منطقه ۶ محل تجمع تالارهای موسیقی و تئاتر و کتابفروشی است، بگذریم از اینکه در همین منطقه هم تعدادشان از آنچه باید باشد، بسیار کمتر است. این منطقه برای اهالی هنر و آنها که دوستدار هنرند، دوستداشتنی است و پر از ساختمان‌هایی که از آنها خاطره دارند. اما آیا این تجمع مراکز هنری در بخشی از شهر درست است؟

همشهری آنلاین_شقایق عرفی‌نژاد : این سؤال و سؤال‌هایی از این دست را با «علی جعفری پویان» در میان گذاشتیم. او نوازنده ویولن و دانش‌آموخته موسیقی از دانشگاه آزاد و کارشناسی ارشد نوازندگی ویولن از دانشگاه هنر و عضو سابق ارکستر ملی ایران و مدیر هنری سالنوای موسیقی ایران است.  

 شما سال‌ها در منطقه ۶ زندگی کرده‌اید و الان هم زیاد در این منطقه کار می‌کنید. به نظرتان این منطقه چه ویژگی‌هایی دارد؟  

بله. خوشبختانه این شانس را داشته‌ام که کودکی‌ام در این منطقه و در این فضای فرهنگی گذشته است. تفاوت این منطقه با خیابان پیروزی که قبلاً در آن زندگی می‌کردیم، در همان زمان هم بسیار مشهود بود. اصولاً تعدد سینماهایی که اطرافمان بود مثل سینما آزادی، شهرقصه، عصر جدید، آفریقا، فلسطین، قیام و استقلال با توجه به علاقه‌ای که به سینما داشتم، برایم فوق‌العاده جذاب بود.

وجود کتابفروشی‌های زیاد در خیابان انقلاب و ۲ مرکز هنری مثل تئاتر شهر و تالار وحدت هم عالی است. یا همین‌طور سینما بولوار که مخصوص کودکان و نوجوانان بود و کانون پرورش فکری در خیابان وزرا. احساس می‌کنم مثل این منطقه در تهران دیده نمی‌شود. زیبایی‌های دیدنی زیادی هم دارد. مثل بولوار کشاورز با آن درختکاری جذابش. همه اینها جور اینترنت را در آن دوران می‌کشید و ما احساس خوبی از بودن آنها داشتیم. روزنامه‌فروشی‌های مختلفی در این منطقه بود و هنوز هم هست و موزه هنرهای معاصر و پارک لاله به نظر من یکی از ارکان مهم در ایجاد جو هنری این منطقه است. با وجود این مراکز، طعم زندگی جور دیگری بود. ما منتظر بودیم که همسو با اتفاقات فرهنگی که این مراکز رقم می‌زنند، جلو برویم.  
 

 با وجود همین مراکز هنری و فرهنگی، این منطقه مرکز فرهنگی تهران محسوب می‌شود. اصولاً با این اتفاق موافقید؟ اینکه بخشی از شهر محل تجمع مراکز هنری و فرهنگی، مثل سالن‌های تئاتر و موسیقی، باشد؟  
بله و فکر می‌کنم نباید به بافتش دست زده شود. باید به ترمیمش بپردازند. من هر بار سینما آفریقا یا قدس را می‌بینم که حالت خموده پیدا کرده‌اند و از آن تپش فرهنگی افتاده‌اند، واقعاً غصه می‌خورم. این منطقه باید، حتی بیشتر از جاهای دیگر، از تاریکی در بیاید. خیلی کارهای قشنگ‌تری می‌شود در این محدوده انجام داد، ولی مشکلات اقتصادی احتمالاً اجازه نمی‌دهد.

نگاه مدیریتی هم به آرایش این‌طور مراکز متفاوت است. اینکه بخشی از شهر مرکز تجمع مراکز هنری باشد به نظرم فوق‌العاده است، ولی بخش‌های دیگر شهر هم نباید خالی از این مراکز باشد. باید در حد معقولی تمام مناطق تهران مراکز هنری داشته باشند. یعنی حداقل یک گالری، یک سینما و یک کتابفروشی در هر منطقه باید وجود داشته باشد. تعداد کتابفروشی‌هایی که در مرکز شهر می‌بینم به نسبت معقول است، ولی در جاهای دیگر کم است که واقعاً فاجعه است. بماند که فروش محصولات موسیقی هم نابود شده است.  
 
 شهرداری چه نقشی می‌تواند در تمرکززدایی از این مراکز هنری داشته باشد؟  
یکی از کارهای مهم این است که برای گروه‌های موسیقی و تئاتر، در محله‌های مختلف، مراکز تمرین ایجاد کند. یعنی مجتمع‌های فرهنگی بسازد و آنها را به‌صورت ساعتی به گروه‌ها اجاره دهد تا بتوانند در هر منطقه‌ای از تهران تمرین کنند بدون اینکه هزینه بالایی بپردازند یا اصلاً هزینه کنند. اصولاً شهرداری باید مرکزهای فرهنگی کوچک یا بزرگی در هر منطقه بسازد. ولی تعبیر شهرداری‌ها و خیلی از ارگان‌ها از فرهنگ و هنر چیزی نیست که تعبیر خود هنرمندان باشد. به خاطر همین دوگانگی تفسیر و ترجمه هنر و فرهنگ است که مدیران هنری فکر می‌کنند دارند کار فرهنگی می‌کنند، ولی در واقع به مسائل اقتصادی می‌پردازند.  
 

 پس احتمالاً با این شکل کار کردن فرهنگسراها وسراهای محله موافق نیستید؟  
راستش شکلی که الان کار می‌شود، به نظر من مؤثر نیست. همه چیز با مسائل اقتصادی آمیخته شده است. به همین خاطر فکر می‌کنم این مراکز تا الان مؤثر عمل نکرده‌اند. من الان در غرب تهران زندگی می‌کنم. در این منطقه فرهنگسرای معرفت را داریم، ولی برای من حتی آنقدر جذابیت ندارد که حداقل در سال یک‌بار قدمی ‌در آن بزنم. باید الگوهای جهانی در شکل‌گیری چنین مراکز هنری محلی ملاک قرار داده شوند. من نگاه مدیران فرهنگی و هنری را در هدف‌گذاری برای این مراکز خیلی از مواقع بی‌سلیقه می‌بینم که با نگاه جهانی و استاندارد فاصله دارد.  
 

 چه شکلی از کار را پیشنهاد می‌دهید؟  
در این مراکز هنرمندان درجه یک حضور ندارند و از آنها دعوت نمی‌شود. احساس می‌کنم از علاقه‌مندان و کسانی که شاید اطلاعات اندکی از هنر دارند، دعوت به کار می‌شود. نمی‌دانم بودجه‌ای که برای این مراکز در نظر گرفته می‌شود، چقدر است، ولی به نظرم می‌شود با برنامه‌ریزی درست و مشورت با آدم‌های معتمد و آگاه هر محل یا هنرمندان خوب تغییر شکلی در عملکرد این مراکز داشته باشیم.  
 

 چه کمبودهایی برای گروه‌های موسیقی و تئاتر وجود دارد که شهرداری می‌تواند آنها را رفع کند؟  
بزرگ‌ترین کمبود همان مسأله نداشتن محل تمرین است که از آن صحبت کردم. گروه‌های موسیقی واقعاً احتیاج به محل‌هایی برای تمرین دارند. منظورم محل‌های درست و حسابی است. الان در برج میلاد چند سالن ساخته شده که بدون کاربردند و گروه‌های موسیقی می‌توانند در آنها تمرین کنند. شهرداری حتی می‌تواند بودجه‌هایی در اختیار نوازندگانی قرار دهد که برای تهیه‌ساز خوب مشکل دارند. البته می‌دانم این حرف‌ها خیلی آرمانی است. فکر نمی‌کنم از این اتفاقات بیفتد. ‌ای کاش آقای شهردار نشستی با هنرمندان درجه یک داشته باشد. اگر این کار را بکند، قطعاً می‌تواند با شناخت از کمبودها و درخواست‌هایشان به آنها کمک کند.  
 

 در باره گذرهای هنر و فرهنگ چطور فکر می‌کنید؟ مثل آنچه در خیابان شهریار و مقابل تالار رودکی با عنوان گذر فرهنگی رودکی اتفاق افتاد؟  
این جور کارها خوب است، ولی به شرط اینکه اصولی و با احترام به گذشته و قدمت یک مکان انجام شود. امیدوارم در این گذر از المان‌های استاندارد هنری استفاده شود و زیبایی‌شناسی استاندارد جهانی در آن رعایت شود نه اینکه سلیقه افراد خاص در نظر گرفته شود. اصولاً استاندارد جهانی در تعریف گذرگاه‌ها و خیابان‌های هنر وجود دارد. ولی اینجا معمولاً به این استانداردها توجه نمی‌شود. استفاده درستی هم از ظرفیت‌های هنرمندان در این خیابان‌ها نمی‌شود.

مثلاً تصور کنید در فصل تابستان چند نقاش می‌توانند در این خیابان‌ها نقاشی کنند. چقدر بازار فرهنگی می‌تواند در این خیابان به وجود بیاید و محصولات مختلف سینمایی و موسیقی فروخته شود. به هر حال نباید قضاوت زودهنگام کرد. ولی تجربیات سال‌های گذشته چندان خوب نیست. بنابراین نگرانیم وقتی خیابانی را به اسم خیابان یا گذر هنر تغییر می‌دهند چیزی از گذشته آن باقی نماند. هر نماد شهری که قدمت دارد باعث انس می‌شود و در برخورد با آن باید محتاط بود.  
تجربه تلخ تئاتر شهر به‌عنوان یکی از مراکز بزرگ فرهنگی و هنری تهران که دورتادورش دستفروشان حضور دارند همیشه آزارمان می‌دهد. زیر این ساختمان مترو کشیده‌اند و صدای مترو در زمان اجرای تئاتر شنیده می‌شود. مسأله دیگر این است که باید در این خیابان‌ها و گذرها به حال کودکان و سالمندان و کسانی با مشکلات حرکتی مواجهند همفکری شود. این گذرها را می‌توان حتی در جاهای دیگری به شهر هم افزود و می‌توانند فقط مختص تهران هم نباشند.

به هر حال مطمئنم که در این‌گونه گذرها نیت خوب است و امیدوارم نتیجه هم خوب باشد. در ضمن من مدت‌هاست نگران موزه هنرهای معاصر هستم و امیدوارم این موزه پس از تعطیلی بسیار دچار آسیب نشده باشد و ما همان رنگ و بوی قدیم را احساس کنیم و ترمیم استاندارد و درستی شده باشد. بچه‌های تجسمی دغدغه جدی درباره این موزه دارند، همان‌طور که ما اگر به تالار وحدت آسیبی برسد نگران می‌شویم.