مینا لاکانی که پیشتر در «روز فرشته» هم حضور قابل قبولی را به ثبت رسانده بود، با «دیدار» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره را گرفت.
هر چند «دیدار» با چند سال تأخیر به اکران عمومی درآمد و لاکانی هم تا چند سال بر پرده نقرهای دیده نشد.
بازگشت او به سینما با فیلمهایی نه چندان مطرح رخ داد و حالا مدتی است که لاکانی را بیشتر در سریالهای تلویزیون میبینیم. او این روزها سریال «آخرین گناه» را روی آنتن دارد.
***
- خیلی وقت بود که خبری از مینا لاکانی در عرصه بازیگری نبود.کجا بودید و چه میکردید؟
من سه- چهار سالی نبودم، کم و بیش پیشنهاد داشتم، ولی به نظرم سناریوهای ضعیفی میآمدند و قبول نمیکردم.
- اما در چند کاری هم که حضور یافتید کارهای نسبتاً ضعیفی بودند ،مثل همسفران و روزهای اعتراض؟
بله، کار ضعیف هم کردم، به این دلیل که وقتی بازیگری مجبور میشود دست به انتخابهای غلط بزند، نتیجه چیزی جز این که میبینید، نمیشود.
- فکر میکنید دلیلش چیست که بازیگری با یک شروع خوب مدتی فراموش میشود و بعد دوباره به میدان میآید؟
من ماندن خودم را مدیون «روز فرشته» و «دیدار» هستم. شروع خوبی که نوید آینده خوبی را به من میداد، اما از سال 76 که زن شرقی را کار کردم و اتفاق دیدار در آن نیفتاد دفتر این ماجرا را بستم و فقط به خاطر علاقه ویژهای که به تئاتر داشتم، تلهتئاتر کسب و کار آقای فابریزی را کار کردم و بعد، از آن فضا کنار کشیدم.
- در طول این مدت دوری، چه میکردید، اصلاً به بازیگری فکر هم میکردید؟
در این مدت به تنها چیزی که فکر میکردم بازیگری بود و به خاطر این که به نوعی از خودم انتقام بگیرم به ورزش روی آوردم و چیزی حدود 12 ساعت در روز را ورزش میکردم، از 8 صبح تا هشت شب، تا این که سال 80، شهره لرستانی به من زنگ زد و پیشنهاد یک کار تئاتر را داد.
- آخرین گناه چه فاکتورهایی راداشت که حاضر به بازی در آن شدید؟
وقتی روزهای اعتراض را بازی کردم، بیتعارف میگویم که از کار با حسین سهیلیزاده و گروه او راضی بودم. تجربه خوبی بود،اما ابتدا یک چیز راجع به همسفران بگویم، به نظرم فیلمنامه خوبی داشت، ولی به دلیل مشکلات زیاد آن طوری که شروع شد و همه توقع داشتند، درنیامد.
در هر حال من دو کار قبلی آقای سهیلیزاده ( پیلههای پرواز و عشق گمشده) را دیده بودم و خیلی خوشم آمده بود، اما آنچه باعث شد در روزهای اعتراض نقش لیلا را بپذیرم ویژگی این نقش و سکوتی بود که این دختر چادری مظلوم همه جا با خود به همراه داشت.
- چه چیز نقش رویا در آخرین گناه برای شما جذاب یا عجیب و غریب بود و کارگردان چه توضیحی درباره نقش به شما داد؟
کارگردان گفت باید نقش منفی بازی کنی و من استقبال کردم و گفتم اتفاقاً استقبال میکنم، چون از یکنواختی نقشها خسته شدهام.
- چگونه به رویا رسیدید و حسین سهیلیزاده برای درآمدن آن نقش منفی چقدر شما را هدایت کرد؟
من مثل هر کاری که در اولین روزهایش استرس دارم، در این کار هم داشتم، ولی خوشبختانه فردای روز اول که جلو دوربین رفتم ساعت 1 ظهر رویا را پیدا کردم و اصلاً آن را دیدم و تصور کردم.
این را هم بگویم که من اصلاً فرصت زیادی برای رسیدن به رویا نداشتم، چون از لحظهای که سناریو را خواندم تا زمانی که جلو دوربین رفتم یک هفته فرصت داشتم، به همین خاطر حس میکردم دیالوگهایی که به زبان میآید از باور و اعتقادات رویا نیست.
- به نظر میآید بازیگرانی که در یک فضای غیرواقعی حاضر میشوند، بازیها و جنس آنها رنگ میبازد و دیگر آن واقعنمایی یا واقعگرایی را ندارند، شما این را قبول دارید؟
به نظر من همه شخصیتها و کاراکترهای آخرین گناه وجود دارند و ما میتوانیم به راحتی آنها را آنالیز کنیم. به نظر شما ما ندا نداریم،رویا نداریم، آقای فخار نداریم که با ظاهری آراسته، کارهای دیگری هم انجام میدهد. بهروز نداریم که دو دوزه باز باشد، به نظر من چون ما شهامت روبهرو شدن با آنها را نداریم، نمیبینیمشان و در نتیجه آنها را تکذیب میکنیم، اما من به همین خاطر مجذوب این کار شدم.
- به کدام خاطر؟
که این قصه داشت راجع به آدمهایی صحبت میکرد که هیچ ربطی به هم نداشتند، ولی شرایط آدمها را طوری کنار هم میگذارد که هر کس کار خودش را میکند و ساز خودش را میزند، مثل زندگی الان ما، به نظر من در آخرین گناه این اتفاق افتاده پس آدمها فراواقعی نیستند.
- اما ابتدای سؤالم توضیح دادم که شاید فضایی به این شکل مثل این قضیه که یک نفر چشم خود را وصیت کند تا به دیگری بدهد و یا از آن قرنیه چشم بتوان به عنوان چشم سوم درون آدمها را دید، کمی غیرواقعی است. میدانید آن آدم باید صاحب کرامات زیادی باشد تا بتواند به عنوان یک چشم سوم عمل کند، اما مسلماً اگر چنین آدمی هم امروزه باشد، هیچکس آن را قبول نخواهد کرد.
من هم موافقم که ما چنین آدمهایی داریم، اما اگر آنها را نمیبینیم و یا باورشان نداریم، نمیتوانیم آنها را رد کنیم. من به همه چیز به شکل نسبی نگاه میکنم و به نظر من هیچ چیز مطلق نیست. واقعاً هستند کسانی که از لحاظ درونی آنقدر رشد کردند که میتوان به آنها تکیه کرد.
من خودم استادی داشتم که در مقعطی از زندگی خیلی به من کمک کرد، به نظر من هستند کسانی که نیروهایی دارند که خیلی چیزها را متوجه میشوند که ما متوجه نمیشویم و یا همین حس ششم که برای بعضیها به شدت و زیاد از حد فعالیت دارد.
- البته این قضیه برای آخرین گناه نکته قوت است که در طول سریال توانسته مثل سریال او یک فرشته بود که اتفاقاً آن هم برای شبکه2 بود به فضاهای ماورایی و تروکاژهای خاص دست پیدا کند و از جلوههای ویژه استفاده کند.
به نظر من این که میگویند این کار خواسته به آن شکل شباهتهایی را با او یک فرشته بود داشته باشد اصلاً درست نیست. به نظر من او یک فرشته بود صددرصد یک کار تمثیلی بود که به شدت از عالم واقع دور بود. هر چند که خیلیها معقتدند شیطان میتواند جسمیت داشته باشد.
- خوب شاید دقیقاً همین ماجراست، چون شیطان شاید در تکتک وجود ما باشد، گاهی که کار خطا میکنیم دیگر انسان نیستیم و شیطانیم و گاهی که کار خوب میکنیم، انسان هستیم، اما در آخرین گناه پیوند قرنیه چشم یعنی چیزی از بیرون به درون یک آدم متصل شود و آن را مصنوعی جلوه میدهد؟
ببینید من قبول ندارم مثلاً در همه جای دنیا هم وقتی قرار است یک کار ماورایی ساخته شود ممکن است تمها یکی باشد. مثلاً تروکاژ در کار اسپیلبرگ با کار جیمز کامرون ممکن است یکی باشد. استفاده از یک تروکاژ یک شکل، اشکال کار نیست، در واقع اینها تنها ابزار کار ما هستند.
ما که نمیتوانیم از کره مریخ ابزار بیاوریم، مثلاً آتش، همان آتش است، از دیوار رد شدن همان است، بنابراین فضاهای آخرین گناه هیچ ربطی به او یک فرشته بود، ندارد. فضاسازی آخرین گناه شبیه فضاسازی زندگی روزمرگی و عادی ماست.
- به خاطر این که نقش باورپذیرتر باشد لنز گذاشتید؟ جالب این که امسال در شبکه اول هم دو نقش اصلی باران کوثری و حسین محجوب هم لنز گذاشتهاند، اما درست به دلیلی بر عکس دلیل شما؟
هیچ ربطی به هم ندارد، من برای رویا چندین بار تست دادم، آقای موقی (طراح گریم)، ترجیح دادند رنگ چشمم عوض شود تا نقش کمی به سمت بدجنس بودن پیش برود، اما در هر کاری و بر روی هر چهرهای هم ممکن است رنگ لنز، تغییر متفاوتی بگذارد، برای من هم سختتر بود، چون تلاش کردم بدون لنز کار کنم، اما لنز باعث شد از مینا لاکانی بیشتر فاصله بگیرم و آن مهربانی و نرمی را از نگاه من گرفت.
ضمن این که فکر میکنم رویا منفی نیست، کاراکتری است که اصلاً هم بد نیست، اما شرایط او را خراب میکند و به سمتی میکشاند که از دید خیلیها شاید هم جذاب نباشد.
- پس حتماً در پایان مشخص میشود که زیاد هم رویا به نفع فرهاد مودت کار نمیکند؟
رویا عاشق است و در عاشق بودن آن شکی نیست. کاش این مصاحبه را در پایان کار انجام میدادید تا من راحتتر میتوانستم راجع به رویا حرف بزنم.
- اشکالی ندارد، شما همین الان پایان را برای ما بگویید؟!
اصلاً از پایان خبر ندارم. من فقط راجع به کاراکتر خودم میدانم.