفیقانم تبدیل شد.» او به کار مشترکشان که نصب کولرگازی بود اشاره میکند و میگوید: «با آقا سجاد با هم این دوره را گذراندیم و مشغول به کار شدیم. آنقدر امین و مورد اعتماد بود که بسیاری از اهالی محل پیگیر او بودند تا نصب کولرشان را انجام بدهد.» حسینی به حس نوعدوستی شهید زبرجدی اشاره میکند و میگوید: «درد همه اهالی محله را درد خود میدانست و هرکاری از دستش بر میآمد برای رفع شدن مشکلات آنها انجام میداد.»
- قبل شهادت «شهید پایگاه» بود
در پایگاه کمیل با لقب «شهید پایگاه» صدایش میکردیم اما نمیدانستیم که روزی واقعاً به شهادت خواهد رسید. «سید محمد کوچکی» فرمانده پایگاه کمیل محله خانیآبادنو که یکی از دوستان صمیمی شهید زبرجدی هم محسوب میشود با بیان این موضوع میگوید: «از ۱۲ سالگی به مسجد میآمد. جزء معدود نوجوانانی بود که بهصورت مستمر در صف نمازجماعت حاضر میشد و خیلی زود همه را به خود جذب کرد. آنقدرمنش خاصی داشت و از آرزوی شهادت حرف میزد که همه به او لقب شهید پایگاه را داده بودند.» این ساکن ۳۶ ساله محله خانیآبادنو با اشاره به ارتباط خوب شهید زبرجدی با همه بچههای محل از کودک تا افراد سالخورده اشاره میکند و میگوید: «شوخطبع و مهربان بود و حضورش در هرجمعی نشاط به همراه میآورد. او علاوه بر مشارکت در گروههای جهادی و کمک به نیازمندان در امور فرهنگی مسجد و پایگاه بسیج هم فعالیت خیلی زیادی داشت.»