مدرسه ما را کتاب خوان نمیکند
وارد سالن مدرسه که میشوی، یک در گوشه سالن است که بیشتر وقتها مسئول ندارد. توی قفسههای آهنیاش، یک عالمه کتاب ریختهاند کله هم. کتابهایی که یکی جلد ندارد، یکی جلدش پاره شده، یکی نصف صفحههایش نیست و... در و دیوار کتابخانه هم چیزی ندارد، فقط قانون کتابخانه به دیوار زده شده است.
سمیه یکی از کسانی است که سال قبل عضو کتابخانه بوده است. میپرسم: «چرا عضو شدی؟»
- گفتم شاید کتابهای کمک درسیاش خوب باشد.
- خوب بود؟
- علاوه بر 400 تومانی که برای حق عضویت از ما میگیرند، بابت کتابهای کمک درسی هم، شبی 50 تومان میگیرند که به نظر من اصلاً منصفانه نیست. آموزش و پرورش باید سرانه کتابخانه مدرسهها را بیشتر کند تا مدرسه مجبور نباشد از ما پول بگیرد و کتابهای جدید بیاورد.
- کتابهای غیردرسی نمیخوانی؟
- میخوانم، ولی کتابهای مورد علاقه من داستان است که در کتابخانه، کتاب داستان قشنگ پیدا نمیشود!
فاطمه میگوید: «کتابهای کتابخانه قدیمی است و کتاب چاپ جدید درکتابخانه پیدا نمیشود! بعضی از کتابها هم مناسب سن ما نیست.»
تصویرگری از محبوبه ساعدی، تهران
میپرسم: «به نظر تو، چرا بچهها جذب نمیشوند؟»
فهیمه میگوید: «برای کتابخانه مدرسه تبلیغ نمیشود. سال قبل خیلی از بچهها اصلاً نمیدانستند مدرسه کتابخانه دارد!»
زهرا میگوید: «کتابهای کتابخانه، طبقهبندی نشدهاند. فهرست ندارند، شماره هم ندارند،یک کتاب که بخواهیم برداریم، باید همه کتابها را بگردیم تا کتاب مورد علاقهمان پیدا شود.»
معصومه هم معتقد است: «دبیرها اصلاً بچهها را به مطالعه غیردرسی و استفاده از کتابخانه تشویق نمیکنند. فقط میگویند درس بخوانید، درس بخوانید.»
یکی از بچهها از مدرسه دیگری آمده؛ وقتی موضوع را به او میگویم، میگوید: «توی مدرسه قبلی من، یک اتاق کوچک را کرده بودند کتابخانه که تویش چند تا رایانه و یک عالم صندلی بیاستفاده بود و اصلاً جا نبود تا بچهها بروند برای خودشان کتاب پیدا کنند. مسئول کتابخانه میرفت چند تا کتاب میآورد، بچهها هم مجبور بودند همانها را بگیرند!»
راستی، چرا این مشکلها وجود دارند؟ مگر مدرسه ما را تربیت نمیکند. پس چرا ما را به مطالعه تشویق نمیکند؟ چرا باید وضع کتابخانههای مدرسه ها اینطوری باشد؟
میپرسم: «بچهها، چه پیشنهادی دارید که وضع کتابخانه بهتر شود؟»
سمیه میگوید: «مدرسه باید کتاب خوان نمونه را انتخاب کند و جایزه بدهد تا بچهها تشویق شوند؛یا مسابقه کتابخوانی برگزار کند.»
فهیمه میگوید: «باید از بچهها بخواهد که کتابهایشان را به کتابخانه مدرسه اهدا کنند یا حداقل قرض بدهند.»
میروم پیش معاون مدرسه تا ببینم او چه میگوید: «کتابخانه امسال تا چند روز دیگر راهاندازی میشود و بچهها میتوانند استفاده کنند.»
میپرسم: «من از بچهها شنیدم که قرار است کتابخانه کلاس بشود؟»
- نه، قرار نیست. گفتم که کتابخانه به زودی آماده میشود. فقط یکی از دبیرها هست که کلاسش را توی کتابخانه تشکیل میدهد و بعضی از زنگها نمیشود از کتابخانه استفاده کرد.
معاون به این سؤال من که آیا امسال کتاب جدید آوردهاند یا نه، اینطور جواب میدهد: «متأسفانه آموزش و پرورش امسال بودجه ای در اختیار ما نگذاشته تا کتاب جدید بخریم، اما خیلی از کتابهای سال قبل جدید بودند که میتوانید از همانها استفاده کنید.»
حالا ما هستیم و سال جدید و درسهای سختتر و امتحانات نهایی. نمیدانم کتابهای درسی و تست سال قبل میتواند جوابگوی 300، 400 نفر دانشآموز باشد؟ به هر حال باید ساخت و نباید گفت که چرا سرانه مطالعه در کشور ما پایین است؟ باید مسئولان فکرهای اساسی بکنند و ما را، که جامعه فردا را تشکیل میدهیم، کتاب خوان تربیت کنند!
معصومه بخشینیا، خبرنگار افتخاری از قم
گلچینی از گلستان ایران
ساعت 11 صبح و اینجا کاخ گلستان است. ما در میان حیاط کاخ ایستادهایم و مشغول تماشای عمارت زیبایی هستیم که زمانی شاهان قاجار در آن قدم میزدهاند. از میان حیاط، حوضی باریک که دو سرش به دو حوض بزرگ وصل میشود، میگذرد که دورتادورش را محوطهای سرسبز فراگرفته. از در ورودی کاخ وارد میشویم. اولین جایی که میرویم عکاس خانه است. 200 سال پیش، شاید هم بیشتر، اینجا عکسهایی از آن دوران به نمایش گذاشته شده. آدم باورش نمیشود. مظفرالدینشاه را میبینم که در عید نوروز بر تخت مرمر تکیه زده و در حیاطی که ما چند دقیقه پیش از آن عبور میکردیم، عده زیادی برای تبریک نوروز آمدهاند. پس از تماشای عکسها، به طرف در ورودی قدیمی روبهرویمان میرویم که تخت مرمر در آنجاست. تخت مرمر بزرگ و باشکوه است.
از در بیرون میآییم و به سمت سنگ قبر ناصرالدینشاه و فتحعلیشاه میرویم. کمی آن طرفتر، نگارخانه است. یک اسب و یک دختر در یک صفحه کوچک نقاشی از خود ناصرالدینشاه است. رد پای استاد کمالالملک را میتوان در همه جای نگارخانه دید. استادی که فرهنگ آن زمان را با چیرهدستی روی بوم آورده است. یک مجسمه از او هم در نگارخانه وجود دارد.
شمسالعماره - عکس از پایگاه اینترنتی کاخ گلستان
عمارت شمسالعماره اجازه بازدید ندارد. دلیلش را نمیدانیم، اما زیباییاش را از بیرون به چشم میبینیم. در حال حرکت به سمت موزه عکس ، به دیوارها نگاه میکنم: پر از کاشیکاریهای زیبا هستند که نقاشی هر کدام با دیگری متفاوت است. در موزه عکس، چیزهای جالبی وجود دارد: عجیبالخلقههای دربار، زنان حرمسرا، عکس ملیجکها و دلقکهای دربار، گردش و تفریحهای شاهان و...
و بالاخره میرسیم به آخرین قسمت کاخ: تالارالماس.
در اینجا مجموعهای از اشیایی که به شاهان قاجار هدیه دادهاند به نمایش گذاشته شده است. در وسط تالار یک دست میز و صندلی قرار دارد و دورتادور آن اشیای اهدایی مثل فنجان و قوری اهدایی ناپلئون به فتحعلیشاه.
حالا به سمت در خروجی کاخ حرکت میکنیم. از کاخ گلستان خداحافظی میکنیم و در خیابانی که روزی درشکهها در آن رفتوآمد میکرده اند، سوار ماشین میشویم.
زهرا آهنگران، خبرنگار افتخاری از تهران
نقش رایانه در پیشرفت جامعه
یکی از عوامل پیشرفت جامعه، سرعت پیشرفت در آن است. برای مثال: یک مسئله ریاضی را دو دانشآموز همکلاس میتوانند درست حل کنند، ولی تفاوت کارشان در سرعتشان است. این مثال در باره یک جامعه هم مصداق دارد.اگر جامعهای بتواند سرعت خود را بالا ببرد، نباید به سرعت کارگر انسانی قانع شود، بلکه باید از کارگرانی استفاده کند که با بیشترین سرعت ممکن کار کنند ، کارگری از جنس برق و الکترونیک.
این کارگر چیزی به جز رایانه نیست. او به ما این امکان را میدهد که در مدتی کوتاه به منبع عظیماطلاعات یا محاسبه دست پیدا کنیم ، ولی اگر این وسیله نبود، وقت و هزینه زیادی صرف میکردیم تا برای مثال بتوانیم به یک کتابخانه یا یک مرکز علمی دسترسی پیدا کنیم و از اطلاعات آن استفاده کنیم. اگر بخواهیم یک محاسبه ریاضی را خودمان انجام بدهیم، زمان زیادی صرف میشود و جواب نهایی چندان هم دقیق نیست. ماشین حساب، این رایانه کوچک، به ما این امکان را میدهد که در کمترین زمان به دقیقترین جواب برسیم.
عباس منتظری، خبرنگار افتخاری از تهران