همشهری آنلاین _ مریم باقرپور: مدرسهای در محله شهران به نام مدرسه امام خمینی(ره) که نخستین شاگردانش آنها بودند و حالا به مدرسه «سرداران شهید» تغییر نام پیدا کرده است. روز موعود که میرسد خیلیها با وجود بارندگی شدید و ترافیک پایتخت زودتر از ساعت مقرر جلو در مدرسه حاضرند و از همانجا خوشوبشها و خاطرهگوییها شروع میشود. هر فردی که میرسد گویا خون تازهای در رگهایش جریان یافته و آنقدر ذوقزده است که همه پروتکلهای بهداشتی را فراموش میکند و همدیگر را در آغوش میگیرند و اگر آن فرد لقبی در دوران مدرسه داشته، با همان لقب صدایش میکنند تا اینکه با باز کردن در مدرسه توسط مدیر، شاگردان دهه هفتادی وارد حیاط میشوند و اینجاست که یاد از دیوار پریدنها، شیشه شکستنها و... زنده میشود و همهشان فراموش میکنند که امروز چه کارهاند و در چه جایگاهی قرار دارند.
- یاد آن روزها بخیر!
هنوز تا وقت قرار نیم ساعتی مانده است، اما خیلیها خودشان را با وجود بارندگی شدید زودتر از موعد مقرر به خیابان گلهای دوم و مقابل مدرسه سرداران شهید رساندهاند و در هوای سرد گرم گرفتهاند. ساکنان و رهگذران وقتی آنها را میبینند تعجب میکنند که روز جمعه افرادی در رده سنی ۴۳ تا ۵۰ سال جلو مدرسه چه میکنند و حتی یکی میپرسد که خبری شده است که در جوابش گفته میشود ما نخستین شاگردان دبیرستان امام خمینی(ره) در سال ۷۰ بودیم و بعد مدتها همدیگر را پیدا کردهایم و دور هم جمع شدهایم. در ادامه «نیما لشکری» تعریف میکند که در آن دوران اطراف مدرسه ساختمان زیادی وجود نداشت و تعداد کلاسهایش هم محدود بود و شکل و شمایل فعلی را نداشت. کمی که میگذرد به تعداد افراد اضافه شده و خاطرهها رنگ تازهای میگیرد. یادشان میافتد که چه شیطنتهایی داشتهاند و چطور در مسیر تردد خودرو معلمانشان روغن میریختند تا خودرو لیز بخورد و یا چطور از دیوار مدرسه پایین میپریدند.
با بازکردن در آهنی آبی رنگ توسط «منصور فروزانمهر» مدیر فعلی مدرسه، شاگردان دیروز وارد حیاط میشوند. ناگهان صداها اوج میگیرد و با دیدن دیوارهای نقاشی شده و شیشههای سالم یاد این میافتند که چطور شیشههای کلاسها را میشکستند و مدیرشان به جای یک شیشه مجبورشان میکرد که پول چند شیشه را بدهند. «علی بزرگی» که هنوز مانند گذشته شیطنتهایش را دارد از اذیت کردن ناظم مدرسه میگوید و «مجید رمضانی» با نشان دادن تیرک دروازه وسط حیاط میگوید که زمان نصب آن درون لولههایش خودکار و یک ۵ تومانی انداخته است. خاطرهگوییها ادامه دارد و با ورود هریک از شاگردان قدیمی دیگران به استقبالش میروند. گرچهگاه چهرههایشان به دلیل گذر زمان برای هم ناآشناست، اما آنقدر هیجان دارند که پروتکلها را فراموش کرده و همدیگر را زیر باران در آغوش بگیرند.
- چه روز ماندگاری میشود امروز
با افزایش بارندگی به پیشنهاد فروزانمهر وارد سالن مدرسه میشوند. هنوز احوالپرسی ادامه دارد و برخی هم مانند گذشته برای هم کری میخوانند و حتی کار به کشتی گرفتن هم میرسد. تا اینکه خبر میدهند که «محمدعلی گیتیفر» و «علی مردانی» دبیر زبان و ادبیات عربی و مربی تربیتی که بیشترین ارتباط را با شاگردان داشتهاند وارد مدرسه شدهاند و همین موضوع باعث میشود تا همگی به استقبالشان بروند.
با دیدن شاگردان قدیم خاطرات برای آنها زنده میشود و مردانی یاد روزی میافتد که بچهها یک کلاس را روی سرشان گذاشته بودند و او به بزرگی اشاره میکند و میگوید: «تو همانی که ملخ آوردی کلاس. کاش همه شاگردان مانند شما میشدند، شما شیطنت داشتید، اما بیاحترامی نمیکردید.»شور و هیجان بین همه موج میزند و در این میان ناگهان «کامبیز یوسفی» میگوید: «امروز چه روز ماندگاری میشود.» او در آن سالها مبصر کلاس بوده، اما خاطرههایی که تعریف میکند نشان میدهد بیش از همه شیطنت داشته است. افرادی هم در میان جمع هستند که جزو شاگردان نمونه و منضبط به شمار میآمدند، اما وقتی به شلوغکاری و دردسر درست کردن میرسید خیس و خشک با هم میسوختند و انضباط همه صفر میشد.
- امان از دست روزگار
به پیشنهاد «علیاکبر بیات» قرار میشود که همه به کلاسی بروند که در طبقه دوم قرار دارد. بیات همان فردی است که از ۸ سال پیش تلاش کرده تا همکلاسهای قدیمش را پیدا کند. او و دوستانش همزمان با شکلگیری مدرسه امام خمینی(ره) در سال ۱۳۷۰ وارد مدرسه شدهاند و ۳ سال را با هم گذرانده و بعد به دلیل نبود دوره چهارم دبیرستان در محله «کن» به ۲ گروه تقسیم میشوند و عدهای سمت فرحزاد رفته و عدهای سمت جنتآباد و محلههای دیگر پایتخت و بعد هم که دست روزگار همه را از هم جدا میکند. آنها حالا هریک شغل و مقامی دارند. یکی شغل آزاد دارد و دیگری مثل «رضا خسروی» دبیر سرویس عکس خبرگزاری مهر است یا مانند «علیرضا جوانمردی» استاد دانشگاه و معلم مدرسه، «محمدرضا اسدی» کارمند فرودگاه و برخی هم رئیس در یک سازمان، مشاور وزیر و... اما اینها باعث نمیشود که شاگردان دهه هفتادی در کنار هم برای لحظاتی هم که شده خوش نباشند و از خودشان نگویند و این روزها و آرزوها و امیدها و البته دغدغهها.
- دوستی تاریخ مصرف ندارد
۲۵ شاگرد مدرسه امام خمینی(ره) پس از ۳۰ سال باز پشت میز کلاس خود نشستهاند. هرکسی خاطرهای میگوید. این میان «رحمان بیات» به همراه فرزندش وارد میشود. او با «محمدرضا» آمده تا به او ثابت کند که سالها هم بگذرد دوستی تمامی ندارد. مدتی نمیگذرد که «امیر حبیبی» از سوئد تماس تصویری میگیرد تا دوستانش را ببیند و با آنها خاطره تازه کند. گرچه خاطرات تمامی ندارد و از روزهایی یاد میشود که کلاسها مانند امروزشوفاژ نداشتند و شاگردان برای شیطنت داخل بخاری آب مقطر میانداختند تا کلاس درس هوا برود و در مقابل نمره همه صفر بشود. داستان سیلیهای مردانی که بین شاگردان معروف بوده هم شنیدنی است. او میگوید: «چند سال پیش به یکی از فروشگاههای زنجیرهای رفتم. وقتی خریدم را میخواستم حساب کنم مسئول آنجا به احترامم بلند شد و خودش را معرفی کرد و اجازه نداد تا پول بدهم. وقتی گفتم مگر من چه یادگاری بهجا گذاشتهام، گفت «کشیدهای محکم». البته او خودش تعریف کرد که بسیار شیطنت میکرده و پس از بارها اخطار کشیده را خورده است.»
- عکسی که به یادگار میماند
ساعتی از دیدار همشاگردیهای دهه ۷۰ میگذرد و آنها همچنان مشغول خاطرهگویی هستند. هریک از آنها از محلهای آمدهاند، اما خاطرات محله قدیم خود را در کن فراموش نمیکنند. اینکه اهالی چقدر با هم صمیمی بودند و در فصلهای مختلف سال بین باغها به گشتوگذار میپرداختند. برخی هم مانند «امین نورقربان»، «علی جان بزرگی»، «محمد محمدخانی»، برادران «بیات» و... و. هنوز ساکن محله کن و شاهد تغییرات آن هستند. فروزانمهر میگوید که مدرسه در گذر زمان و به دلیل بیتوجهی فرسوده شده و حتی سال گذشته دیوارها همگی رنگ و رورفته بودند و نیمکت سالمی وجود نداشت و او تلاش کرده با نقاشی دیواری و... و. جانی دوباره به مدرسه بدهد. همه این موارد که گفته میشود زمان تقدیر از معلمان دیروز است که این روزها بازنشسته شدهاند.
در نهایت با عکس یادگاری دورهمی شاگردان قدیم یک مدرسه دوستداشتنی به پایان میرسد. قبل از رفتن، مردانی به شاگردانش درس آخر را میدهد. میگوید: «خوشحالم که امروز دور هم جمع شدید و بعد از این هم این دوستیها در بیرون و در فضاهای مجازی ادامه خواهد یافت. این دوستیها ارزشمند است، اما یادتان نرود که همیشه و همه جا ادب مرد به ز دولت اوست.» و در ادامه به شوخی میگوید: «اگر به این موضوع توجه نداشته باشید شک نکنید که باز هم سیلی محکمی نوش جان خواهید کرد.»
- عکس ۱۴۰۰ بماند به یادگار
یکی از عکسهای به یادگار مانده از سالهای ۷۰، جلو تیردروازه قدیمی بود که هنوز هم هست. برای ثبت خاطرهای جدید یک عکس با همان ژست قدیمی گرفته شد.
- خاطرهبازی زیر باران
همکلاسیها یکی از آخرین عکسها را کنار دیوار قدیمی مدرسه گرفته بودند که با وجود خیس بودن زمین به دلیل بارش باران پاییزی دوباره آن را تکرار کردند.
- در جستوجوی یک خط یادگاری
«حمیدرضا اسدی» به تک تک کلاسها سرک کشیده و روی میزها را چک میکند. میگوید: «من با «امیر حبیبی» و «نیما لشکری» روزی روی میزی طرحی از اول اسم هر ۳ نفر حک کردیم. الان دنبال همان خط یادگاری بودم.»