«حسین تقوی» مجموعه‌دار است. او مجموعه‌ای پرتعداد از مجله‌ها و کتاب‌های قدیمی ‌دارد که حتی نگاه کردن به آنها جذاب است، ورق زدن و خواندنشان که هیچ.

همشهری آنلاین _ شقایق عرفی‌نژاد: گفت وگو با مجموعه دار هم محله‌ای که کتاب‌ها و نشریات قدیمی را گردآوری می‌کند آرزویم تاسیس موزه مطبوعات است

«حسین تقوی» مجموعه‌دار است. او مجموعه‌ای پرتعداد از مجله‌ها و کتاب‌های قدیمی ‌دارد که حتی نگاه کردن به آنها جذاب است، ورق زدن و خواندنشان که هیچ. او سال‌ها پیش این کار را بر اساس علاقه‌اش شروع کرد و حالا حرفه‌اش نگهداری، خرید و فروش کتاب‌ها و مجله‌های قدیمی‌است و در ضمن مقاله‌هایی هم درباره ادبیات می‌نویسد. او ساکن خیابان فلسطین است و در همسایگی یکی از خانه‌های تاریخی تهران زندگی و کار می‌کند. با او که صحبت کنید از عشقش به کتاب و مجله می‌گوید و از افسوسش برای از بین رفتن هرکدام از اینها .

 کتابفروشی را چطور شروع کردید؟
سال ۶۴ که تحصیلات دبیرستانی‌ام تمام شده بود، به یک کتابفروشی در چهارراه لشکر رفتم و مشغول به کار شدم. یادم هست چون صاحب کتابفروشی سیما و قد و قواره‌اش خیلی شبیه «احمد شاملو» بود، به این کار بیشتر علاقه‌مند شدم.


 پس آشنایی‌تان با کتاب و نویسندگان از آنجا شروع شد؟
بله. آنجا پاتوق خیلی از این افراد بود و من با هنرمندانی آشنا شدم که از بهترین‌ها بودند. مثل «ایرج زند» نقاش و مجسمه‌ساز، «ایرج محمدی» مجسمه‌ساز، «محمد قاضی» مترجم نامدار و خیلی از خانواده‌های قدیمی ‌و اصیل که در ساختمان‌های پارک پرنس و ایران سکنا و آ. اس. پ زندگی می‌کردند. آشنایی با اینها باعث شد علاقه‌ام به هنر و کتاب و مجله بیشتر شود. یادم هست «ناصر ملک‌مطیعی» در همین خیابان شیرینی‌فروشی داشت و به این کتابفروشی می‌آمد و با وجود اینکه خودمان کتابفروش بودیم، به ما کتاب هدیه می‌داد.


 کی با پاساژ صفوی آشنا شدید و به آن رفت‌وآمد پیدا کردید؟
 سال‌ ۶۵ و قبل از اینکه به کتابفروشی خیابان ونک بروم به پاساژ صفوی رفت‌وآمد می‌کردم. این پاساژ جذبه عجیب و غریبی داشت. آقایی آنجا بود به نام «قدرت‌الله آذری» که یک آذری‌زبان خوش‌برخورد و مهربان بود. او کارمند «ایرج افشار» و «احسان یارشاطر» در انجمن کتاب بود که بعد از انقلاب تعطیل شده بود. آقای آذری سال ۵۸ در این پاساژ مغازه‌ای خریده بود و شغلی را که در انجمن کتاب داشت، تهیه نشریات قدیم از زمان قاجار، ادامه داد. این نشریات را دوره می‌کرد و به سراسر کتابخانه‌های ایران و جهان می‌فرستاد. در واقع او نخستین کتابفروش و مجله‌فروش پاساژ صفوی بود. مغازه او پاتوق نویسندگانی مثل «محمدجعفر محجوب»، «ایرج افشار» و «محمدابراهیم باستانی پاریزی» و خیلی‌های دیگر بود که سال‌های خانه‌نشینی را می‌گذراندند و در این دوران منابعشان را برای تحقیق و پژوهش کامل می‌کردند. در واقع او خدمات زیادی به پژوهشگران، کتابخانه‌ها و مراکز پژوهشی کرد.


 چطور تصمیم گرفتید مغازه‌ای در همین پاساژ داشته باشید و کتاب و مجله قدیمی ‌بفروشید؟
یکی از روزهای سال ۷۱ به پاساژ صفوی آمدم و متوجه شدم آقای آذری فوت کرده است. با پسر او آشنا شدم و آقای شهبازی هم که به آنجا رفت‌وآمد داشت، سفارش کرد و کار را با پسر آقای آذری شروع کردیم. بعد از ۴ سال پسر آقای آذری مغازه‌های پدر را فروخت و رفت. من قبل از آن مغازه روبه‌رویی را اجاره کرده بودم و فکر می‌کنم به‌عنوان دومین کتابفروش و مجله‌فروش آن پاساژ شروع به کار کردم. بعد هم آقای شهبازی آمد که البته سابقه‌اش از همه ما بیشتر بود، ولی در پاساژ نبود.


 گذشته از اینکه این کار شغلتان است، چه چیزی در آن برایتان جذاب است که این همه سال دنبالش کرده‌اید؟
این کار شغل بسیار جذابی است. زمانی می‌روید توی انبار که کار کنید بعد یک مجله را دست می‌گیرید و در حالی که کار دارید ۲ ساعت مجله می‌خوانید و اصلاً همه چیز را فراموش می‌کنید. یادم می‌اید استاد ایرج افشار می‌گفت نشریات از کتاب‌ها مهم ترند. برای اینکه موجز و مختصر و مفیدند و هیچ‌وقت تجدید چاپ نمی‌شوند. برای نوشتن یک مقاله باید ده‌ها کتاب خوانده شود و تحقیق میدانی انجام شود تا اینکه یک مقاله ۲ صفحه‌ای قابل تأمل به نگارش درآید. در طی این سال‌ها جوان‌هایی هم وارد این کار شده‌اند و کارهایی هم می‌کنند، ولی عشق و علاقه باید وجود داشته باشد.  


 با کتابخانه‌ها و مراکز پژوهشی ارتباط دارید؟
الان با گذشت این سال‌ها به این نتیجه رسیده‌ام که آرشیو شخصی ما از بعضی از کتابخانه‌ها غنی‌تر است. یکی از بهترین کتابخانه‌های ایران کتابخانه حسینیه ارشاد است که تنها کتابخانه ایران بود و زمانی ۵۰۰ نشریه روز را مشترک بود. حتی کتابخانه ملی با این بودجه، مشترک این تعداد نشریه نیست، ولی مدیر کتابخانه عوض شده و حالا باید امیدوار باشیم که با همان شیوه کار را ادامه دهند. چند سال پیش شخصی در شهرداری مسئول کتابخانه‌های شهرداری بود که تحولی در کل کتابخانه‌های زیرمجموعه شهرداری ایجاد کرد، ولی برکنار شد. خیلی از کتابخانه‌ها یا مراکز پژوهشی آرشیوی را که از من می‌خرند، کیلویی می‌فروشند.
حتی دیده‌ام کتاب‌های قرن هفدهم و کتاب‌های امضاشده علی اصغرخان حکمت یا ملک‌الشعرای بهار به همین شکل از دست می‌روند. البته مدتی پیش آقای حق‌شناس از طرف شورای‌شهر از انبار من دیدن کرد و خیلی هم استقبال کرد که موزه‌ای برای مطبوعات ایجاد بکند، ولی در عمل اتفاقی نیفتاده است.
 به نظر می‌رسد، بهترین جا برای این موزه هم همین منطقه ۶ باشد.
بله. به دلیل اینکه منطقه ۶ یک منطقه فرهنگی است. امیدوارم بتوانیم نشستی با شهردار منطقه داشته باشیم و این موزه را راه بیندازیم. من با مجله‌های مختلف از جمله کتاب همشهری داستان هم مصاحبه کرده‌ام و خیلی‌ها در جریان آرشیو من هستند. اگر علاقه‌مند باشند می‌توانند چنین‌کاری را انجام دهند. چند سال است به کتابخانه سازمان زیباسازی شهر تهران، روبه‌روی امجدیه، سرویس می‌دهم. کتابخانه بسیار خوبی هم است. غنی بودن این کتابخانه به دلیل حضور مسئول کتابخانه خانم «حدیث محمدی» است که به کارش عشق می‌ورزد. چون تمام مجله‌ها قبل و بعد از انقلاب در زمینه معماری و شهرسازی در این کتابخانه موجود است.

شهرداری می‌تواند کتابخانه‌های عمومی‌ هم راه‌اندازی کند که مخاطبان بدون ثبت‌نام و طی کردن مراحل‌گاه سخت، بتوانند در زمینه‌های مختلف از آنها استفاده کنند. می‌دانم شهرداری منطقه ۶ املاک بی‌استفاده‌ای دارد. یکی از این املاک می‌تواند تبدیل به شهر مجله شود و بیشتر مجله‌هایی که الان چاپ می‌شود و همین‌طور مجله‌های قدیمی ‌در رشته‌های مختلف با قیمت ارزان به دست علاقه‌مندان برسد. چون شاهدیم برخی مجله‌ها  در کیلویی‌فروشی‌های جاده ساوه یا خاوران به‌صورت تناژی برای خمیر شدن به فروش می‌رسند.


 آرشیوی هم دارید از مجله‌هایی که درباره تهران منتشر شده‌اند؟ درباره این آرشیو صحبت می‌کنید؟
بله. نمایشگاهی هم از این مجله‌ها در موزه ملک برپا شد که سالنامه‌های مدارس تهران مثل البرز و مروی و هدف در آن بود. نمایشگاه تهران را هم سال قبل در شهرکتاب مرکزی برگزار کردم که اسناد شهرداری، سالنامه‌های شهرداری و روزنامه‌ها از زمان قاجار و دفتر تلفن‌های قدیمی‌ تهران در آن نمایش داده شد.
در این سالنامه‌ها و مجله‌ها اطلاعات بسیار جالبی درباره تهران وجود دارد که خیلی‌ها از آن بی‌اطلاعند. مثل اینکه خیابان حجاب اسمش لس‌آنجلس بوده و کلوپ بانوان تاج در آن فعالیت داشته که خانم‌ها نمایشگاه نقاشی در آن برگزار می‌کردند. همین‌طور اطلاعاتی درباره سینماهای تهران و تئاترها و محله‌های آن وجود دارد. کتابی دارم که در آن ذکر شده در هر خیابان تهران چه شغل‌هایی وجود داشته است. روزنامه‌ای به اسم بلدیه داریم که صاحب امتیاز آن «مرتضی موسوی دزفولی» و «میرزا ابوالحسین همدانی» است و اداره مرکزی آن در سرای حاجی سقاباشی بوده است و همین‌طور روزنامه «طهران» که مدیر و صاحب امتیاز آن «میرزا حسن رشدیه» بود. اینها برای تهران‌شناسی اسناد بسیار مهمی ‌هستند و باید روی آنها پژوهش انجام شود.