همشهری آنلاین _ مریم قاسمی: او با قد یکمتر و بیست سانتیمتر، هم بازیگر است و هم تعمیرکار باک و بال هواپیما. اصلاً جیمبویی است برای خودش. کارتون محبوب دهه شصتیها جیمبو را یادتان میآید. همان هواپیمای کوچک دوستداشتنی که در بین دوستانش از همه کوچکتر بود، اماکاری نبود که از عهده انجام آن برنیاید. «اسماعیل آتشپنجه» متولد سال ۱۳۴۹ است. کوتاهقامتی که فیزیک خاص و فرزی و چابکیاش باعث شده تا در فرودگاه مهرآباد استخدام و مشغول شود آن هم در قسمت باک و بال
هواپیما.
حوالی سال ۱۳۷۸ اتفاقی و برای پیدا کردن کار مناسب سر از دفتر مدیریت فرودگاه مهرآباد درآورد. آدم فنی و دست به آچاری بود و دلش میخواست که شغلی مرتبط با مهارتش پیدا کند، اما آن موقع آنجا برای کارهای خدماتی نیرو میخواستند. وقتی خودش را معرفی کرد، مدیر آن قسمت نگاهی به قد و بالای آقا اسماعیل میاندازد و فرم پر شده را مو به مو میخواند. بعد میپرسد: «جوان تعمیرات بلدی. میتوانی داخل باک هواپیما کارکنی؟» با شنیدن این جمله، به گفته خودش یک لحظه ذهنش هنگ میکند و از شدت هیجان از حال میرود. بعد از خوردن یک لیوان آب قند زیر برگه استخدام را امضا میکند.
- سینهخیز و مارپیچ تا ته بال و باک!
تا قبل از اینکه یک دست لباس کار زیتونی و جعبه آچار و پیچگوشتی دستش بدهند باورش نمیشد که کار مورد علاقهاش را پیدا کرده و میتواند از این به بعد چالهچولههای زندگیاش را پر کند: «نخستین روزی را که روبهروی هواپیمای سی ۱۳۰ قرار گرفتم، فراموش نمیکنم. غولی بود برای خودش! باید داخل بال هواپیما میشدم و خرابیها را تعمیر میکردم و بعد از آن تازه نوبت باک بنزین میرسید. باک با اینکه خالی بود با این وجود استشمام بوی بنزین تا مغز استخوانم را آتش میزد. کار خیلی سختی بود، اما تحمل کردم چون علاقه داشتم.»
تا قبل از استخدام آقا اسماعیل، بالهای هواپیما را به زحمت جدا میکردند و با جرثقیل آن را پایین میآوردند و بعد از تعمیر و بازسازی دوباره سر جایش میگذاشتند: «به دلیل جثه کوچکم به راحتی داخل بال و باک هواپیما میشدم و کارهای مربوط به تعمیرات و رفع نواقص فنی را انجام میدادم. سینهخیز و به شکل مارپیچ خودم را به انتهای بال هواپیما میرساندم، خرابی را برطرف میکردم و بر میگشتم. میتوان گفت که من ۲۰ سال در باک هواپیما زندگی کردم و از این بابت خوشحالم.»
- خداحافظی خوب، سلام خوبتر
آقا اسماعیل تا سال ۱۳۹۸ در فرودگاه مهرآباد کار میکند، اما سختی کار و مشکلاتی که در ناحیه کمر برایش به وجود میآید، باعث میشود که پزشک معالجش برایش نامه منع کار بنویسد و مسئولان فرودگاه که سلامتی او را در خطر میبینند شرایطی را فراهم میآورند که با ۲۰ سال سابقه بازنشسته میشود. این برای آتشپنجه فرصتی میشود تا به یکی دیگر از کارهای مورد علاقهاش بپردازد، یعنی بازیگری و حضور در صحنه نمایش و تئاتر. فهرست بلند بالایی از نقشهایی را که ایفا کرده، برای ما ردیف میکند.
سریال تلویزیونی ۶۰ قسمتی «شاخه طوبی» شبکه یک، «شمایل»، «سرور و ورزش»، «جنگ شب»، «هفت رنگ»، فیلم سینمایی «آواز تهران»، «ماه پیشونی»، «هشتک خاله سوسکه و...» علاقه آقا اسماعیل به کار برای گروه کودک باعث شده تا در این حوزه هم وارد شود: «الان مشغول بازی در یک سریال تلویزیونی به نام «جمعمون جمعه» به کارگردانی «محمد مسلمی» از مجریان برنامه فیتیله هستم که امیدوارم شهروندان ببینند و از این کار موزیکال و شاد لذت ببرند.» آقا اسماعیل به اینجا که میرسد دلش نمیآید که از «فاطمه خدایار حاتمی» همسر و ۲ فرزند ۱۱ و ۱۲ سالهاش، «طاها» و «امیرمحمد» که میگوید دلخوشی زندگیاش هستند، یادی نکند: «چه زمانهایی که بهعنوان تعمیرکار باک هواپیما مشغول بودم و چه اوقاتی که مقابل دوربین و یا روی صحنه نمایش میرفتم، خیالم از بابت خانه و زندگی راحت بود. چون فاطمه خانم نمیگذاشت بچهها در غیبت من کمبودی را احساس کنند. خدا را شکر بچههای خوبی هم دارم.»
- کافی است بخواهیم، میشود
«کوتاهقامتان مثل آدمهای عادی زندگی و کار میکنند.» اسماعیل آتش پنجه بر روی این جمله تأکید و اظهار میکند: «فکر میکنید چون قدمان کوتاه است از پس کارهای روزانه مثل تمیز کردن یخچال و کابینت و کارهای دیگر بر نمیآییم. با یک چهارپایه همه مشکلات را رفع میکنیم، البته این مثال است. منظورم این است که خیلی راحت میتوان مشکلات بزرگ را از سر راه برداشت. مهم این است که انسان بخواهد آنوقت همه چیز ممکن میشود.»