همشهری آنلاین _ راحله عبدالحسینی: اما شهرداری تهران با خرید خانه نیما و مرمت آن نویدی به دوستداران شعر نو داد تا این خانه، موزه «شعر نوین ایران» باشد. حالا دیگر حوض فیروزهای خانه نیما پر از آب شده، شمعدانیهای دورش جان گرفتهاند، فوارهها روشن است و درخت خمیده تکیهگاهی دارد. کتابها در قفسه و عکسهای نیما در اتاقها چیده شده. بهزودی از خانه نیما تا ۲۰۰ متر پایینتر که خانه سیمین و جلال است گذر فرهنگی خواهد شد. در این گزارش با ما به خانه «نیما یوشیج» بیایید و به گذشته و حال این خانه نگاهی بیندازید.
امروز را نبینید که از سر کوچه «رمضانی» تابلوی نارنجی رنگ، ما را به خانه موزه نیما راهنمایی میکند. تا همین چند ماه پیش اگر اهل محله دزاشیب نبودی، شاید نمیدانستی پدر شعر سپید، سالها در خانهای در این محله زندگی میکرد. دیوار سیمانی خانه نیما و سقف شیروانی خانه در تقابل با برجهای سر به فلک کشیده اطراف، گویای قدمت خانه بود؛ خانهای که البته معماری خاصی نداشت و درست طبق معماری دهه ۲۰ یک طبقه با اتاقهای تو در تو، حیاط بزرگ و سقف شیروانی متناسب و همخوان با اقلیم سرد شمیران ساخته شد. هویت و روح زندگی این خانه که به خانه موزه شعر نوین پارسی تبدیل شده، به خاطر معماریاش نیست؛ این خانه وامدار حضور «نیما یوشیج» است.
- همسایگی سیمین و جلال با نیما
رد پای این خانه را میشود در خاطرات بزرگان ادبیات کشور دنبال کرد؛ نشانی سر راست را جلال آل احمد در مقاله «پیرمرد چشم ما بود» میدهد. اوایل دهه ۳۰ که ۲۰۰متر پایینتر از خانه نیما آجر روی آجر گذاشت تا خانهای برای خودش و سیمین بسازد و در نامههایش به سیمین شرح دهد که چطور دارد خانهای میسازد تا سیمین در آن خانه بیشتر بخندد. جلال مینویسد: «دیگر او را ندیدم. تا به خانه شمیران رفتند. شاید در حدود سال ۲۹ و ۳۰ که یکی دو بار با زنم سراغشان رفتیم. همان نزدیکیهای خانه آنها زمینی وقفی از وزارت فرهنگ گرفته بودیم و خیال داشتیم لانهای بسازیم... م. محل هنوز بیابان بود و خانهها درست از سینه خاک درآمده بودند و در چنان بیغولهای آشنایی غنیمتی بود؛ آن هم با نیما.» جلال در یکی از نامههایش به سیمین در زمان ساخت خانه مینویسد که ابتدای شروع کار ساختمانی خانهشان، کارگران و بناها در خانه نیما ساکن شده بودند. حتی به واسطه نیما و پیروانش بود که خانه جلال و سیمین پاتوق اهل ادبیات شد. عالیه خانم، همسر نیما خیلی روی خوشی به مهمانان نشان نمیداد و اغلب، نیما از مهمانانش در خانه جلال و سیمین که در همان نزدیکی بود پذیرایی میکرد. «سیمین دانشور» هم در خاطرات خود چنین آورده است: «... اطراف خانه دشت وسیعی بود که اوگاه با نیما برای پیادهروی به دشت میرفتند. نیما از دشتبان چند سیبزمینی میگرفت، کنار آتش میچید و رویشان خاک میریخت. بعد از پیادهروی سیبزمینیها را در پاکت میگذاشت و میگفت: این هم از ناهارم و البته برای شامش هم نگه میداشت.»
- عکسهای نیما روی ایوان خانه
همسایگی نیما با جلال آلاحمد و سیمین دانشور خانه را به پاتوق نویسندگان و شاعران تبدیل کردهبود. عکسهای سیاه و سفید خانه نیما که روی پلههای خانه گرفته شده است نشان میدهد که چطور ساعتها مینشستند و شعر میخواندند و گپ میزدند. در یکی از عکسها شراگیم، پسر نیما و عالیه خانم هم هستند؛ روی ایوان دایرهای شکل با ستونهایی که قبلاً آبی رنگ بود و حالا بعد از مرمت و بازسازی خانه به رنگ طوسی درآمده است. «محمدعلی وارسته پور» یکی از قدیمیهای محله دزاشیب خاطراتی از روزهای حضور نیما در محله دارد: «من و شراگیم با هم به دبستان نیکی اعلای دزاشیب میرفتیم. اینجا به کوچه نیما معروف بود. نیما هر روز پیاده میرفت خانه جلال و احوالپرسی میکرد. خانهاش محل رفتوآمد ادیبان و بزرگان بود. دور هم جمع میشدند و شعر میخواندند و بحث میکردند. خانهشان میرفتم و با شراگیم درس میخواندیم. همسرش عالیه خانم هم بود. نیما در ایوان مینشست و دوتار میزد و شعر میخواند.»
- محله دزاشیب مرکز ادبیات معاصر ایران شده است
مهمترین اصلی که در رابطه با نگهداری از خانههای تاریخی وجود دارد، پویایی آن است. اگر فقط یک خانه تاریخی را که متعلق به هنرمندان و بزرگان معاصر کشور است، مرمت و بهعنوان خانه موزه بازگشایی کنیم، ولی شرایط تشویق و ترغیب بازدیدکنندگان به آشنایی با اندیشهها و سبک زندگی صاحب خانه را فراهم نکنیم، عملاً نتیجهای نگرفتهایم. در این حالت فقط به نگهداریکننده از خانهها تبدیل شدهایم.
در این موضوع علاوه بر شهرداری، نهادهای دیگری مثل میراث فرهنگی و اداره موزهها نیز دخیل هستند. بخش مهمی از حمایت فرهنگی نهاد شهرداری، خرید خانههایتاریخی است. ولی باید پویایی، معرفی درست و عالمانه این بناهای تاریخی مرمت شده دغدغه اصلی باشد. برای اینکه درهای خانه نیما به روی شهروندان باز شود، کش و قوس فراوانی طی شد و سالها طول کشید تا این روند طی شود. خوشبختانه خانه نیما از سوی شهرداری تهران خریداری شده، اما این خانه باید با کتابها، عکسها و دیگر سندهای موجود از نیما تجهیز شود. این خانه شعر معاصر ایران است و بسیاری از دوستان نیما و شاعران معاصر در این خانه رفتوآمد کرده و در این خانه شعر خواندهاند. خانه موزهای پویاست که برنامههای ادبی و هنری در آن برگزار شود و شهروندان برای حضور در آن ترغیب شوند. حالا میشود گفت محله «دزاشیب» با وجود خانه موزههای سیمین و جلال و نیما، مرکز ادبیات معاصر ایران شده است.
- کتابها و مقالات
- دیگر از دیوار سیمانی خانه نیما خبری نیست و خانه موزه نیما مرمت و بازسازی شده است. سردیس پدر شعر نو فارسی در ورودی حیاط خانه به مخاطبان خوشآمد میگوید. در اتاق اصلی مجسمه نیما، سیمین و جلال و سهراب سپهری میزبان ما هستند. دستنوشتههای نیما همراه با شعرهایش در اتاقها جا گرفتهاند. در اتاقی دیگر یا همان مطبخ گمج (نوعی ظرف شمالی)، اجاق و چند ظرف دیگر گذاشتهاند. میزی هم در اتاقی که نیما میزبان مهمانانش بوده، هست و تعدادی کتاب در قفسهها. با تکمیل خانه موزه نیما، تجهیزات اتاقها هم بیشتر میشود. خانهای که دیگری ابری نیست.
- نیما در شهر شعر پارسی خانه ساخت
کشف و شناسایی خانه همه مفاخری که در تهران زندگی میکردند و حفظ خانهها با همان اسلوب و معماری که داشته، اهمیت زیادی دارد. اینجا هنوز پر از نفس است. پر از زندگی و پر از شعر. جایی که پر از پرواز و پژوهش و تحقیق است، نباید ناشناخته و گم بماند. نباید از یاد برود. شهروندان با ورود به این خانهها نفس تازه میکنند. فکر تازه میکنند. اینجا فقط یک بنای گچ و آجری نیست. روح انسانی شعر و ادبیات در این خانه جاری است. حفظ این بنا از ساختن خیلی از پلها واجبتر است. شاید بپرسید: چرا؟ من اینطور پاسخ میدهم: چون پل میخواهد راه را آسان کند، دستی را به دستی برساند. این خانهها فکر را به فکر میرسانند. یک فکر سالم، تازه و مؤمنانه را به نسل بعد میرسانند. به همین دلیل حفظ این خانهها از ساخت پل در شهر به همان اندازه و بلکه بیشتر مهم است.
برجها و ستونهای اصلی شهر ما این بزرگان هستند. در خانه نیما باید شعر و آثار نیما خوانده شود. شهروندان با فکر و فرهنگ آشنا شوند و اینکه نیما چه شخصیتی داشت و چه اشعاری سرود. فکر و فرهنگی که در زندگی ما تغییر ایجاد میکند. حفظ خانه بزرگان شهر، حفظ جامعه انسانی است. حفظ ریشههای ماست. نیما در شهر شعر پارسی، خانهها و کوچههای تازه بنا کرد. «تو را من چشم در راهم شباهنگام، که میگیرند در شاخ تلاجن، شاخهها رنگ سیاهی، و زان دلخستگانت راست اندوهی فراهم، تو را من چشم در راهم...» فقط یک شعر نیست؛ این یک شهر تازه است. با یک معماری، فکر، فرهنگ و تمدن تازه. در این خانهها باید با این فکر و تمدن آشنا شد.
- آگاهیبخشی، رسالت اصلی این خانه است
از ۱۵ سال پیش، پروژه مستند داستانی با عنوان «شاعر طبیعت» را آغاز کردهایم تا در ۳۰ قسمت برای نمایش در شبکه خانگی ساخته شود. وقتی در سریال «شهریار» بازی کوتاهی داشتم به این نتیجه رسیدم مستندی هم درباره نیما باید ساخته شود. علت اینکه این همه سال تحقیق و پژوهش طول کشید، گستردگی تحقیقات است تا هیچ نقطهای از زندگی نیما از چشم ما پنهان نماند. تحقیق درباره نیما یوشیج حالا به گنجی برای ما تبدیل شده است.
بحث ما در این مستند، خانه نیما نیست؛ اندیشه نیماست. دنبال زندگی، اندیشه و آثار نیما هستیم. خانه نیما میتواند جایی باشد که اندیشه نیما را بگستراند. نیما در این خانه نفس کشیده و روز و شب قلم زده. تمام افراد از زمان عارف قزوینی تا جلال آلاحمد و سیمین دانشور، هر کسی که با نیما معاشرت داشته است، در این مجموعه مستند ردپایی دارد. خوشبختانه خانه نیما هم از حالت مخروبه درآمد. خانه نیما در همسایگی سیمین و جلال بود. این خانه تمام و کمال پر از انرژی و شور است. بازسازی خانه نیما هم به شکل خوبی انجام شده. نکته این است که نباید در نگهداری چنین خانه یا بهتر بگویم عمارت فرهنگی کوتاهی کنیم. خانه موزه باید دست افراد مطلع باشد؛ یعنی راهنمایان موزه. بنابراین باید دقت کنیم که بخش آگاهیرسانی چنین عمارتهایی مثل بخش مرمت فیزیکی و بازسازی خانه مورد توجه و توسعه قرار بگیرد.
- خانهموزه نیما پاتوق علاقهمندان به شعر شود
همسایگی با خانه موزه نیما همیشه برای من باعث افتخار است. حتی زمانی که درهای خانه نیما بسته بود، آرزو داشتم روزی این خانه را پر شور و هیاهو ببینم که دوستداران شعر و ادب فارسی به آن رفتوآمد میکنند. حالا که درهای این خانه را باز میبینم، بیشتر مایه افتخار من است که همسایه نیما هستم. این را هم بگویم که وقتی سر میگردانم و قدری پایینتر از خانه موزه نیما، خانه موزه سیمین و جلال را میبینم، خوشحال میشوم که خانه بزرگان ادبیات و شعر شهر من حفظ شده و در لابهلای یادها و خاطرهها از بین نرفته است. ای کاش خانه اخوان ثالث هم همین نزدیکیها بود. من دبیر بازنشسته تاریخ هستم. رفتوآمد به خانه نیما بهعنوان یک قطب فرهنگی که محلی برای تبادل اندیشهها خواهد بود، بسیار خرسندم میکند و میگویم چه چیزی بهتر از اینکه خانه یک شاعر معاصر، پاتوق جوانان باشد. به نظرم خانه موزه نیما باید راهنمای موزه هم داشته باشد؛ فردی که به مراجعان، مختصری از زندگی و اشعار نیما بگوید. با اکتفا کردن به چند عکس و دستخط، حق مطلب ادا نمیشود. کافه کتاب هم میتواند پیشنهاد خوبی برای خانه نیما باشد.