نویسنده این کتاب در همان روزهای پراضطرابی که کرونا تازه تاخت و تازش را شروع کرده بود به دل خطر زد تا از کمترین فاصله ممکن با این ویروس مرگبار، روایتی بکر و دست اول از تلاش پرستاران برای نجات جان نخستین بیماران کرونایی ارائه کند. زندگی در روزهای قرمز پر است از لحظههای دراماتیک از دست دادنها و نفسهای به شماره افتادهای که در آخرین ثانیهها به زندگی چنگ انداختند.
زندگی در روزهای قرمز نخستین و تنها کتابی است که برای روایت این لحظههای پراحساس به آی. سی. یو رفته است. «محسن باقری اصل» نویسنده جوان این کتاب در توصیف اثرش گفته است: «زندگی در روزهای قرمز نخستین محصول دغدغههای من درباره کروناست. من قبل از نوروز ۱۳۹۹در خانه نشسته و به شدت ترسیده بودم. تنها راهی که میتوانستم با این ترس مواجه شوم رفتن به دل واقعیت بود. من به بیمارستان رفتم و با بیماران کرونایی نفس به نفس شدم.»
درمقدمه کتاب میخوانیم: «کنار یکی از ستونهای سفید آی. سی. یو ایستاده بودم. تختهای پیرزنها و پیرمردها زیر پنجرههای بزرگی که شب خلوت تهران را نشان میدادند ردیف بود. پیرزن تخت آخری بیدار بود. پیرمرد تخت اول حالش بد شد و دستگاهش شروع کرد به قرمز شدن. پرستارها، دخترها و پسرها دویدند، رفتند، رسیدند کنار پرستار جوانش... پیرمردی که چند ساعت قبل چند کلمه با هم حرف زده بودیم و گفته بود میمیرد، رفته بود توی کما...»