در سینمای ایران معمولا سوژههای متفاوت با ذوقزدگی فیلمساز حرام شده یا دست کم به اندازه قابلیتش متبلور نمیشود؛ اتفاقی که خوشبختانه در مورد «فرزند خاک» رخ نداده است. فیلم هم دریچهای تازه در سینمای دفاع مقدس میگشاید و هم در عین جسارت و تابوشکنی، حد و مرزها را رعایت میکند.«فرزند خاک» به گفته باشه آهنگر تحقق یافتن آرزویی 10ساله است. فیلمی که با تماشایش میتوان پی برد با دشواری ساخته شده است؛ دشواریای که آهنگر آن را به نوعی مصائب شیرین میداند.
او میگوید: وقتی صحبت از تفحص پیش میآید اولین چیزی که به ذهن میرسد تابوتهایی در حجم زیاد است و زمینهایی که با لودر میکنند تا به اجساد شهدا برسند. من بهعنوان فیلمساز باید به سراغ نگاه تازهای میرفتم، حالا که سالها از جنگ گذشته من نباید بهدنبال شیوههای معمول میرفتم، هر چند حرف من برای 10 سال پیش است...
- چطور شد تصمیم گرفتید فیلمی در حوزه سینمای دفاع مقدس بسازید؟
خوشحالم از اینکه این حوزه را با تمام سختیهایی که دارد برای کارکردن انتخاب کردهام.
فیلمسازان اسم سینما را روی فیلمهای خود میگذارند اما متأسفانه بیش از 90 درصد از فیلمهای ما کیفیتی پایینتر از استانداردهای فیلمهای تلویزیونی دارند.
سینما، مدیومی است که تعریف دارد. چون ما در سینما فیلم را با ابعاد بزرگ میبینیم؛ یعنی قرار است مخاطب تصویری تازه و متفاوت از آنچه در تلویزیون میبیند، تماشا کند. من این فرم از سینما را در گونه سینمایی دفاع مقدس بهتر میتوانم به نمایش بگذارم، اما از طرف دیگر اگر منظورتان از شبهه، استفاده از رانت است، صادقانه میگویم که من از هیچ رانتی استفاده نکردهام.
فیلم من روندی 10 ساله را در ساخت طی کرد. فیلمی که قرار بود سال 78 ساخته شود حالا در سال 87 روی پرده سینما رفته است.
- چه چیزی باعث این تاخیر در ساخت شد؟
من در آن زمان قصد داشتم یک مجموعه 10 اپیزودی را کارگردانی کنم. «غزل»، «صادق»، «پویا»، «حکمت»، «داوود رخشانه»، «گلاویژ» و... ولی مشکلاتی سر راه آن بود. بعد از ساخت«نیمه گمشده» من با تلویزیون وارد مذاکره شدم اما از این 10 اپیزود 9 تای آن رد شد و یک متن باقیمانده هم یک هفته مانده به فیلمبرداری جلوی ساختش گرفته شد.
- چه ایرادی به آن متنها گرفته شد؟
مثل بقیه فیلمها، مصلحتهایی وجود داشت که البته از نظر من هیچکدام درست نبود. به شهادت «فرزند خاک» که میبینید میگویم مصلحت نبود جلوی آنها گرفته شود. مصلحتها بیحساب و کتاب و ناشی از کجاندیشی بود. پس میبینید که من نهتنها حمایت نشدم بلکه سختیهای زیادی هم در این راه کشیدم. البته در مورد فیلم قبلی من «نیمه گمشده» هم این اتفاق افتاد که فیلمنامه در سال 70 نوشته شد و ساخت آن یک دهه طول کشید.
- پس با همه این مشکلات چرا حوزه دفاع مقدس را انتخاب کردید؟
این حوزه کاملترین گونه سینمایی ماست و البته سختترین آن. بهنظرم اگر قرار باشد درست در اینگونه سینمایی کار شود نیاز به ممارست و تمرین، تجربه و
از خود گذشتگی زیادی وجود دارد. من این حوزه را انتخاب کردم چون آبادانیام و جنگ را از نزدیک لمس کردم. فکر میکنم ما همچنان باید روحیه دفاع را حفظ کنیم. در تمام دنیا این عرق دفاع از شرافت و ناموس وجود دارد. فقط ما نیستیم که باید به این شعار پایبند باشیم. در ویتنام، کره و حتی سرخپوستها این روحیه را دارند. ولی متأسفانه ما فقط شعار میدهیم و آن را لوث میکنیم. من کار درستی کردم چون در زمان جنگ آدمهایی را دیدم که بیادعاترین و مظلومترین آدمها بودند. آنها از هیچ رانتی استفاده نکردند و در راه خدا میجنگیدند ؛ در راه وطن شهید شدند، مفقود شدند و... .
- یعنی معتقدید فیلمهایی که تا به امروز در حوزه سینمای دفاع مقدس ساخته شده، نتوانسته حق مطلب را ادا کند؟
تعداد آنهایی که توانسته حق مطلب را ادا کند بسیار اندک است. بیشتر به این خاطر که پشت سر آنها تحقیق و پژوهش مناسبی نبوده است؛ فیلمهایی که به رئالیسم وفادار نبودند و روح دفاع مقدس در آنها متبلور نشده است. در بعضی موارد هم پولی بوده و قرار بوده در این حوزه خرج شود که نتیجه آن ساخت فیلمهای ضعیف بوده است. روح و روان و راهبرد دفاع، متأسفانه در این فیلمها مغفول مانده است. البته در سینمای اجتماعی، تاریخی، کودک و دیگر گونهها نیز همین اتفاق میافتد یعنی آنها هم زیاد رشد نکردهاند اما من بهعنوان سینماگر این حوزه، اتفاقا معتقدم اینگونه بهدلیل پویا بودنش از همه گونهها پیشروتر است.
- این پیشرو بودن از کجا ناشی میشود؟
از آنجایی که اولین کسانی که پنبه این سینما را زدند خود سینماگران این حوزه بودند. ما قرار نبود درجا بزنیم. قرار بود به مسیرهای ناشناخته برویم که تا به حال نرفتهایم؛ به همین خاطر است که امروز به راحتی از خودمان انتقاد میکنیم. در گونههای دیگر این طور نیست که سینماگران به راحتی از خود انتقاد کنند.
ما باید بهدنبال نوآوری میرفتیم چون هم در سیاست نفوذ داشتیم و هم در شرایط اجتماعی. سینمای دفاع مقدس در شئونات اجتماعی، سیاستخارجی و نوآوری و رشد سینما مؤثر و برجسته بود. البته هرکسی هم بهخودش اجازه اظهارنظر میدهد ولی اظهارنظرها نباید منجر بهکوبیدن این سینما شود. در برخی عملیاتهای ما بهدلیل جوانی فرماندهان و نبود امکانات، رزمندهها موفق نمیشدند و عملیات به شکست میانجامید. باید پرسید چرا آن موقع چنین مسیر آزمون و خطایی وجود داشت؟ حالا هم برای سینماگران این حوزه باید مرز آزمون و خطا وجود داشته باشد. ما باید بهدنبال موضوعهای بکر این حوزه باشیم.
- و این نگاه بکر در «فرزند خاک» از کجا نشأت گرفته است؟
فیلمساز خیلی وقتها اگر سوژهای برایش جذاب و تکاندهنده باشد و به قول معروف از دلش برآید، به دلش میافتد که مخاطب هم از آن استقبال میکند و بهدنبال آن میرود. زمانی که 17 ماه از جنگ گذشته بود در کنارههای پل مارد پیکرهایی به شهر برگشت که به هنگام عبور نیروهای بعثی از کارون، چند شب مقاومت کرده بودند و تعدادی که شهید شده بودند، پیکرهایشان مانده بود. آنها با سلاحهای ابتدایی و سبک لشکر پیشرو عراق را زمینگیر کرده بودند. پیکر اینها 17 ماه بعد از حصر آبادان پیدا شد. من آن موقع اولین شگفتی را در چهره خودم دیدم که چطور بعد از این همه مدت برگشتهاند. این مسئله برای من و بقیه رزمندهها عجیب بود. بعدها در سال 78 که این اتفاق برای آن 10 اپیزود افتاد، من تصمیم گرفتم ایده «صادق» را گسترش بدهم. در این راه کند و کاو و پژوهش میدانی کردیم. همان موقع کسانی که درگیر این حوزه بودند هم با ما همکاری نکردند.
- دلیل عدمهمکاریشان چه بود؟
آنها گفتند بعضی موضوعات طبقهبندی شده است و شما حق پرداختن به آن را ندارید. اینکه پیکر شهدا را بیاورند سر مرز و تحویل ایرانیها بدهند حساسیتبرانگیز است. من
همه جا گفتم که سه نفر در این طرح من را کمک کردند که خدا هر سه را بیامرزد. در این دوره سه ساله شهید پازوکی، شهید شهبازی و شهید محمودوند که کارشان تفحص بود، شهید شدند. دوره پژوهش ما خیلی سخت بود، هیچ کس به ما کمک نمیکرد و دریغ میکردند؛ هم طولانی شده بود و هم سخت و نفسگیر. باید با تیم تفحص همراه میشدیم، فیلمهای مستندشان را میدیدیم. خاطراتی از آن زمان نبود و روزنامهها هم چیزی نداشتند. شاید در حد یک پاراگراف. تحقیقاتمان خیلی طول کشید اما با همه سختیهایش لذتبخش بود.
- چطور شد که زنها قهرمان داستان شما شدند؛ اتفاقی که در فیلمهای دفاع مقدس کمتر رخ میدهد؟
من بهدنبال نوآوری بودم. وقتی میگویند تفحص، اولین چیزی که به ذهن میرسد تابوتهایی در حجم زیاد است و زمینهایی که با لودر میکندند تا به اجساد شهدا برسند. من بهعنوان فیلمساز باید به سراغ نگاه تازهای میرفتم. حالا که سالها از جنگ گذشته من نباید بهدنبال شیوه معمول میرفتم هر چند که حرف من هم برای 10 سال پیش است. من بهدنبال همسران مفقودین رفتم؛ کسانی که چشم به راه هستند؛ آنهایی که همسر و فرزند خود را از دست دادهاند؛ بازماندگانی که شرایط تحمل و استقامت متفاوتی دارند.
- شخصیت گونا (مهتاب نصیرپور) در این میان چطور شکل گرفت؟ چرا یک مرد را بهعنوان راهنما وارد داستان نکردید؟
گونا شخصیت جذابی است که بجا در داستان قرار گرفته است. من چند دلیل در گنجاندن این شخصیت در داستانم داشتم، یکی اینکه ما تشابهات تاریخی زیادی با مردم عراق داریم. ما مرز مشترک داریم و اقوام کرد ما به هم شباهت زیادی دارند. مینا این سو و گونا در آن سوی مرز هر دو ازدست رفته دارند، هر دو یادگارهایی از عزیزانشان دارند و هر دو هیچ تقصیری در این از دست رفتنها ندارند. هردو زندگی سختی را پشت سر گذاشتهاند. هر دو در یک زمانی با هم میجنگیدند ولی حالا میتوانند در کنار یکدیگر زندگی کنند و به هم کمک کنند. آینده گونا در این شرایط به چه میانجامد؟ او چه شرایطی دارد و چه مشکلاتی؟ اما میخواستم بگویم با همه این تشابهات به خاطر نفوذ بیگانه به خاک عراق یعنی آمریکاییها، ما بهمراتب شرایط بهتری نسبت به آنها داریم.
- پس از یک منظر، فیلم شما ضدجنگ است؟
بله، جنگ چیز خوبی نیست. اما دفاع مشروع وظیفه همه ماست؛در گوشت و پوست و خون مردم هر کشوری است که صاحب خاک آن سرزمین هستند. خاک برای مردم هر سرزمین گرانقدر و مقدس است.
- داستان شما با شخصیت مینا (شبنم مقدمی) آغاز میشود و در میانه راه به گونا (مهتاب نصیرپور) میرسیم اما بالاخره معلوم نمیشود کدام یک نقش اصلی فیلم را دارند؟
هر دوی اینها نقش اول را دارند. شاید این بحثها زمانی اهمیت پیدا میکند که قرار است جایزهای بدهند. در قصهپردازی کلاسیک یک قواعدی وجود دارد که همه فیلمها را که بهنظر میرسد طبق آن قواعد ساخته شدهاند با آن مقایسه میکنند. ما معمولا یک سری فیلم میسازیم و بعد میگوییم این فیلم در چه سبکی میگنجد و مثلا چرا از قواعد آن سبک عدول کرده است. اما هیچ وقت نمیگوییم ممکن است این سبکها ایراد داشته باشند. ما به زور میخواهیم فیلمها را در چارچوبهای مشخصی قرار دهیم. فیلمساز براساس اندیشهای که دارد فیلم میسازد و آن را به نتیجهای میرساند. وقتی یک جا خط فرضی شکسته میشود منتقدان میگویند خلاف قانون سینماست. ولی من میگویم میخواستم قصه را راحت روایت کنم.
- شاید به همین خاطر است که تکلیف مینا در نهایت روشن نمیشود، او به جنازه شوهرش نمیرسد و تماشاگر به آنچه انتظار داشته و پیشبینی کرده!
بله، هدف ما این بود که پیشبینی تماشاگر را بر هم بزنیم. در فیلمنامه نویسی کلاسیک باید در 10 دقیقه اول جهت حرکت مشخص شود و بعد مشخص شود که چه اتفاقی قرار است بیفتد. اما 10 دقیقه اول فیلم من در ابهام میگذرد و بعد از 20 دقیقه متوجه میشویم که چه اتفاقی قرار است رخ دهد. ما خلاف قواعد کلاسیک عمل کردیم. تماشاگر بهدلیل آموختههای قبلی سینمای دفاع مقدس، حوصله شنیدن حرفهای تکراری را ندارد. او در این حوزه اشباع و حتی دلزده شده است.
- بازیگران شما با وجود بازیهای خوبی که دارند، بازیگر گیشه نیستند؛ با این حساب چرا از بازیگران بومی برای باورپذیرتر شدن داستان استفاده نکردید؟
بهدنبالش بودم اما موفق نشدم. ما در شهرهای غربی کشور فراخوان گستردهای دادیم اما به گزینه مناسبی نرسیدیم. جالب است بدانید بسیاری از اقوام کردنشین به دخترهایشان اجازه نمیدهند جلوی دوربین بروند. وقتی از پیدا کردن بازیگر بومی ناامید شدم به سراغ بازیگرانی رفتم که با توجه به نوع میزانسنهایی که دارم توانایی بیان دیالوگ در هنگام راهرفتن،واکنشهای مناسب در طول و عرض زیاد کادر را داشته باشند و بهاصطلاح کم نیاورند؛ کاری که اصلا از عهده نابازیگران بر نمیآید. برای کارکردن در چنین فضاهای سختی به دو بازیگر رسیدم که این دورهها را گذرانده بودند و در نهایت مهتاب نصیرپور و شبنم مقدمی بهترین انتخاب بودند.
- و مهتاب نصیرپور قرار بود نقش مینا را بازی کند؟
بله، اما خودش پیشنهاد بازی در نقش گونا را داد و ما با وجود اینکه میخواستیم از یک بازیگر کرد استفاده کنیم از این پیشنهاد استقبال کردیم که انصافا با تمام توان در این نقش مقابل دوربین رفت.