تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۳۸۷ - ۰۸:۲۳

محدثه واعظی‌پور: «تیغ‌زن» که این روزها بر پرده سینماست، ساخته کارگردانی است که پیشتر با فیلم‌هایی چون «نیاز» و «مصائب شیرین» نشان داده که فیلمساز خوش ذوق و خلاقی است.

داوودنژاد در سال‌های اخیر نشان داده که به تجربه‌گرایی بیش از هر چیز دیگر اهمیت می‌دهد. فیلم‌های این سال‌های او، فارغ از کیفیت‌شان، چه در روایت داستان و چه در ساختار تکنیکی، مسیری متفاوت از سینمای متداول ایران طی کرده‌اند.

«تیغ‌زن» شاید نقطه اوج این متفاوت‌نمایی باشد و شاید به همین دلیل است که تماشاگر از تماشایش شگفت‌زده می‌شود؛ هرچند داوودنژاد معتقد است فیلم برای کسانی که برای لذت بردن از سینما به سالن می‌آیند، مشکلی ایجاد نمی‌کند. او می‌گوید: «تیغ‌زن» بیشتر از هر فیلم دیگرش او را به سینما نزدیک کرده است.

  • قصه فیلم «تیغ‌زن» چیست؟

کار من قصه گفتن نیست. قصه گفتن کار داستان‌نویس است. داستان گفتن یکی از کارهایی است که سینما انجام می‌دهد.

  • پس کار سینما چیست؟

سینما موجود زنده‌ای است که می‌بیند، می‌شنود، احساس می‌کند، حرف می‌زند، قصه می‌گوید، قاب می‌بندد، مجسم می‌کند، نمایش می‌دهد و چشم‌انداز تازه‌ای از زندگی را به‌روی ما بازمی‌کند.

  • به این ترتیب سینما برای شما موجودی نورانی و پراحساس است.

سینما را نمی‌شود تعریف کرد. چون سینما همان توصیف است. سینما درواقع آینه‌گردانی می‌کند.

  • و این توصیف‌ها متفاوت است؟

بله، چون شمار نامحدودی، زاویه دید وجود دارد.

  • به نظر شما سینما پایان هنرهاست؟

این داستان را کوبریک در «اودیسه 2001» نشان داده؛ گویی بشر از طلیعه تاریخ دوست نداشته در بیابان فنا گم شود. برای همین سعی کرده لحظات سپری شونده زندگی را ثبت کند و به‌خاطر بسپارد. بشر از ابتدا درصدد بیان و نگارش زندگی بوده و اختراع زبان، خط و هنرهای دیگر حاصل همین تلاش است. سینما ختم هنرهاست. سینما، به قول امروزی‌ها نرم‌افزار فناوری نور و صداست. آنچه از این به بعد در دنیای هنر اتفاق می‌افتد شرح و بسط این نرم‌افزار است. سینما سلوک هنری بشر را به سرانجام می‌رساند. به هر حال من تردید ندارم که سینما، گمشده حافظ هم بوده. او هنگامی که خود را به کمال مطلوب نزدیک احساس می‌کند چیزی می‌گوید که گویی اولین نظریه‌پردازی موجود درباره سینما است.
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم
کشیده‌ایم به تحریر کارگاه خیال

  • «تیغ‌زن» از محصولات این کارگاه است؟

بله.

  • شما نقطه شروع، مسیر و انجام این موجود زنده را چگونه تعریف می‌کنید؟

ما درباره آغاز و پایان زندگی چیزی نمی‌دانیم. نمی‌دانیم چگونه به دنیا آمده‌ایم و نمی‌دانیم چگونه از دنیا خواهیم رفت. سینما مربوط به آن چیزی است که در مسیر زندگی اتفاق می‌افتد. آغاز و پایان زندگی در لحظه‌های آن حاضر است. سینما چشم‌اندازی از این لحظه‌هاست.

  • به همین دلیل لابد لازم نیست بدانیم «تیغ‌زن» از کجا شروع و به کجا ختم می‌شود؟

لازم نیست، اما این در فیلم پیداست. فیلم، با زنی شروع می‌شود که پشت توری سیمی در کنار دریا به‌دام افتاده و به‌خاطر می‌آورد که با منقار مرغ ماهیخواری که روی دو لبه قیچی قرار دارد ابروهایش را می‌برد و ما می‌بینیم که در همان زمان 2 نفر، ساندویچ مغز و کباب راسته می‌خورند و به‌اتفاق یکدیگر روبه‌روی خانه او کشیک می‌دهند.

  • و در پایان؟

بار دیگر خورشید از غره به سلخ می‌رود و از سلخ به غره بازمی‌گردد و روزی به شیدایی می‌گذرد و زمین و آسمان غلغله آدمیان را می‌شنوند و فیلمی ساخته و نمایش داده می‌شود.

  • درباره این دو نفر که کباب و ساندویچ می‌خورند، بگویید.

یکی اسیر عشق است و دیگری گرفتار نفرت.

  • پس عشق و نفرت دو مؤلفه از موجود زنده‌ای است که «تیغ‌زن» به ما معرفی می‌کند؟

بهتر است بگوییم دو مؤلفه از چشم‌اندازی که فیلم به گوش و چشم ما عرضه می‌کند. فیلم برای همه ما به‌منزله یک سفر است.

  • سفری که در جاده کناره با دو ماشین پژو و آریا اتفاق می‌افتد؟

همین‌طور است.

  • اگر نیما (رضا داودنژاد) نماد عشق و مجید (علی صالحی) نشانه نفرت باشند، نازنین نماد چه چیزی است؟

زندگی.

  • عطا؟

ایمان.

  • ارباب؟

قدرت.

  • در جایی به ارباب، دکتر هم گفته می‌شود. چرا؟

پول پیش ارباب است، یعنی نوشدارو دست او است.

  • واقعا نوشدارو؟

البته نه برای همه دردها.

  • اطلاق کلمه درد به سینما را مناسب می‌دانید؟

درمان بهتر است، شاید بهتر باشد بگوییم دغدغه.

  • دغدغه شما سینما است؟

بله.

  • چیزی درباره‌اش بگویید.

سینما موجود زنده‌ای است که نزدیک به 40 سال است برای شناختن آن کار می‌کنم.

  • او را شناخته‌اید؟

فکر می‌کنم نزدیک شده‌ام.

  • پس «تیغ‌زن» شما را به سینما نزدیک کرد؟

بله... از همیشه بیشتر.

  • عطا، نازنین، نیما و مجید برای ما آشنا هستند اما ارباب نه.

آنها اصولا چندان در دسترس ما نیستند؛ بیشتر از آنکه با آنها آشنا باشیم با تأثیرات‌شان آشنا هستیم. بهتر است زیاد نزدیک‌شان نشویم.

  • عطای «تیغ‌زن» ما را به یاد عطا در «هوو» می‌اندازد. آیا این همان شخصیت است؟

بله، همان عطا است. آنجا ثروتمند و مرفه بود، اینجا در فقر و ستم است.

  • این عطا برگرفته از فیلمنامه است یا حاصل حضور عطاران است؟

جنس بازی عطاران در یکی از سریال‌هایش به زندگی روزمره نزدیک بود و با بازی محمدرضا، رضا یا مادرم همخوانی داشت. تجربه «هوو» من را به او نزدیک‌تر کرد. او برای این فیلم هم مناسب بود.

  • درباره ضرباهنگ فیلم صحبت کنید؛کند نیست؟

وقتی شما با بازی‌های رایانه‌ای مأنوس می‌شوید و به سینمای اسپشیال افکت عادت می‌کنید ضرباهنگ سلیقه‌تان مجازی می‌شود. در «تیغ‌زن» شما به امر واقع دعوت می‌شوید. آنچه می‌تواند این مواجهه را آسان و خراب کند سینماست. فیلم با کسانی که برای لذت بردن از سینما به سالن می‌آیند مشکلی پیدا نمی‌کند اما پیش‌داوری و رسوب عادات مسئله ایجاد می‌کند. دیده‌ام که بچه‌ها و جوان‌ها در کنار خانواده‌ها غرق فیلم می‌شوند و تا آخر با آن همراهی می‌کنند.

  • اگر بتوان گفت حالت روحی فیلمسازها روی فیلمشان اثر می‌گذارد می‌شود گفت علیرضا داودنژاد این فیلم، تلخ و خسته است؟

بله، اما ساختن و نمایش «تیغ‌زن» خستگی‌ام را در کرد و برایم طعم شیرینی به‌جا گذاشت.

  • پس چرا «تیغ‌زن» مثل «مصائب شیرین» یا «هوو» مفرح نیست؟

چرا هست. اشاره شما به تلخی موقعیتی است که آدم‌های فیلم درگیر آن هستند، اما برخوردهایشان شیرین است.

  • «تیغ‌زن» قرار بود نوروز اکران شود؛ چرا این اتفاق نیفتاد؟

زیر پای فیلم خالی شد، زمین خورد، جا ماند و دیگری به مقصد رسید.

  • فروش فیلم امیدوارکننده است؛ فکر می‌کنید این فروش ادامه پیدا کند؟

آنها که سینما را با معرکه‌گیری و روحوضی می‌سنجند و شناختی از آن ندارد، علاقه‌ای به ادامه نمایش این فیلم ندارند و برای زمین زدن آن هر کاری می‌کنند. برای این جماعت سینما یعنی عکاسی متحرک و فیلم یعنی فتورمان؛ سه‌پایه دوربینی که از جا نمی‌جنبد، لنزی که برای نشان دادن صحنه تئاتر مناسب‌تر است و چراغ‌هایی که برای نورپردازی، صحنه را مانند میوه‌فروشی‌ها نورافشانی می‌کنند. این جماعت از موفق نشدن «تیغ‌زن» شادمان می‌شوند.

  • به فیلم بعدی فکر کرده‌اید؟

دارد سروکله‌اش پیدا می‌شود.