همشهری آنلاین _ بهاره خسروی: بیشک استقبال تاریخی مردم از امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی، در روز ۱۲ بهمنماه سال ۱۳۵۷ در خیابان آزادی یکی از بینظیرترین اتفاقات سیاسی قرن حاضر بود. استقبالی که خودجوش و به دور از تمام دستهبندیها و تفکرات مذهبی و اجتماعی در میان مردم، عاشقانه و مخلصانه انجام شد. در این گزارش، سراغ اهالی تکه دهم پایتخت در محدوده خیابان آزادی رفتیم و با آنها درباره خاطرات این تاریخیترین روز قرن حاضر گفتوگو کردیم.
«چند وقتی بود که مدارس به دلیل تظاهرات تعطیل شده بود. سال ۵۷ دوم دبیرستان بودم و مدرسه ما (مهر باختر) که بعدها به رضوان تغییر نام داد، در خیابان آذربایجان ـ مابین خیابان خوش و آزادی ـ بود. همجواری مدرسه با کانون شلوغیها و تظاهرات و به قولی بگیر و ببندها چندان برای خانوادهها خوشایند نبود و آنها هم از این تعطیلیها استقبال میکردند.
اما حس هیجان نوجوانی و کنجکاوی اجازه در خانه نشستن یا حتی سر کلاس ماندن و درس خواندن نمیداد. گاهی مخفیانه برای تماشای این تعقیب و گریزها راهی خیابان آزادی میشدیم.» «مینا علیزاده» از اهالی قدیمی خیابان خوش، با بیان این سخنان یادی از روزگار نوجوانیاش و روز ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ میکند: «خیابانها و کوچهها، بهویژه خیابان آزادی، پر از لاستیک سوخته و تنه چوب و مواد اشتعالزا بود، وضع ظاهری بیشتر خیابانهای اصلی چنین بود. از یک روز قبل، همه اهل محل با جمعآوری شیلنگها، خانهبهخانه، دست به کار شستوشوی خیابانها، بهویژه خیابان آزادی، و مسیرهای مجاور آن بودند. اتفاقاً در روز ورود امام به ایران، ما هم در خانه مهمان داشتیم؛ یکی از اقوام ما نظامی بود و برای مأموریت از ارومیه به تهران منتقل شده بود.
به همین دلیل در تدارک پذیرایی از مهمان بودیم، اما دوست داشتم سری به خیابان آزادی بزنم و از نزدیک ببینم چه خبر است.» علیزاده تعریف میکند: «صبح زود بیدار شدیم و نخودپلو ناهار را بار گذاشتیم. از آنجا که خانه ما با خیابان آزادی چند کوچه بیشتر فاصله نداشت خیلی زود به خیابان آزادی رسیدیم. خیابان پر از جمعیت بود. آنقدر که جا برای سوزن انداختن نبود و تا چشم کار میکرد گل بود که میان مردم برای استقبال از امام توزیع میشد. ماندگارترین تصویر من از انقلاب و حواشی آن و خیابان آزادی و گلباران با این حجم وسیع بود.»
- ایستگاه آتشنشانی میمنت؛ پاتوق دوستان
«خیابان آزادی یک خیابان ۴ بانده بود که میان هر باند جویهای پهن پر درخت بود. البته مسیر پیادهرو از خیابان با مانعهای میلهای از هم جدا میشد. آن سال کلاس اول راهنمایی بودم. از وقتیکه خبر بازگشت امام(ره) به ایران پخش شده بود مردم آرام و قرار نداشتند. تصور کنید نوجوانان پرشور آن موقع چه حس و حالی داشتند.» «علی محسنی» از کاسبان قدیمی خیابان خوش، با تعریف این خاطره میگوید: «خیابان آزادی مثل امروزآباد نبود. جز مسجد صاحبالزمان(عج) و تکوتوک چند خانه و مغازه اکثراً خالی بود. خیابان خوش و آذربایجان بر همین منوال بود. به همین دلیل، از نیمههای خیابان خوش و بعد از آذربایجان، خیابان آزادی و حضور مردم قابل رؤیت بود. مردم چنان به نظافت کوچه و خیابانها افتاده بودند که گویا امام(ره) قرار بود کوچه به کوچه مهمان اهالی شود. دوازدهم بهمن هم برای اینکه نزدیکتر به محل استقبال باشم، همراه دوستانم به سمت خیابان میمنت و ایستگاه آتشنشانی رفتیم.» محسنی در ادامه تعریف میکند: «برای اینکه در میان ازدحام جمعیت جای بهتری را پیدا کنیم، رفتیم روی میلههای کنار خیابان ایستادیم. همانجا یک آقایی سربند مرگ بر شاه و گل میان ما توزیع میکرد. او به سر همه بچه این سربند را بست.»
- توزیع شیرینی صلواتی
«نسل شجاع و نترسی بودیم. در زمان تظاهرات و دوران انقلاب ۱۲ سال بیشتر نداشتم. اما به دلیل همجواری شیرینیفروشی پدرم با خیابان آزادی، با همان سنوسال کم، مخفیانه راهی خیابان آزادی میشدم. گاهی وقتها مثل انقلابیون به نیروهای نظامی سنگ هم پرت میکردم. تا اینکه رسیدیم به روزی که امام(ره) آمد و ماجرا به کل تغییر کرد.»
«منصور خادملو» از کاسبان قدیمی خیابان قصرالدشت، تعریف میکند: «۲ سمت خیابان آزادی پر از جمعیت بود. هیچ ماشینی اجازه تردد نداشت، بهجز موتورسیکلت. البته تعداد موتورها هم مثل امروز زیاد نبود. جمعیت آنقدر زیاد بود که امکان تنفس راحت و آسوده نداشتیم. اما همه خوشحال بودند. مردم سینیهای شیرینی را از مغازه پدرم میبردند و در خیابان آزادی پخش میکردند. بخشی از شیرینیهای مغازه را پدر و به یمن پیروزی صلواتی در خیابان آزادی پخش میکرد.»
به گفته این هممحلی، اوج ماجرا ظاهر شدن اتومبیل بلیزری بود که امام(ره) در آن بود. مردم با دیدن آن شادمانی میکردند. بعد از آن، خودروها در خیابان آزادی اجازه حرکت پیدا کردند. او در ادامه توضیح میدهد: «مردم شوق زیارت امام را داشتند و سعی میکردند به هر نحوی ایشان را ببینند. البته بازار گفتوگو هم بعد از گذر بلیزر حسابی داغ شد. هرکسی بر اساس تصوراتش از امام(ره) ماجرای دیدارش را تعریف میکرد.»
- سربازیام بخشیده شد
هنوز خیابان آذربایجان مثل امروزآباد نشده بود. مغازههای جنوب خیابان راه افتاده بودند. من سال ۵۷ سرباز بودم و چند وقت بود به خانه آمده بودم. «علی تقیزاده» از دیگر کاسبان خیابان آذربایجان با یادی از ماجرای این روز تاریخی میگوید: «جمعیت بهقدری بود که نمیتوانستم قدم از قدم بردارم. به همین دلیل از انتهای کوچه مسجد علی(ع) که به خیابان آزادی منتهی شد برای تماشای عبور امام(ره) رفتم. مردم یکپارچه شعار میدادند و بیصبرانه مشتاق استقبال از امام خمینی(ره) بودند. به دلیل ازدحام زیاد، مسیر حرکت امام(ره) تغییر کرد و بسیاری از جمعیت مشتاق موفق به دیدار امام نشدند. اما در همان سال، بهواسطه پیروزی انقلاب، چند ماه از سربازیام باقی مانده بود که بخشیده شد.»
- اشتباه گرفتن یک روحانی بهجای آقای طالقانی
ازدحام جمعیت به نحوی بود که اگر یک لحظه غفلت میکردی، میان دست و پای مردمگیر میافتادی. مردم شعارهای انقلابی میدادند و برای دیدار امام لحظهشماری میکردند. مسیر حرکت امام(ره) از فرودگاه مهرآباد تا میدان ۲۴ اسفند (انقلاب فعلی) بود. «حسین کریمپور» از اهالی قدیمی خیابان خوش، که در زمان پیروزی انقلاب اسلامی جوان ۱۷ یا ۱۸ سالهای بود با یادی از آن روزها میگوید: «ساختمان سازمان فنی و حرفهای نیمهکاره بود و برای آمادهسازی مسیر امام مردم تمام میلگرد و مصالح ساختمانی رها شده در خیابان را جمعآوری و خیابان را نظافت و گلباران کردند. خاطرم است در آن روز یک مینیبوس آبیرنگ در مسیر تردد میکرد و یک شخص روحانی با بلندگو از مردم درخواست میکرد تا راه را برای تردد خودرو امام(ره) باز کنند. مردم این روحانی را با مرحوم طالقانی اشتباه گرفته بودند. همه فکر میکردند این شخص آقای طالقانی است.»
- شعار روی ساختمان معروف
یکی از عکسهای معروف تظاهرات و بهویژه روز استقبال از امام خمینی(ره) تجمع مردم در ساختمان نیمهکاره تقاطع خیابان شادمان و آزادی است. «مرتضی حسنی» از اهالی خیابان جیحون، با یادی از این ساختمان معروف تعریف میکند: «مردم از سر صبح داخل این ساختمان نیمهکاره جمع شده بودند و یکسره شعارهای انقلابی میدادند. شعار میدادند: دیو چو بیرون رود فرشته در آید. جالب اینجا بود که با وجود شدت ازدحام جمعیت کسی بینظمی نمیکرد. از میان خود مردم چند نفری مسئول انتظامات شده بودند و همه از آنها تبعیت میکردند.»