عاشقان و دل‌باختگان عتیقه خیلی خوب می‌دانند در تهران باید به کدام خیابان سر بزنند.

همشهری آنلاین _ فاطمه عسگری‌نیا: عتیقه‌ترین خیابان تهران، در میانه خیابان جمهوری و فردوسی، منوچهری است. خیابان منوچهری که نام خود را از شاعر بلند آوازه مکتب خراسانی گرفته است برای علاقه‌مندان اشیا قدیمی و عتیقه محل دلپذیر و جذابی است.

خیابان منوچهری یا خیابان موزه تهران، هرچه نامش باشد، چیزی از ارزش عتیقه‌های‌ریز و درشت پشت ویترین‌های خاک‌گرفته مغازه‌ها یا بساط عتیقه‌فروشان دستفروشش کم نمی‌کند. قصه قصه‌ راسته عتیقه‌فروشان گمنام تهران است. برای رسیدن به راسته عتیقه‌فروشان گمنام تهران باید از میدان فردوسی به سمت چهارراه استانبول سرازیر شوی. بعد از گذر از بازار پرهیاهوی این روزهای دلارفروشان و عبور از کنار معرکه‌گیران ارزی وارد خیابان منوچهری می‌شویم. از همان ابتدای خیابان، مغازه‌های رنگ‌ورورفته و پر از گرد و غبار عتیقه‌فروشی‌ها به چشم می‌خورد. انگار هرچه بیشتر بوی کهنگی بدهد این بساط، بیشتر برای مشتریانش دلبری می‌کند.

سکه‌های عهد بوق پشت ویترین خاک‌گرفته مغازه‌ها خودنمایی می‌کند و مجموعه اسکناس‌های قدیمی پای ثابت اغلب مغازه‌هاست. هرچه دلتان بخواهد در این کهنه‌بازار عتیقه پیدا می‌کنید؛ از آفتابه و لگن مسی و قدیمی گرفته تا آسیاب سنگی و ساعت‌های جیبی، لگن‌های مسی و لوسترهای رنگی و قدیمی در کنار انگشترهای زمخت و تسبیح‌های دانه‌درشت هم زینت‌بخش عمده ویترین‌ها هستند. همه اینها در روزگاری نه‌چندان دور مشتریان خاص خود را داشتند، اما این روزها سایه سنگین رخوت و کسادی بدجور بر سر عتیقه‌فروشی‌ها چنبره زده است.

  •  ۴۰ سال کاسبی

 صالح خان یکی از پیرمردهای دستفروش این خیابان است؛ قد کوتاه و سنگین. هر روز بساطش را روی تکه‌ای پارچه سیاه زیر آفتاب زمستانی پهن می‌کند و می‌گوید: «۴۰ سال است به همین کار مشغولم. تا ۳ سال پیش هم وضع کار خوب بود، اما از پارسال تا به حال همه‌مان زمین خورده‌ایم. آنها که مانده‌اند قدیمی‌های این خیابان‌اند؛ مغازه و سرقفلی مال خودشان است، اجاره نمی‌دهند وگرنه آنها هم مانند مغازه‌هایی که چمدان‌فروشی یا لوازم آرایشی ‌ـ بهداشتی شده‌اند، تغییر صنف می‌دادند.» پک محکمی به سیگار بهمن باریکش می‌زند و دود غلیظی از میان سبیل‌های دودزده‌اش بیرون می‌دهد. با دستانی که در هر انگشتش ۳ انگشتر بزرگ کرده است، اشاره‌ به انتهای خیابان می‌کند: «کار ما مرده است دیگر... ر. .» نگاهش را به انتهای خیابان می‌دوزد. آنجا که دیگر ردی از عتیقه‌فروشی‌های قدیمی دیده نمی‌شود.
کمی جلوتر می‌رویم.

مقابل مغازه عتیقه‌فروشی بزرگی که مالک سالخورده‌اش چرت زدن در نیم‌روز زمستانی را به گفت‌وگو با خبرنگار ترجیح می‌دهد، بساط پر زرق و برق کهنه‌عتیقه‌های مرد میانسالی توجهمان را جلب می‌کند. زن و شوهری نسبتاً جوان در میان خنزر پنزرهای مرد دنبال دکوری‌های کوچک می‌گردند. قیمت‌ها از ۵۰۰ هزار تومان به ازای مجسمه‌های مسی کوچک شروع می‌شود. مرد خریدار از علاقه خانوادگی‌اش به عتیقه‌ها می‌گوید: «بچه که بودم با پدر و مادرم برای خرید به این خیابان می‌آمدیم. آن موقع‌ها تعداد عتیقه‌فروشی‌ها زیاد بود، اما این روزها دیگر از آن شور و نشاط گذشته خبری نیست. افزایش هزینه‌های زندگی مردم را از خرید در چنین راسته‌هایی که اولویت‌های بعدی هستند دور کرده است. دوست ندارم هیچ‌وقت این خیابان و خاطره‌هایش جمع شود. شاید باورتان نشود، اما به اعتقاد من خیابان منوچهری و عتیقه‌فروشی‌هایش بخشی از هویت تهران قدیم هستند.»
همسرش هم از علاقه‌مندان به خیابان منوچهری است. او می‌گوید: «اینجا در و دیوار خیابان بخشی از تاریخ را روایت می‌کند. اینجا یک موزه زنده است. بدون حصار و نگهبان می‌توانی با خیالی آسوده وسایل قدیمی رابرداری و لمس کنی و دست بر نقش و نگار آن بزنی. در این خیابان دل‌بسته می‌شوی، دل‌بسته به تاریخ و هویت سرزمینت.»

  •  خاک دامن‌گیر منوچهری

کمی جلوتر وارد مغازه آقای لاله‌زاری می‌شویم، از قدیمی‌های منوچهری. خودش در مغازه نیست، اما شاگرد میانسالش خوب این خیابان را می‌شناسند. خودش را محسن معرفی می‌کند: «خاک خیابان منوچهری گیراست. باید حواست باشد آلوده نشوی... ی.» این را می‌گوید و بلندبلند می‌خندد. در میان خنده دستی بر سر کم‌موی براقش می‌کشد و می‌گوید: «اینجا رقابت حرف اول را می‌زد. هر مغازه‌ای که موفق می‌شد جنس عتیقه و مشهورتری را بیاورد، اسم و آوازه‌اش در منوچهری بلندتر می‌شد.» کلی‌پز صاحب کارش را می‌دهد که او هم کم از این وسایل نداشته است؛ از ساعت رولکسی که متعلق به ملک حسین، شاه اردن بود تا قالی دستبافی که تصویر رضا شاه روی آن بافته شده بود. خیلی از کلکسیون‌داران سکه و اسکناس هم برای تکمیل کلکسیون‌های خود از گوشه و کنار ایران به این خیابان می‌آیند. حاج محسن می‌گوید سکه‌هایی که در این بازار خرید و فروش می‌شود عمرشان عمدتاً به دوره قاجار می‌رسد.

اینجا بازار سکه‌های نقره است و در وانفسای گرانی سکه طلا خیلی‌ها می‌کوشند با خریدن سکه نقره دل خود را آرام کنند.» مشتی از این سکه‌های کهنه اما براق را به دست می‌گیرد و در مشت تکان می‌دهد و می‌گوید: «در این بازار سکه چندهزار ساله پیدا نمی‌شود، هرچه می‌گویند دروغ است.»


قیمت‌هایی که در منوچهری برای کالاهای قدیمی تعیین می‌کنند عجیب و غریب است. مثل زیرسیگاری میناکاری‌شده روسی که جنسش از نقره است؛ قد و قواره‌ای ندارد، اما قیمتش نجومی است! ۸ میلیون تومان ناقابل! سال‌هاست در مغازه پر گرد و غبار یکی از کاسبان منوچهری مانده است. راضی به مصاحبه نمی‌شود.
«محمد امیرخانی» مدیر قدیمی‌ترین کتابفروشی خیابان منوچهری، از حال و هوای این خیابان برایمان می‌گوید: «۳۵ سال پیش اینجا صنف هنری‌فروشی و کیف بود. انتهای خیابان، از ارباب‌جمشید به بعد، در اختیار صنف عتیقه‌فروشان بود.» روفوگران فرش هم در خیابان منوچهری دیگر بازار پررونقی ندارند، اما تک‌وتوک چراغ آخرین بازمانده‌های این صنف روشن است و پیرمردهای خمیده‌قد صبح تا شب سر خود را با فرش‌های دستباف قدیمی گرم می‌کنند. زیبایی‌های خیابان منوچهری به اصناف و مشاغل خلاصه نمی‌شود؛ چراکه قصه‌های این گذر به اندازه قدمت اجناس عتیقه و زیرخاکی این بازار شنیدنی است.