تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۳۸۷ - ۱۲:۴۲

عباس تربن: به همین سرعت شش ماه گذشت و سومین دورۀ تیم شعر دوچرخه نیز به پایان رسید.

   در این دوره، برنامة پاسخگویی تلفنی به اعضای تهرانی تیم شعر به طور هفتگی برقرار بود و به شعرهای اعضای شهرستانی نیز به صورت کتبی پاسخ داده شد. اسباب‌کشی و جابه‌جایی دفتر دوچرخه و بعضی دلیل‌های دیگر موجب شد که در این دوره نتوانیم جلسه‌های عمومی زیادی برگزار کنیم و متأسفانه تهیة ویژه‌نامه‌ای برای اعضای شهرستانی نیز میسر نشد.

 با وجود فاصله جغرافیایی و مشکلات پست، فعالیت اعضای شهرستانی در این دوره بیشتر از اعضای تهرانی بود و حتی در انتخاب ماه‌ترین شعر ماه هم حضور پررنگ‌تری از خود نشان دادند؛ پس یک آفرین به اعضای شهرستانی!

   طبق روال دوره‌های قبلی تیم شعر، حالا دیگر نوبت دادن کارنامه‌هاست. اعضای برتر سومین دورۀ تیم شعر در سه گروه «شعرهای سبز»، «جوانه‌های شعر» و «سبد شعر» در ادامه معرفی می‌شوند.

   شعرهای سبز

   «شعرهای سبز» عنوانی است که به موفق‌ترین چهره‌های شعری تیم شعر اعطا می‌شود. نوجوانان این گروه موفق شده‌اند شعرهای خود را به سطح قابل‌قبولی برسانند و در عرصه شعر، خودی نشان بدهند. دوچرخه به این نام‌ها امید بسته و امیدوار است با تلاش برای رسیدن به نگاه و زبان شخصی خود و کاوش در رسیدن به کشف‌های شاعرانه، در آینده شعرهای بهتری از آنها بخواند.

   دوچرخه، عنوان «شعرهای سبز» را تقدیم می‌کند به دو نوجوان شهرستانی و سه نوجوان تهرانی: پرستو علی‌عسگرنجاد از اراک، لیلا کلانتری از رشت و فرشته سلیمانی، امیر معینی و فریبا دیندار از تهران.

   جوانه‌های شعر

   «جوانه‌های شعر» عنوانی است ویژة درخشان‌ترین استعدادهای شعری تیم شعر. شعرهای نوجوانان این گروه، از ضعف‌های ابتدایی، پاک و از جرقه‌های شاعرانه‌ای برخوردار است. البته این جرقه‌ها برای خلق شعرهای موفق کافی نبوده و دوچرخه از این نوجوانان انتظار دارد در افزودن بر نقاط قوت شعرهایشان، همت و شتاب بیشتری به خرج دهند.

   دوچرخه، عنوان «جوانه‌های شعر» را تقدیم می‌کند به سه نوجوان شهرستانی و پنج نوجوان تهرانی: مصطفی تاجیک از ورامین، سیده منور ثامنی از رشت، تارا کرمی از کرج و نیلوفر نیک‌بنیاد، شقایق بهرامی، رعنا دلاکه، مریم عرفانیان و نیلوفر شهسواریان از تهران.

   سبد شعر

   «سبد شعر» عنوانی است که به فعال‌ترین اعضای تیم شعر تعلق می‌گیرد. در معرفی اعضای این گروه، بیشتر معیارهای کمی و تعداد شعرهای فرستاده شده مدنظر قرار گرفته است.

   دوچرخه، عنوان «سبد شعر» را تقدیم می‌کند به دو نوجوان تهرانی: الهه صابر و فرشته پیرعلی.

   ***

   چند چکه شعر

   در سومین دورۀ تیم شعر، تعداد قابل‌توجهی از شعرهای عضوهای تهرانی و شهرستانی برای چاپ تایید شد.تا امروز بخشی از این شعرها در صفحۀ چشمه‌ها، صفحة اول و ستون راه‌پله چاپ شده‌اند.

   در اینجا بخشی از بهترین شعرهای اعضای تیم شعر دوچرخه را که هنوز در انتظار چاپ به سر می‌برند، آورده‌ایم؛ با این توضیح که بهترین شعرهای این دوره، محدود به همین چند شعر نیست.

مرگ ماه

افتاد و غرق شد
از پیشانی آسمان
در حوض خانه ما
                       ماه!

                     نیلوفر نیک‌بنیاد از تهران

دریا تو

مانند همیشه: رود، من، دریا، تو!
تنها تنها شبیه من، تنها تو
گفتی که من و بهار برمی‌گردیم
امسال بهار آمده، امّا تو...!

                     عارفه دهقانی از تهران

شبانه

شب‌پره‌ها به دور لامپ
ماه پشت پنجره
تنها

                     امیر معینی از تهران

فقط

چیزی نیست
بین دستان من و تو
هرچه هست،
فاصله است!

                     فرشته پیرعلی  از تهران

بی‌وقت

چه‌قدر وقت ندارم
چه‌قدر وقت نداری
دلم می‌گیرد
از این شلوغی
از این تنگی وقت
که دیگر وقت نمی‌کنیم
حتی
دلتنگ شویم
برای هم!

                     فریبا دیندار  از شهرری

هزار چلچله آواز

بگو به ابر نگاهت، کویر خشک خدایم
به یاد روز جدایی بریزد اشک، برایم

ببین که لحظة بی‌تو چقدر سرد و سیاهست
ببین ببین که دل من هنوز چشم‌به‌راهست

ببین که بعد تو هر آن، اسیر دست زمانم
ببین که بی‌تو چه بی‌وقت رسیده فصل خزانم

ببین که چشمِ به راهم به انتظار تو مانده
ببین که عشق تو هوش از سرم چگونه پرانده

ببین هوای نگاهم به دست ابر سیاهست
ببین که بی‌تو جهانم چگونه غرق گناهست

بیا که بی‌تو دل من هنوز غرق غروبست
بیا که آمدن تو پر از دقایق خوبست

نشسته بر سر راهت هزار چلچله، آواز
بیا که از قدم تو شود بهار من آغاز

                     لیلا کلانتری از رشت

دو قاب

من می‌دوم
گنجشک‌ها پرواز می‌کنند
من بر زمین
آنها در آسمان
و اوج می‌گیریم...
*
نمی‌دوم دیگر
در مدرسه را بسته‌اند
اما گنجشک‌ها همچنان پرواز می‌کنند
در آسمان
همیشه باز است!

                     مریم عرفانیان از تهران

فاصله

این‌روزها دیگر
حال خودم را نمی‌فهمم
از هرچه آینه دورم
متروکم
تنها
رد قدیمی پای خاطره‌ها
جامانده بر کویر نگاهم:
باران
ستاره‌باران قشنگ بود
و می‌زدود
رد شب سیاه را از من
اما
این‌روزها
غم پرسه می‌زند
در کوچۀ گرفتۀ سینه
غم، این غم دیرینه:
قحطی هرچه نور و ستاره
از من تا من
این‌قدر فاصله!

                  پرستو علی‌عسگرنجاد از اراک