عباس جعفری : دامنه گردشگری سال‌هاست که از میدان محصور سایت‌های باستانی به محیط‌های طبیعی رخت کشانده است.

براساس آمار و ارقام سازمان جهانی توریسم بیشترین مسافران جهان مربوط به بخش توریسم سواحل است و بلافاصله این آمار و ارقام به جماعت گردشگری اشاره می‌کند که در کوهستان‌ها وکویرها به سفرهای گوناگونی همچون کوه نوردی، کوه پیمایی، سافاری‌های کویری و دیگر موارد از مجموعه سفر‌های در دامن طبیعت می‌پردازند.  در ایران از چند منظر می‌توان به فرآیند گردشگری ورزشی و تاثیرات متأسفانه مخرب آن بر طبیعت ایران نگاه کرد. آنچه در این مقال می‌گنجد گزارش کوتاهی است از فرآیند توسعه گردشگری(از نوع ایرانی!) در دهه‌های اخیر.

طی دهه گذشته شاهد یک موج بازگشت به طبیعت و افزایش علاقه به طبیعت‌گردی بوده‌ایم. در بازگشت به طبیعت، بهانه‌هایی نوستالژیک آدمیان را هر بار مشتاقانه‌تر به سمت و سوی کوه‌ها و کویر‌ها، چشمه‌ها و رودخانه‌ها و جنگل‌ها و غار‌ها کشاند و هر بار مسافران طبیعت با انبوهی عکس و تعاریف شادمانه از سفرهایشان جماعت خانه نشین را تشویق به سفر‌هایی از این دست کردند و صد البته نقش رسانه‌ها به‌خصوص تلویزیون را - که با توسعه شبکه‌هایش طبیعتا به برنامه‌های زیادتری نیاز داشت- در این میان نمی‌توان نادیده گرفت (و چه برنامه‌ای ارزان‌تر و ساده ساخت‌تر از نشان دادن آبشار و کوه و جنگل !) که نتیجه همه این تلاش‌ها برای رسانه‌ای کردن طبیعت به آنجا انجامید که مشتاقان طبیعت کوله‌ها را بسته و به راه افتادند.

خیل جماعت علاقه‌مند به طبیعت، فعالان در امر گردشگری را که تا آن زمان صرفا در بخش فروش بلیت هواپیما فعالیت می‌کردند، به صرافت آن انداخت تا با در اختیار گرفتن ناوگانی نه چندان مجهز و کسانی که اندک اطلاعی در مورد مسیر‌های گردشگری یا نهایتا یک منطقه خاص داشتند، هر هفته علاقه‌مندان را در قالب گروه‌های گردشگری روانه مناطق کنند و همین شد که دور‌ترین نقاط بکر و دست نخورده این خاک خوب در تثلیث تلویزیون و تبلیغ و تور از آدمیانی انباشته شد که کمترین آموزش را در حفظ و پاسداشت طبیعتی که بر آن سرریز می‌شدند، ندیده بودند.

متولیان تور تنها به فکر وسیله نقلیه و کسی که مسیر را بلد باشد ( نه راهنمای آگاه و دلسوز و هشداردهنده به مبانی حفظ اکوسیستم‌ها و تاریخ و جغرافیای منطقه ) بودند و نتیجه اینکه آنچه در این چند سال به بهانه گردشگری طبیعت بر سر این مرز و بوم آمده است، اگر به سرعت تعدیل نشود و روش‌های طبیعت‌گردی از طریق رسانه‌هایی که در دست دولت قرار دارد اصلاح نشود، نتیجه جز سقوط سریع و مرگ طبیعت ایران نخواهد بود.

با نگاهی حتی سطحی می‌توان فرآیند هجوم بی‌برنامه و سودجویانه طبیعت کاسبان (!) را مشاهده کرد. به‌عنوان نمونه، در این یادداشت نگاهی خواهیم داشت به چند نقطه:

تنگه ساواشی، معروف به تنگ واشی

روزهای گرم تابستان‌های تهران هر آدم گرما زده و خسته از هیا هو را وسوسه می‌کند تا سری به دره‌ای نه چندان دور از دسترس بزند و ساعتی را در سایه سار صخره‌های بلند - پای در خنکای آب رود خانه‌ای کوچک، بگذراند.

همچنین وجود نقش حجاری شده شکار بر صخره‌های این تنگه علاقه‌مندان به بازدید را دو چندان کرده و ترتیب دهندگان سفر به همین بهانه‌های‌اند ک اما دوست داشتنی، برنامه بازدید از این دره را در تقویم خود گذاشته و خیل علاقه‌مندان را به این دره می‌برند. هجوم مسافران گرما زده و فراری به این دره و روستای کوچک آن، باعث شده تا همیشه در ایام تعطیل خلوت مصفای این روستا با بوق و هیاهو در هم بشکند و اولین معضل مسافران ورودی، یعنی گشتن به‌دنبال پارکینگ برای خیل اتوبوس‌ها و صد‌ها ماشین شخصی، رخ بنماید.

پس برای فراهم ساختن پارکینگ، باغ‌هایی تخریب شد و تازه استقرار این همه مسافر در این دره تنگ حل نشده مانده بود که انباشت زباله‌های مسافران، مشکل ساز شد؛ چرا که هیچ کدام از متولیان تور‌ها به فکر این نبودند که رها کردن صد‌ها بطری پلاستیکی نوشابه و ظروف نیم خورده برنج و جوجه کباب چه به روز این رود زیبا و آرام خواهد آورد. بر این تخریب هولناک، می‌توان یادگاری نوشته‌های فراوان بر درو دیوار دره و اثر تاریخی نقش شکار فتحعلی‌شاه را نیز افزود. اما نکته مهم تر، تاثیر تخریبی فرهنگ مسافران در برابر خرده فرهنگ بومی منطقه بود تا آن‌جا که اغلب، رفتار مسافران تازه از راه رسیده مورد اعتراض بومیان قرار گرفت.

غار علی صدر

شناسایی این غار در سال‌های دور به دست چند تن از کوه نوردان پیشکسوت همدان، سازمان جهانگردی قبل از انقلاب را به طراحی طرح جامعی برای توریستی کردن این غار واداشت. پس از انقلاب، این طرح توسعه یافت تا آنکه کم‌کم به‌صورت مدلی برای استفاده‌های گردشگری از غار‌های دیگر استان‌ها درآمد. متولیان گردشگری دیگر استان‌ها، با کپی کردن مدل توریستی غار علی صدر، در نخستین گام اقدام به جاده‌سازی‌ و حتی تخریب دهانه‌های طبیعی غار کردند (غار کتله خور زنجان) و پس از راه‌سازی‌ داخلی، تخریب استالاگمیت‌ها و استالاگتیت (اصلی‌ترین جاذبه بازدید از راهرو‌های تنگ و غالبا خیس غارها) آغاز شد. کشاندن هزاران متر کابل و نشاندن ده‌ها و صدها ستون سیمانی برای رساندن برق به داخل غار، و حتی فروش چیپس و پفک و راه انداختن بساط تخت در غار، نقطه اوج این ماجرا بود.

سبز شدن شرکت‌های سرمایه‌گذاری و ساخت ویلاها در حاشیه  همان روستا‌های دنج، شرایط را به گونه‌ای فراهم کرد تا موج دلالان و کمیسیون بگیران و فروشندگان زمین‌های موات و منابع طبیعی با سند منگوله دار! (همچون تجربه تلخ غارت منابع طبیعی در کلاردشت) به حواشی این روستاها کشیده شود. و چنین است که شرکت‌های توسعه گردشگری روز به روز به سود‌های کلانی دست می‌یابند و دود آن جز به چشم طبیعت و محیط زیست نمی‌رود.

کوه دماوند

آتـشفشانی خاموش و نماد امروزی سرزمین ایران (که پس از انقلاب تا حدود زیادی جایگزین نقش شیر و خورشید شده)؛ این کوه با ارتفاعی حدود 5671 متر، درحد فاصل آلپ و هیمالایا- قرا قوروم (دو رشته کوه معروف و مورد علاقه‌وردان حرفه‌ای) قرارگرفته است و در میان 3 قله  مخروطی آتشفشانی آسیا (فوجی در کشور ژاپن، دماوند در ایران، آرارات در ترکیه ) از اقبال خوبی برخوردار است. از همین روست که همه ساله در خواست‌های زیادی برای صعود به این قله از سوی کوه‌نوردان جهان به دفاتر جهانگردی می‌رسد. از این 3 قله، گاه با لقب سه خواهر آتشفشانی نیز یاد کرده‌اند و جالب است که بدانیم این هر 3 کوه در فرهنگ 3کشور از جایگاهی مقدس و مذهبی نیز برخوردار هستند.

با یک مقایسه ساده می‌توان دریافت که برای مثال ژاپنی‌ها چه جایگاهی از این کوه در بین مردم ساخته‌اند؛ می‌توان گفت که بیش از پرچم کشور آفتاب تابان، قله فوجی در جهان شناخته شده است. در ایران اما حتی با گذری کوتاه به کوه پایه‌های این قله می‌توان دید که چه به سر این نماد جغرافیایی - ملی - اسطوره‌ای و این قله باشکوه آورده‌اند.  می‌توان تخریب دامنه‌های این قله باشکوه را برای برداشت پوکه و همچنین چرای نا بهنگام و بی‌رویه در دامنه‌های آن ذکر کرد و تخریب دماوند به دست گردشگران و کوه پیمایان و کوه نوردان که پراکنش زباله را تا بالاترین نقطه  این کوه نیز رسانده است. حتی یک بار گروهی برای «مبارزه با مواد‌مخدر» (!) اقدام به انهدام گونه منحصر به فرد پاپاوراسه براکتائیوم - به بهانه اینکه از شیره  این گیاه مواد‌مخدر تهیه می‌شود – کردند.

از دیگر عوامل تخریب، لشکرکشی‌های کوه نوردی توسط ارگان‌ها و نهاد‌ها به‌عنوان «صعود سراسری» است که باعث شده تا لطمه‌های جبران‌ناپذیری به بزرگ‌ترین و پیر‌ترین اثر ملی طبیعی این سرزمین وارد ‌آید (به‌عنوان نمونه از این دست، می‌توان به برنامه صعود یکی از ارگان‌ها و تخریب چندهزار مترمربع از مرتع کنار گوسفند سرای جنوبی برای احداث کمپ و فرودگاه هلی‌کوپتر اشاره کرد. به‌دلیل برداشته شدن لایه  رویی خاک، آن بخش از مرتع به یک محل تخریب شده و خاک آلود و بد منظره تبدیل شده است). از دیگر معضلات این کوه، انباشت زباله و نبود توالت سپتیک است.

آنچه در بالا ذکر شد، تنها نمونه‌های ساده و دم دستی بود. برای آنکه دریابیم با وجود ادعاهای فراوان از سوی دستگاه‌های دولتی و ادعای مالکیت سایت‌های طبیعی، که اغلب به تداخلات خنده‌آوری نیز منجر شده است، هیچ متولی مستقیمی برای کوه دماوند نداریم. استان مازندران که این کوه را در مالکیت خود می‌داند، در برابر ساخت و ساز‌هایی در محل گوسفندسرای احسان و بعد از آن، هتل‌سازی‌ در ارتفاع 4هزار مترهیچ گونه توانایی در برخورد با تخریب‌کنندگان زیست محیطی نداشته است.

سازمان‌های عریض و طویل محیط زیست، گردشگری، تربیت بدنی، صنایع و معادن، اوقاف، منابع طبیعی و... گویا هیچ کدام نگران وضعیت این کوه نیست. کوهی که سرفرازانه سر به آسمان می‌ساید و از آن در متون کتاب‌های مقدس و شعر شاعران و دیگر آثار یاد شده است اما هر روز و هر روز از دست متولیان و دوستداران (!) طبیعت ایران رنجور‌تر و فرسوده‌تر می‌شود و از آن بالا چشم در راه متولی قدرتمندی است تا بلکه داد او را زین بی‌خردان سفله بستاند.