همشهری آنلاین _ رابعه تیموری: باید از پسر از سفر برگشتهاش بپرسد۳۸سال کجا بوده؟ در این۳۸سال به او چه گذشته؟ زیر آفتاب مانده؟ گرسنه و لب تشنه شهید شده؟... مادر به این اختلاطها و خلوتهای پنهانی با پسرکش عادت دارد. او۳۸ سال چشم به راه ناصرش بوده و این سؤالها را بارها و بارها از او پرسیده، اما جوابی نشنیده است. حالا ناصر به آغوش مادر بازگشته تا کنار دل خسته او آرام بگیرد. شهید «ناصر صدقی» شهید محله دولتآباد شهرری است که پیکرش تازه تفحص شده و در روز شهادت حضرت فاطمه(س) به محله پدریاش بازگشته است. گزارش زیر شرح گوشهای از مادرانههای بانو «قمر کمالی» و فرزند شهیدش است.
ناصر هر روز که قد میکشید، زیباتر میشد. قد و قامتش هم به اندازه بود. از آن نوجوانهای ترکهای قدبلند که مادر وقتی نگاهش میکرد دلش غنج میزد برای دامادیاش. حاج محمد در کارخانه چیتبافی کار میکرد و دستمزدش آنقدری نبود که بچهها خوب بپوشند و خوب بگردند، ولی ناصر و برادرهایش با هنر خیاطی و بافتنی مادر زحمتکششان همیشهترگل و برگل میچرخیدند. آقامحسن پسر بزرگ خانواده صدقی بود، بعد از او هم خدا شهید ناصر و آقاصابر و صمد آقا و حسین آقا را به حاج محمد و همسرش بخشید. همه میدانستند مادر و حاج محمد، ناصر نجیب و خوشخنده را جور دیگری دوست دارند. تابستان که حاج محمد بچهها را به روستای آبا و اجدادیشان «میاب» میبرد، ناصر هر صبح جلوتر از برادرها دنبال گله میرفت و به پدربزرگ کمک میکرد. شب هم که خسته از صحرا بر میگشت خنده از لبهایش گم نمیشد.
- کارهای بزرگ داداش کوچیکه
در تشکیل انجمن اسلامی «چهارده معصوم(ع)»آقا محسن و ناصر از جوانان پیشقدم محله دولتآباد بودند. حاج محمد پایه ثابت راهپیماییهای قبل از انقلاب بود. مادر مظلوم بود و کم حرف. وقتی حاج محمد و بچهها برای رفتن به راهپیمایی کفش و کلاه میکردند او مانعشان نمیشد، ولی تا بر میگشتند صد بار میمرد و زنده میشد. این وقتها خودش هم نمیدانست چرا برای ناصر بیشتر از بقیه پسرهایش دلش آشوب میشود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در محله دولتآباد بسیج تأسیس شد و روز و شب مردان خانواده صدقی به کار دلی و بیحقوق و دستمزد در بسیج میگذشت. پسر ترکهای حاج محمد برای همه کارهای پرزحمت و پرخطر بسیج محله مرد میدان بود، ولی وقتی برای جبهه رفتن پا پیش گذاشت دل حاج محمد، رضا نداد که او را راهی میدان توپ و تفنگ کند.
آن روز فرمانده پایگاه همه اعضای بسیج را به صف کرد و گفت: «هر کس میخواهد به جبهه برود یک قدم جلو بیاید.» آن لحظه چشم آقامحسن فقط به ناصر بود و دعا میکرد داداش کوچیکه از سر جایش تکان نخورد، اما ناصر از نخستین کسانی بود که از صف بیرون آمد و اسمش را برای اعزام به جبهه نوشت.
- دیدار آخر
مادر هیچوقت روی حرف حاج محمد اما و اگر نمیآورد، ولی همان لحظهای که ناصر با لباس خاکی جبهه از درگاه خانه بیرون رفت انگار قلبش از جا کنده شد و همراه پسرکش تا جبهه غرب پر کشید. مادر آن روزها منتظر تولد پسر تهتغاریش حسین بود و۳ ماه بعد که ناصر برگشت، حسین به دنیا آمد. وقتی ناصر حسین را بغل کرد و گفت: «این بچه را خدا به جای من به شما بخشیده» رشته از سرتا پای مادر کشیده شد. موقع خداحافظی مادر هرچه ناصر را میبوسید و تماشا میکرد سیر نمیشد. دایی احمد که بعد از رفتن ناصر به دیدن خواهرش آمد باور نمیکرد خواهر آرام و صبورش اینطور بیطاقت شده و او را به پادگان امام حسین(ع) برد تا قبل از اعزام رزمندهها یکبار دیگر ناصر را ببیند.
مادر باز هم دست دور گردن پسرکش انداخت و او را هزار بار بوسید و بویید تا شاید دلش آرام بگیرد. از وقتی ناصر رفت چشم مادر به در بود. ناصر هم از این بیقراری مادر باخبر بود که شب عملیات فقط با پدر صحبت کرد. پشت تلفن به حاج محمد گفت آخرین مرحله عملیات رمضان در پیش است و او به خط مقدم میرود. حاج محمد به مادر چیزی نگفت، ولی رگهای متورم شقیقه و بغض گلویش حرفی را ناگفته باقی نگذاشت. ۸ مرداد سال۱۳۶۱که عملیات رمضان به پایان رسید خیال حاج محمد آسوده شد که ناصر دیگر زیر رگبار توپ و خمپاره نیست، ولی وقتی قاصد سپاه را پشت در خانه دید فهمید خیالش خام بوده است. لحظهای که حاج محمد به مادر خبر داد نیروهای عراقی ناصر را اسیر کردهاند و روی تپهای مقابل چشمان همرزمانش به رگبار بستهاند فقط خدا میداند به مادر چه گذشت.
- بدرقهای باشکوه
همه آمده بودند تا فرزند گمگشته مادر را تا خانه ابدیاش بدرقه کنند. فرهاد افشار، شهردار منطقه۲۰، حجتالاسلام سیدعلی یزدیخواه نماینده اهالی ری در مجلس شورای اسلامی، سرهنگ روحالله قنبری فرمانده سپاه ناحیه حضرت عبدالعظیم(ع)، حسین نصرالله رئیس بنیاد شهید ری و حسین توکلی فرماندار ویژه ری و صدها نفر از اهالی محلههای مختلف شهر ری. پیکر شهید را از فلکه سوم دولتآباد تا آرامستان امامزاده عبدالله(ع) تشییع کردند و سرانجام در کنار قطعه شهدای مدافع حرم آرام گرفت. شهید ناصر صدقی یکشنبه۲۸دی و همزمان با سالروز شهادت بانو فاطمه(س) به خاک سپرده شد. حجتالاسلام «عبدالعلی ابراهیمی» امامجمعه موقت ری بر پیکر او نماز خواند.
- بغض۳۸ساله
پیکر ناصر بر روی تپههای پاسگاه زید عراق ماند و به ایران بازنگشت. برایش در روستای میاب مراسم ختم هم گرفتند، ولی دل مادر باز هم آشوب و بلاتکلیف بود. هیچکس صدای گریههای مادر را نمیشنید، ولی هر روز صبح بالشاش خیس خیس بود. حاج محمد وجب به وجب خاک جبهه غرب و جنوب را گشت و روز و شب چشم مادر به صفحه سیاه و سفید تلویزیون بود تا شاید نشانی از ناصر پیدا کند. وقتی اسیران آزاد شدند حیرانی آنها بیشتر شد. هر روز غریبه یا آشنایی سر میرسید و میگفت صدایی شبیه صدای ناصر از رادیو عراق شنیده و مادر با عکس ناصر میان آزادهها دوره میافتاد که بپرسد کسی او را در زندان عراق دیده یا نه. کمکم مادر از پا افتاد. آرام و پژمرده شد.
دیگر آرزویش شده بود پاره استخوانی، بند انگشتی، رخت و لباسی از ناصرش به دستش برسد تا برای پسرکش مزاری درست کند. چند روز پیش از سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) همه بچهها با اهل و عیالشان به دیدن مادر آمدند. داییها هم آمدند. این بار هم آمدن آنها بیحکایت نبود. دایی احمد نگرانی را از چشمهای خواهر مظلوم و بیصدایش خواند. فقط هم از او بر میآمد که قضیه را به مادر بگوید. دایی احمد کنار خواهر نشست. مادر از دهان دایی احمد چشم برنمی داشت: «آبجی برایت خبر خوب دارم، ولی شاید ناراحت هم بشوی. بالاخره پیکر ناصر پیدا شد...» بغض۳۸ساله مادر ترکید... مادر سالها از مادربزرگ و عمه زمینگیر بچهها مراقبت کرد و کسی از او شکوه و گلایهای نشنید. داداش محسن و داداش صابر اسم۲پسرانشان را «ناصر» گذاشتهاند تا جای خالی عموی شهیدشان را پر کنند.
- طرح فرزندان گمنام مادر
با هدف تکریم مادران و همسران شهدا طرح «فرزندان گمنام مادر» در منطقه۱۷اجرا میشود.
«بهروز فتاحی» رئیس اداره امور ایثارگران شهرداری منطقه۱۷با اعلام این خبر گفت: «دراین طرح تعدادی از خانوادههای شهید سادات و شهدای مدافع حرم تجلیل میشوند.»
فتاحی سخنرانی امامان جماعات و «داود لطفی» شهردار منطقه را بخشی از طرح عنوان کرد و ادامه داد: «غبارروبی مزار شهدای گمنام بوستان ابوذر، مداحی و روضهخوانی اهلبیت(ع)، دمامزنی و پردهخوانی از دیگر برنامههایی است که در طرح فرزندان گمنام مادر اجرا میشود.» به گفته فتاحی، این طرح امروز چهارشنبه همزمان با سالروز وفات حضرت امالبنین(ع) و روز تکریم مادران و همسران شهدا در مقبره شهدای گمنام بوستان ابوذر برگزار میشود.