همشهری آنلاین _ حسن حسنزاده: ۳ سال از آن ملاقات سرنوشتساز میگذرد و حالا شیاسی چند سالی است که با همکاری یک انجمن حمایت از کودکانکار در محله هرندی، گروهی از آرایشگران جوان را برای حمایت از این کودکان با خود همراه کرده؛ گروهی متفاوت که برای اصلاح رایگان موی کودکان و مهارتآموزی به آنها آستین همت بالا زدهاند. گفتوگوی ما را با این آرایشگران جوان که حالا دوست صمیمی و یاور کودکانکار شدهاند، بخوانید.
- وقتی «حسین» در آرایشگاه باسواد شد
امروز در کلاسهای درس انجمن ارفک در محله هرندی خبری از میز و صندلی نیست؛ انگار کلاس درس دیگری برپا شده است. بچهها در کلاس صف بستهاند و لبخند از صورتشان نمیافتد. چند دقیقه که میگذرد، معلمها از راه میرسند. معلمهای کلاس درس مهربانی، اما ابزار کارشان فرق دارد؛ جای دفتر و کتاب، شانه و قیچی دست گرفتهاند. آنها آرایشگران جوانی هستند که از چهارگوشه شهر برای اصلاح موی سر بچههای کار آمدهاند. فقط اصلاح موی سر که نه؛ آمدهاند درس مهربانی و ازخودگذشتگی بدهند و لبخند را برای بچههای کار هدیه بیاورند.
شیاسی، مسئول گروه است. پدر و عموهایش از آرایشگران باسابقه ونک و شهرری بودند و او هم از نوجوانی فوت و فن این شغل را از آنها یاد گرفت. نقطه آغاز قصه مهربانی او با کودکانکار همزمان با بازگشایی آرایشگاهش در خیابان شیراز محله ونک رقم خورد؛ قصهای که با همدلی برخی از مشتریان و آرایشگران جوان هنوز ادامه دارد و نتیجهاش شده تشکیل گروهی برای کمک به کودکان کار. شیاسی حین کار، خاطره آشنایی با حسین را تعریف میکند؛ همان کودککاری که مسیر زندگی این آرایشگر جوان را تغییر داد: «هر روز صبح با یک چرخدستی پر از اجناسی که میفروخت از مقابل مغازه رد میشد. یک روز برای کوتاه کردن موی سر وارد آرایشگاه شد. گوشهای نشست و یکی از روزنامههای روی میز را برداشت. با صدای بلند شروع کرد به خواندن. معلوم بود خیلی زود درس و مدرسه را رها کرده و خواندن را درست یاد نگرفته است.
گفت مثل برادرهایش مجبور شده برای تأمین مخارج خانواده کار کند و دیگر نتوانسته مدرسه برود.» شیاسی مکثی میکند و ادامه میدهد: «از حرفهایش متوجه شدم که عاشق کتاب خواندن است، اما فرصتی برای یادگیری ندارد. آن روز با یکی از دوستانم که معلم بود تماس گرفتم. چند کتاب آموزشی گرفتم و روی میز آرایشگاه گذاشتم. از آن روز به بعد، حسین هر روز صبح نیم ساعتی در آرایشگاه مینشست و با هم حروف الفبا را تمرین میکردیم. چند سالی از این ماجرا میگذرد و حسین حالا ۱۸ ساله شده. علاوه بر کار، درس هم خوانده و امیدوار است که روزهای بهتری برای خانوادهاش رقم بزند. پس از این اتفاق بود که از نزدیک با شرایط کودکانکار آشنا شدم و تصمیم گرفتم در حد توانم به آنها کمک کنم.»
- آموزش آرایشگری به کودکان کار
شیاسی بعد از آشنایی با حسین، چند آرایشگر جوان را دور هم جمع کرد تا برای کمک به بچههای کار آستین همت بالا بزنند؛ گروهی متشکل از ۱۵ آرایشگر جوان که قرار و مدارشان را بهصورت مجازی تعیین میکنند و هر بار برای اصلاح موی سر به یکی از مراکز حمایت از کودکانکار و حتی مراکز نگهداری از معلولان، سالمندان و... میروند. این آرایشگران جوان برای مهارتآموزی به کودکانکار هم دغدغه دارند؛ شیاسی این روزها در آرایشگاهش برای چند کودککار وقت میگذارد تا با یادگیری این مهارت دست از کار در خیابان بکشند و آیندهای روشنتر برای خودشان بسازند. میگوید: «حسین، انجمن ارفک را به من معرفی کرد؛ انجمنی در محله هرندی که برای سوادآموزی، آموزش مهارتهای زندگی و حرفهآموزی به بیش از ۹۰ کودککار دغدغه دارد.
وقتی دیدم در این انجمن صاحبان حرفهها مهارت خود را داوطلبانه به کودکانکار آموزش میدهند تا آنها به جای دستفروشی و فالفروشی به کارهای آیندهدار رو بیاورند، تصمیم گرفتم مهارتم را به چند کودککار یاد بدهم.» شیاسی شماری از مشتریان آرایشگاهش در محله ونک را هم در این کار خیر با خود همراه کرده است: «بسیاری از کودکانکار برای تأمین مخارج خانواده خود مجبور به کار شدهاند. اگر دست از کار بکشند، معیشت خانوادهشان دچار مشکل میشود. بنابراین وقتی چند ساعتی برای مهارتآموزی دست از کار میکشند، نیاز به کمک مالی دارند. من موضوع را با برخی از مشتریانم در میان گذاشتم و آنها هر بار که برای اصلاح به آرایشگاه میآیند، مبلغی را برای کمک به این کودکان در نظر میگیرند. این روزها به ۲ نفر از کودکان کار، آرایشگری یاد میدهم و امیدوارم یک روز استادکار شوند.»
گروهی متشکل از ۱۵ آرایشگر جوان که قرار و مدارشان را بهصورت مجازی تعیین میکنند، دور هم جمع شدند تا برای کمک به بچههای کار آستین همت بالا بزنند
- از ۵ سالگی در خیابان کار کردهام
کار آرایشگران جوان ادامه دارد و بچهها هم بعد از اصلاح، مدل موی جدید خود را با شوق و ذوق به هم نشان میدهند. حتی از پشت ماسکهای روی صورتشان هم پیداست که برای لحظهای خنده از لبشان محو نمیشود. «جمشید» یکی از بچههای کار است که مثل پدری دلسوز برادر کوچک ترش را برای اصلاح موی سر به انجمن آورده. از ۵ سالگی در خیابان کار کرده تا کمکخرج خانوادهاش باشد؛ از دستفروشی تا فالفروشی و کارگری... او در همین انجمن باسواد شده و حالا یک چرخکار مهار است.
جمشید هم از مهربانی این آرایشگران جوان میگوید: «از ۵ سالگی در خیابان کار کردم و خوب میدانم کار در کودکی چه سختیهایی دارد. امروز که این آرایشگران مهربان برای اصلاح موی بچهها آمدهاند، شور و شوق بچهها را درک میکنم. بچههای کار دوست دارند مردم شهر به آنها توجه کنند. اگر من توانستم با مهارتآموزی از کار در خیابان دست بکشم، بچههای دیگر هم میتوانند با یادگیری آرایشگری و حرفههای دیگر، آیندهشان را بسازند. فقط داوطلبان باید به میدان بیایند و بچهها را تنها نگذارند.»
همه چیز از یک اسکناس هزار تومانی شروع شد «متین سعیدی» در همه برنامههای گروه، پای ثابت کار بوده؛ از کوتاه کردن موی سالمندان تا اصلاح موی سر افراد کمتوان. قیچی به دست گرفته و بیهیچ چشمداشتی بساط آرایشگریاش را با خود به مراکز نگهداری از معلولان و سالمندان برده تا سری اصلاح کند و پای درددل سالمندان بنشیند. متین از لذت خدمت به کودکانکار میگوید: «آخر شب بود و میخواستم کرکره مغازه را پایین بکشم. چشمم به کودکی افتاد که جلو مغازه ایستاده و از پشت شیشه داخل را دید میزند. چشم در چشم که شدیم، سلام کرد و وارد آرایشگاه شد. یک اسکناس هزار تومانی در دستش مچاله شده بود.
اسکانس را سمت من گرفت و گفت با این هزار تومان موهایم را کوتاه میکنی؟ از سر و وضعش معلوم بود مثل همه کودکانکار از اول صبح در خیابان بوده و برای یک لقمه نان کار کرده است. وقتی موهایش را کوتاه میکردم از زندگیاش گفت. از اینکه چقدر دلش میخواهد درس بخواند، اما نمیشود.» سعیدی مکثی میکند و ادامه میدهد: «نخستین بار بود که با یک کودککار صحبت میکردم. اما آخرین بار نشد. حالا با اعضای گروه هوای این کودکان را داریم وقتی لبخند روی صورتشان مینشیند انگار همه دنیا را به ما دادهاند.»
با آرایشگری از دستفروشی خداحافظی کن! «بابک زندهدل» یکی دیگر از آرایشگران جوان گروه، گوشه کلاس مشغول کار است. میگوید در زندگی غم بزرگی تجربه کرده و خوب میداند که اندوه اگر به سینه چنگ بیندازد با آدم چه میکند. به همین دلیل هر وقت قیچی دست میگیرد و همراه اعضای گروه برای اصلاح موی سر کودکانکار و سالمندان داوطلب میشود، با آنها گرم میگیرد تا برای لحظهای هم که شده غم و اندوه را از یاد ببرند.
زندهدل هم مثل بقیه اعضای گروه جوان است و در میانه دهه سوم زندگی. میگوید: «آرایشگری را از ۱۷ سالگی یاد گرفتم. مثل هر جوان دیگری تلاش کردم با یاد گرفتن یک حرفه زندگی تشکیل بدهم و موفق هم شدم. نخستین بار وقتی در یک مرکز ویژه حمایت از کودکانکار همراه با اعضای گروه موی بچهها را اصلاح کردیم، تصمیم گرفتم قدم دیگری بردارم. آن روز فهمیدم تعدادی از این کودکان که در مترو دستفروشی میکنند به شغل آرایشگری علاقه دارند. اگر من توانستم با یاد گرفتن آرایشگری تشکیل خانواده بدهم، آنها هم میتوانند. میخواهم با همکاری یکی از مؤسسات حمایت از کودکان کار، به بچهها آرایشگری یاد بدهم.»