همشهری آنلاین _ پریسا نوری: این محله که درتقسیمبندی محلههای تهران، جزو محله کوهک فعلی است، از ساختمان شهرداری منطقه چهار تا پارکینگ شرکت واحد اتوبوسرانی امتداد دارد. تاریخچه شکلگیری و خاطرات اهالی این محدوده از محله کوهک را با دو نفر از ساکنان قدیمی آن مرور کردهایم.
در زمان قدیم شرکت واحد اتوبوسرانی فعلی که در خیابان هنگام قرار دارد، یک پارکینگ پر از اتوبوسهای گازوئیلی مرسدس بنز و دوج بود که دورتا دورش با بشکه محصور شده و اطرافش تا چشم کار میکرد بیابان بود. کمکم در بیابانهای اطراف این شرکت، محلهای شکل گرفت که ساکنانش همگی در شرکت اتوبوسرانی کار میکردند؛ یکی راننده بود، یکی بلیتفروش و دیگری تعمیرکار. پدر «عسگر سپهرزاد» از اهالی فعلی این بخش از شهر هم از ساکنان اولیه محله و راننده یکی از اتوبوسهای بنز شرکت واحد بوده است. عسگرآقا که ۶۰ سال دارد و عمری را در محله شرکت واحد زندگی کرده درباره شکلگیری این محله میگوید: «قدیمها اتوبوسدارها سر مسافر دعوا و حتی گاهی چاقوکشی هم میکردند. کرایه اتوبوس نرخ ثابتی نداشت.
هرکسی هر چقدر زورش میرسید میگرفت یا برای اینکه بازار را خراب کند و مسافرها را به اصطلاح قاپ بزند نرخ کرایه را پایین میآورد؛ تا اینکه شرکت واحد که تأسیس و قرار شد یک نرخ و سازوکار واحدی برای اتوبوسها تعیین و این دعواها تمام شود. اتوبوسداران دعوت به کار شدند، بلیت اتوبوس هم ۲زار تعیین شد. آن زمان پدر من هم یک بنز قدیمی داشت و ما در یکی از خانههای معروف به «قمرخانوم» که چند خانواده در آن زندگی میکردند در جنوب شهر زندگی میکردیم. در اطراف شرکت واحد همه بیابان بود و هیچکس حاضر نبود زندگی کند. مدیران شرکت هم برای تشویق رانندگان و اتوبوسداران خانههایی سازمانی اطراف شرکت ساختند و گفتند «بیایید زندگی کنید، کرایه هم ندهید پول خانه را از حقوقتان کم میکنیم.» ما هم در یکی از این خانهها ساکن شدیم و برجی ۳۵ تومن از حقوق پدرم بابت خانه کسر میشد.»
- مسجدی که با حقوق کارگران ساخته شد
ساخت مسجد محله هم حکایت شنیدنی دارد که عسگرآقا برایمان نقل میکند: «در یک تکه از زمینهای خاکی اطراف محله، قرار شد مسجدی ساخته شود و یکی از همسایهها به نام آقای «معزپور» بانی ساخت آن شد. آن زمان کارگران شرکت واحد ۷۰۰ تومن حقوق میگرفتند. سر ماه که حقوقها را میدادند قبل از اینکه به خانه بروند یک راست پیشبانی مسجد میرفتند و هرکدام ۵ تومن از حقوقشان را برای ساخت مسجد میدادند و فیش میگرفتند. این مسجد با همین ۵ تومنها ساخته وآباد شد و خوشبختانه هنوز هم سر پاست.»
- قیرگونی قسطی
سپهرزاد در ۵۹ سالگی، حافظه بسیار خوبی دارد و تک تک همسایههای قدیمیشان را با نام و مشخصات به یاد میآورد و خاطراتشان را مرور میکند. وقتی به بوستانی که وسط محله است است میرسیم، میگوید: «اینجا همش خاکی بود، یکی از همسایهها به اسم آقای «علیزاده» یک چاله بزرگ کنده بود و در آن قیر درست میکرد. بعد هم پشتبام همسایهها را قیرگونی میکرد و قسطی پولش را میگرفت» با او به نخستین نانوایی سنگکی محله که هنوز تنورش روشن است، سرمی زنیم. میگوید» اینجا را برای کارگران شرکت واحد درست کرده بودند. آن موقع پول نقد نبود نان را نسیه میآوردیم، سر ماه که باباهایمان حقوق میگرفتند حساب نانوایی را تسویه میکردند. «شاطر عباس» آدم خیلی خوبی بود. اگردو تا نان میخواستیم سه تا نان میداد و میگفت نان تازه یکی را سر راه تا به خانه برسید تعارف کنید. یک بقالی قدیمی هم بود که خیلی کاسب خوب و منصفی بود. هوای کارگرها را داشت و اجناسش را نسیه میداد.»
- وقتی صدای «جیک جیک» در محله میپیچید
«محمدرضا آوان» که از ۴۰ سال پیش در شهرک بهاران ساکن است در این محلهگردی همراهمان میشود. او که از کودکی در محله شرکت واحد زندگی کرده و بعدها مثل پدرش راننده شرکت واحد شده، میگوید:»از سال ۴۴ که به خاطر شغل پدرم به محله شرکت واحد آمدیم اینجا زندگی میکنم. او ادامه میدهد: «یادم است اطراف اینجا همه بیابان و تپه و خاکریز بود. یک کارخانه جوجهکشی در نارمک بود که به قدری تخممرغهایش زیاد بود که تخمها را در بشکه میگذاشت و میآورد پای تپهها و خاکریزها میریخت. در اثر گرما جوجهها از تخم بیرون میآمدند و از تپه سرازیر میشدند و صدای جیک جیکشان محله را بر میداشت. ما هم بچه بودیم با ذوق و شوق میرفتیم جوجهها را میگرفتیم و میآوردیم و بزرگ میکردیم.»
- شهرک ۴۰۰ دستگاه
بخش غربی محله شهرک مسکونی «بهاران» به چشم میخورد. در این شهرک ۲۰ بلوک مسکونی ساخته شده که هر بلوک ۲۰ واحد خانه دارد برای همین به ۴۰۰ دستگاه معروف است. خانههای این شهرک هم در دهه ۵۰ برای سکونت کارگران شرکت واحد ساخته شده. سپهرزاد درباره این شهرک میگوید:»اینجا خاکریز بود، روزهای تعطیل ارتش میآمد و مانور نظامی در آن برگزار میکرد. در دهه ۵۰ که تعداد کارگران شرکت واحد زیاد شد، این شهرک را برای آنها ساختند، اما هنوز به کارگران واگذار نشده بود که انقلاب اسلامی پیروز شد. در شلوغیهای روزهای اول انقلاب یک شرکت بیمه به خیال اینکه میتواند اینجا را تصرف کند، آمد و در شهرک را قفل زد. اما کارگران شرکت واحد آمدند و در شهرک را شکستند و حقشان را گرفتند.»
- اتوبوس سواری، تنبیه بچههای شرکت واحد!
آوان که حالا ۶۸ سال دارد و بازنشسته شرکت واحد است، خاطره دیگری از دوران کودکیاش تعریف میکند. او میگوید: «ما بچههای شرکت واحد، پدرهایمان همه راننده اتوبوس بودند و تنبیهمان این بود که یک روز همراه پدرمان سر کار برویم. یادم است هر وقت شیطنت میکردم مادرم به پدرم میگفت «فردا این محمد را با خودت ببر سر کار... ر.» فردای آن پدرم مرا با خودش میبرد. او در خط «تخت طاووس» تا «توپخانه» کار میکرد. یادم است ۸ ساعت در اتوبوس مینشستم و همش از سر خط تا ته خط میرفتیم و بر میگشتیم. یکی دو بار اول جذاب بود، ولی بعد حوصلهام حسابی سر میرفت و خسته میشدم و قول میدادم که دیگر در خانه شیطنت نکنم.»
- خانههایی که دیوار نداشت
آن زمان در محله شرکت واحد ۲۶۱ خانه سازمانی ساخته و به کارگران شرکت واحد تحویل داده شد، اما حالا از آن خانهها فقط دو یا ۳ تا به همان شکل باقی مانده و بقیه جایشان را به ساختمانهای چندطبقه دادهاند. سپهرزاد، دیوار آجر بهمنی یکی از آن خانههای قدیمی را نشان میدهد و میگوید: «این خانهها ۱۵۰ تا ۲۲۰ متری و سه خوابه بودند. همهشان حیاط داشتند و در حیاطشان یک حوض پر آب بود.» او در حالی که به پی سنگی دیوار اشاره میکند، ادامه میدهد: «اوایل که به این خانهها آمدیم، هنوز کامل نبود یعنی حیاط خانهها دیوار نداشت و با یک بلوک بتنی کوتاه از همدیگر جدا میشد و بچهها به راحتی از روی بلوک میپریدند و به خانه همسایهها میرفتند و شیطنت میکردند، بعدها شرکت واحد ۱۹ رج آجر روی بتنها کشید.» سپهرزاد یکی از خانههای دو طبقه را نشانمان میدهد و میگوید: «خانهها همه یک طبقه بودند. بعدها بانک ۵۰ هزار تومان وام میداد که مردم خانههایشان را دو طبقه کنند. یادم است یک آقایی به نام «نوروزی» که معمار بود میآمد در خانهها و پیشنهاد میداد که طبقه دوم را بسازد. خودش هم میرفت وام میگرفت و طبقه دوم را میساخت.»