نتیجه بررسیهای دکتر رامین مجتبایی و همکارانش در دانشکده بهداشت «جان هاپکینز» نشان دهنده آن است که کاربرد روان درمانی از 44 درصد در سال 1996 به 29 درصد در سال 2004 تنزل کرده است.
اگرچه نگارندگان مقاله، شرکتهای بیمه را ملامت میکنند که با سیاستگذاریهای نادرست و تشویق پزشکان به ویزیتهایهای کوتاه و مختصر ـ مفید، تیشه به ریشه روان درمانی میزنند اما از سوی دیگر نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت که روانپزشکی هم به همان بیماری حاضرخوری و راحت باشی جهان مدرن مبتلا شده است که همه، اعم از پزشکان و بیماران انتظار دارند با مصرف یک قرص، معجزهای اتفاق بیفتد.
علتها و خاستگاههای بیشتر بیماریهای روانی از جمله اضطراب و افسردگی در انسان به حدی پیچیده است که درمان آنها جز با در نظر گرفتن تجارب بیمار و درک نیتها و آرزوهایش ممکن نیست. بیشتر بیماران روان نژند به یک همصحبت و همراه همدل نیاز دارند که با او از مشکلات بگویند و راز ترسهایشان را بدون شرمندگی فاش کنند. این رابطه انسانی چیزی نیست که در ویزیتهای «زود، تند، سریع» در دسترس باشد.