نویسنده «پیرمرد و دریا» به گربه‌هایش دمخور بود، نویسنده «موش‌ها و آدم‌ها» با سگش «چارلی» سفری به یک سفر جاده‌ای رفت و نویسنده «قلعه حیوانات» برای یکی از شخصیت‌های این کتاب از بزش «موریل» الهام گرفت.

به گزارش همشهری‌آنلاین، با نگاهی به زندگی نویسندگان، رد پای حیواناتی را می‌بینیم که وارد خلوت آن‌ها شده‌ و رفته‌رفته به دوستان نزدیکشان تبدیل شده‌اند. دوستانی که سر میز غذای نویسندگان بزرگ می‌نشستند و میان کاغذها و کتاب‌های آن‌ها می‌چرخیدند و شاید در تنهاترین لحظه‌ها همراهشان بوده‌اند. نگاهی انداخته‌ایم به برخی دوستان مشهور نویسندگان بزرگ که گاهی سر از داستان‌ها هم درآورده‌اند. 

۱) جان استاین‌بک (اشتاین‌بک) برنده جایزه نوبل ۱۹۶۲ و نویسنده «خوشه‌های خشم» و «موش‌ها و آدم‌ها» سگی به نام چارلی داشت که هم‌سفرش در یک سفر جاده‌ای هم بود. نویسنده، ماجرای این سفر را در کتابی با عنوان «سفر با چارلی» ماندگار کرد. البته «توبی»، سگ نژاد آیریش سترِ استاین‌بک، وقتی در حال کار روی نسخه اولیه «موش‌ها و آدم‌ها» بود، تاثیر عمیقی بر افکار نویسنده گذاشت.

۲) در سال ۱۹۳۲، گرترود استاین، رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس و شاعر امریکایی ساکن پاریس و دوست صمیمی پابلو پیکاسو، در پیاده‌روی انتخاب مسیر را به سگ نژاد پودلش «بسکت» می‌سپرد. بسکت به هنگام درخشش ایده‌های ناب در ذهن دوست نویسنده‌اش در کنار او و شاید مشغول نوشیدن پر سر و صدای کاسه آب بود. استاین می‌گوید: «گوش دادن به ریتم آب نوشیدن او، کمک کرد تفاوت میان جملات و پاراگراف‌ها را بفهمم، اینکه پاراگراف‌ها احساسی بودند اما جمله‌ها نه.»

۳) فرانتس‌ کافکا، اغلب در کارهایش در جستجوی مرزهای میان آگاهی انسان و حیوان بود و گاه شخصیت‌های اصلی داستان‌های او حیوان بودند که مشهورترینشان حشره بزرگ و زشت، گرگور سامسا است. 

۴) دوروتی پارکر، شاعر، نویسنده و منتقد که از ابتدای انتشار مجله نیویورکر با این مجله همکاری می‌کرد، رابطه خوبی با سگ‌ها داشت. او نام یکی از سگ‌های نژاد پودل خود را «کلیشه» گذاشته بود؛

چرا که عقیده داشت خیابان‌ها انگار با پودل‌های فرانسوی سیاه فرش شده باشد، همه‌جا دیده می‌شوند. 

۵) اغلب ترومن کاپوتی، نویسنده امریکایی را با رمان «صبحانه در تیفانی» می‌شناسیم که فیلمی هم با بازی آدری هپبورن با اقتباس از این رمان ساخته شده است. کاپوتی علاقمند به سگ‌های نژاد بولداگ انگلیسی بود و چندتایی از آن‌ها داشت؛ از جمله آن‌ها «چارلی»، «مگی» و «بانکی». 

۶) تعدادی از نویسنده‌ها هم گربه‌دوست بودند و از جمله آن‌ها ریچل کارسون، نویسنده زیست‌شناس امریکایی بود. این نویسنده بیشتر با کتاب بهار خاموش شناخته می‌شود که برنده ۸ جایزه معروف و از پرفروش‌ترین کتابهایی است که دنیا را در مورد آلودگی‌های کره زمین تحت تاثیر قرار داده است. این کتاب درباره آلاینده‌های ساخته دست بشر است که حیات روی سیاره ما را تهدید می‌کنند. در این تصویر او را با گربه محبوبش «ماپت» می‌بینید.

۷) رابطه دوستانه ارنست همینگوی، نویسنده برنده نوبل «پیرمرد و دریا» و «وداع با اسلحه» با گربه‌هایش شهره خاص و عام است. ظاهرا در سال ۱۹۳۵ یک کاپیتان کشتی در فلوریدا، یک گربه شش انگشتی به همینگوی داد. اسنوبال، این گربه شش انگشتی زاد و ولد کرد و هنوز هم تعدادی از نوادگانش در خانه-موزه همینگوی زندگی می‌کنند. همینگوی تعداد زیادی گربه داشت و نام آدم‌های مشهور زمانه خودش را روی آن‌ها گذاشته بود. این گربه‌ها در میان کاغذهای او می‌چرخیدند و سر میز با او هم‌غذا می‌شدند. 

در میان نویسندگان و شاعران، برخی حیوانات خانگی عجیبی داشته‌اند. یکی از عجیب‌ترین موارد، لرد بایرون، شاعر بریتانیایی بود که مشهور است خرسش را با خود به دانشگاه کمبریج برده بود و از حیوانات وحشی نگهداری می‌کرد. وقتی پرسی شلی، همسر مری شلی نویسنده فرانکشتاین، در سال ۱۸۲۱ با لرد بایرون ملاقات کرد، گفت که این شاعر از ۱۰ اسب، ۸ سگ عظیم‌الجثه، ۳ میمون، ۵ گربه، یک عقاب، یک کلاغ و یک شاهین نگهداری می‌کند که همه آن‌ها به جز اسب‌ها، در خانه زندگی می‌کنند. 

فلانری اوکانر، نویسنده امریکایی هم ذائقه عجیبی در حوزه حیوانات خانگی داشت. او به پرنده‌ها علاقمند بود و تعدادی طاووس، شترمرغ استرالیایی، یک شترمرغ و تعدادی اردک داشت. 

ویرجینیا وولف، نویسنده رمان‌نویس و مقاله‌نویس انگلیسی که از مشهورترین آثارش می‌توان به رمان «خانم دلوی» اشاره کرد، از حیوانی بیمار مراقبت کرد. او سرپرستی مارموست بیمار یکی از دوستانش را پذیرفت و از او پرستاری کرد تا وقتی که میمون کوچک سلامتیش را به دست آورد. 

البته این دوستان غیرمعمول و عجیب، گاهی الهام‌بخش هم بوده‌اند. حیوان خانگی جرج اورول، نویسنده «قلعه حیوانات» و «۱۹۸۴»، یک بز به نام «موریل» بود. شخصیت داستانی بز سفیدِ باسواد و قانونمند رمان قلعه حیوانات، با الهام از موریل نوشته شد. 

منبع: ترجمه با اندکی تصرف از نیویورک‌تایمز

برچسب‌ها