بندهای رنگی

همشهری آنلاین- علی‌الله سلیمی: کتاب پیشنهادی برای مطالعه در پایان این هفته، رمانی با عنوان «بندهای رنگی» نوشته بیتا فرخی، روایتی از مواجه انسان معاصر با اتفاق‌های ناخواسته در زندگی روزمره است که مسیر زندگی او را تغییر می‌کند؛ داستان زیستن در شرایطی که همواره آبستن حوادث است و اتفاقات ناخواسته همواره روند این زندگی را دچار تغییر و تحول می‌کند. رمان بندهای رنگی روایت دو خانواده در شرایط متفاوت است اما این دو خانواده در نقطه‌ای مشترک به هم می‌رسند. بندهای رنگی قصه دختری است که خودش مسئولیت زندگی خانواده را به عهده گرفته است و بار همه را به دوش می‌کشد. او قوی است و همه چیز را تحمل می‌کند. مقابل مرد جوانی است که در سکوت به زندگی‌اش می‌رسد، این دو نفر در یک نقطه به دلیل یک سوءتفاهم به هم می‌رسند و دیگر نمی‌توانند از هم جدا شوند. در بخشی از این رمان می‌خوانیم: «نور خورشید، عسلی چشمانش را برق انداخته بود، طوری که انگار آن عسل خوش‌رنگ کم‌کم آب می‌شد و ممکن بود ناغافل از گوشه چشمش بچکد! نزدیک صخره‌ای کوتاه ایستاده و یک پایش را روی آن گذاشته بود تا نفسی تازه کند. آفتاب نیم روز اواسط فروردین عرقش را درآورده و خاکی رنگِ تی‌شرتش را گِلی کرده بود. نفس عمیقی کشید تا وجودش را لبریز هوای تازه کوهستان کند. چشمانش را آفتاب تنگ کرده بود و شکستن عینک آفتابی گران‌قیمتش، خُلقش را! همان اوایل راه از چند جوان بی‌خیال تنه خورده و عینک از دستش پرت شده بود روی صخره‌ای تیز و تمام! ... کوله را روی دوش جابه‌جا کرد و پایش را برداشت تا دوباره راه بیفتد که شنیدن صدای خنده‌ای آشنا، سرش را به عقب چرخاند. بیشتر از قبل چشم تنگ کرد تا از آن فاصله چند متری برادرش را تشخیص دهد...» چاپ اول (1399)کتاب«بندهای رنگی» در 546 صفحه در قطع رقعی از سوی انتشارات سخن در تهران چاپ و منتشر شده است.