به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایسنا، کیتی میلکمن استاد مدرسه وارتون در دانشگاه پنسیلوانیاست که در زمینه اقتصاد رفتاری پژوهش میکند. مجله فوربز در سال ۲۰۲۰ نام میلکمن را در میان ۱۰ دانشمند علوم رفتاری که «باید با آنها آشنا بشوید» قرار داده بود. وی بهتازگی، کتابی درباره تغییر عادتهای فردی نوشته است که ادعای جالبی دارد: برای تغییرکردن هیچ راهحل همگانیای وجود ندارد، پس اگر واقعاً میخواهید تغییر کنید، بهدنبال راهحلی شخصی باشید.
روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: میلکمن پی برده است که تغییر هنگامی راحت به دست میآید که بدانید چه مانعی بین شما و موفقیت وجود دارد و راهحلی شخصی برای این مانع پیدا کنید. مجله وارتون مگزین با کیتی میلکمن گفتوگویی انجام داده است و پاسخهای او به طور خلاصه در ادامه میآید.
این امر که تصمیمات روزانه ما بر رفاه و خوشبختیمان تأثیر دارد چطور نهایتاً شما را به مطالعه چگونگی تغییر رفتار مردم کشاند؟
ابتدا غرق مطالعه موضوعاتی شدم که به نقاط ضعف خودم مربوط میشد که مایلم آن را «خودتحقیقی» بنامم. ولی حدود ۱۰ سال پیش وقتی یک نمودار دایرهای دیدم همهچیز عوض شد، نموداری که تا هفتهها بیدارم نگه داشت. این نمودار به رایجترین علل مرگ زودرس در امریکا مربوط میشد که نشان میداد حدود ۴۰ درصد از موارد مرگ زودرس بهخاطر رفتارهای شخصیای بودهاند که تغییرپذیرند: یعنی تصمیمهای بهظاهر کوچک روزمره درباره خوردن، آشامیدن، سیگار کشیدن و امنیت وسایل نقلیه.
این تصمیمات روی هم جمع میشوند و سالانه موجب موارد بیشماری ازسرطانهای کشنده، حملات قلبی و تصادفات میشوند. تا حالا نموداری ندیدهام که مثل آن نمودار جزء به جزء نشان دهد که چطور مجموعِ تصمیمات روزمره ما بر بهرهوری، خوشبختی، پسانداز یا نتایج تحصیلی تأثیر میگذارند، ولی میتوان حدس زد که سلامتی تنها حوزهای نیست که کنار هم قرار گرفتن این تصمیمات کوچک روی آن اثر میگذارد. از وقتی پی بردم تحقیقاتم در زمینه تغییرات رفتاری میتواند چنین مشکلات جدیای را کاهش دهد، انگیزهام بیشتر شده است.
اگر به مردم بگویید که تغییرکردن آسان و ارزان است و برایشان خوب است و آنها متقاعد نشوند، چه جادویی جواب میدهد؟
مسیر رسیدن به موفقیت برای هر کسی متفاوت است. هر وقت سیاستگذاران، سازمانها یا محققان استراتژی واحدی برای همه به کار میبرند، نتایج درهم برهمی حاصل میشود ولی وقتی موانعی که سر راه پیشرفت وجود دارد را در نظر میگیرند و بعد استراتژیهای هدفمندی را برای تغییر رفتار طراحی میکنند، نتایج نسبتاً بهتری حاصل میشود.
موانع بسیار گوناگونی سر راه تغییر وجود دارد. موانع شما میتواند چنین چیزهایی باشد: فراموشی، نداشتن اعتمادبهنفس، تمایل به انتخاب راحتترین راه یا تمایل به تندادن به وسوسهها. همچنین گاهی موانعی که با آنها روبهرو میشویم بیشتر از یک مورد هستند ولی نکته کلیدی این است که مشکل را تشخیص دهیم و استراتژی مناسب برای غلبه بر آن را ایجاد کنیم؛ فرقی نمیکند خود مشکل چه باشد.
به نظرم وقتی کارهای عادی را همیشه سر وقت انجام میدهیم، عادتها راحتتر شکل میگیرند ولی وقتی بخواهیم «چسبندهترین» عادتهای ممکن را ایجاد کنیم، باید یاد بگیریم که چطور با شرایط دشوار کنار بیاییم. در این حالت، وقتی روزگار بر وفق مراد نیست باز هم میتوانیم خودمان را با شرایط وفق دهیم. زیادی سفتوسخت بودن دشمن عادات خوب است.
شما درباره اهمیت فراوان زمانبندی در مسیر تغییر مینویسید؛ وقتی مردم احساس کنند که میتوانند از نو شروع کنند، تغییر را بهتر میپذیرند.
تحقیقات نشان میدهند شروعهای جدید یک حالت روانشناختی «شانس دوباره» ایجاد میکنند، بهطوریکه مردم احساس میکنند از شکستهای گذشته خود فاصله گرفتهاند، انگار آدم جدیدی هستند که دلیلی برای خوشبینی نسبت به آینده دارد.
مسئله پیچیدهای که باید در ذهن داشته باشیم این است که همه نمیتوانند از شروع جدید سود ببرند. هرچند این شروعهای تازه میتوانند محرک تغییرات موردنظرمان باشند ولی میتوانند در مسیر برنامههای روزانه مفید و کارآمد نیز اختلال ایجاد کنند. هر کس که در تلاش است تا عادتهای خوبش را حفظ کند باید مراقب این موضوع باشد.
فراموشی چطور قاتل خاموش اهدافمان است؟ چطور زیر قول و قرارمان نزنیم؟
هرمان ابینگهاوس، روانشناس آلمانی، در مطالعهای قدیمی در سال ۱۸۸۵ اینطور برآورد کرد که ما حدود نیمی از اطلاعات جدیدی که سعی میکنیم در حافظه نگه داریم را ظرف ۲۰ دقیقه فراموش میکنیم. یک راه مشخص برای غلبه بر فراموشی استفاده از یادآورهاست.
اگر میتوانید این یادآورها را طوری تنظیم کنید که درست در لحظهای که باید شروع به کار کنید ظاهر شوند، در انجامش درنگ نکنید ولی متأسفانه اگر یادآورها دقیقاً در همان موعدی که باید کاری انجام دهید ظاهر نشوند، احتمالاً دوباره کارتان را فراموش میکنید. وقتی نمیتوانید بهخوبی از یادآورها استفاده کنید و آنها را سر زمان مقرر تنظیم کنید، میتوانید لطفی به خودتان کنید و برنامهای دقیق تنظیم کنید که نشانههایی برای دست به کار شدن داشته باشد.
این کار به آسانی قید کردن چنین جملهای است: «هروقت فلان اتفاق افتاد، فلان کار را میکنم». معمولاً وقتی برنامهریزی میکنیم به این موضوع توجه نمیکنیم که چه چیزی میخواهد در این راه به ما انگیزه بدهد تا کارها را انجام دهیم، درعوض بر کارهایی که میخواهیم انجام دهیم تمرکز میکنیم. مثلاً یک برنامه رایج برای مراقبت بیشتر از دندانها میتواند این باشد: «از این به بعد بیشتر نخ دندان میکشم».
ولی این مطالعه نشان میدهد که ضروری است این خواسته را به یک نشانه پیوند دهید، نشانهای مثل یک زمان، مکان یا عمل مشخص که حافظهتان را به کار بیندازد. اگر میخواهید مرتبتر نخ دندان بکشید، تغییری که میتواند در برنامهتان مفید باشد چنین است: «هر شب بعد از اینکه مسواک زدم، نخ دندان هم میکشم.»