همشهری محله _ سمیرا باباجانپور: ساخت عروسکهای پسرخاله، زیزی گولو، شهر موشها، خونه مادربزرگه و الو الو من جوجوام از جمله کارهای مشهور او هستند. گفتوگوی ما با یک سؤال ساده شروع شد و در ادامه با شخصیت بسیار اجتماعی، صادق و البته خندان او بیشتر آشنا شدیم. خندههای بینظیر او حین مصاحبه، صداقت در گفتار و البته لحن مصمم و جدیاش از اتفاقاتی است که نمیشود در این مصاحبه آنها را توصیف کرد و به قلم آورد.
الان ساکن تهران هستید یا خارج از تهران؟
حتماً تهران... حتماً تهران... من بچه آبسردار هستم.
با این لحن قاطع، یعنی قصد خروج از تهران را ندارید. چه چیزی شما را در تهران ماندگار کرده است؟
حتماً در تهران ماندگارم و آنچه من را ماندگار کرده است محلهام، آبسردار است. مهمترین دلیلی که من و خانوادهام راضی شدیم در این محله ماندگار شویم، وجود همسایههای بسیاربسیار انسان و به معنی واقعی کلمه، بااخلاق است. برای ما وجود این همسایهها در کوچه بنبستی که زندگی میکنیم غنیمت بسیار بزرگی است و از این بابت آرامش بسیار زیادی داریم. مهر و محبت از همسایهها جاری است و فکر نمیکنم هیچ قیمتی برای این همسایههای خوب بتوان در نظر گرفت. آزارشان به هیچکس نمیرسد. بسیار انسانهای شریفی هستند و این ویژگی حتماً در انتخاب محل زندگیام مؤثر بوده است و خوشبختانه این صرف نظر من نیست. همه اهل خانهام با من همرأی هستند که فعلاً اینجا جایمان خوب است.
شما زاده همین محله هستید؟
نه. اینجا در واقع خانه پدر همسرم، سیدتقی برومند یزدی، بزرگ خانواده برومند است. خانم مرضیه برومند خواهرخانم بنده است. یک باجناقم، آقای داود رشیدی، فوت کرده و آقای بهرام شاهمحمدلو، باجناق دیگرم، خارج از تهران زندگی میکند.
خانه را بازسازی کردهاید؟
نه، خانه را با همان بافت قدیمی حفظ کردهایم و از آن لذت میبریم.
شوربختانه در تهران، دلیل کسانی که در چنین محلههایی زندگی میکنند، جبر روزگار است. اما شما که امکان نقل مکان به شمال شهر را دارید، چرا ماندگار شدهاید؟
(با خنده) ما جایمان خوب است. به قولی، از اول جنوب شهری بودیم و تا آخر هم جنوب شهری باقی میمانیم. اینجا بافت اجتماعی سنتی و مذهبی خوبی دارد. در این محله آزار کم دیدهایم و هرازگاهی هم اگر صدایی بلند شود، با رعایت و عذرخواهی و احترام متقابل، مسئله حل میشود.
واقعاً این حجم از صمیمیت در روابط همسایگی در تهران کم سراغ داریم!
اینجا واقعاً روابط بسیار صمیمی است و تقریباً مردم محله من هنوز آن اصالتها و صمیمیتها را حفظ کردهاند.
همسایهها شخصیت هنری شما را هم میشناسند؟
بله، میشناسند. اما سعی میکنم آن را خیلی برجسته نکنم و روابطم با همسایههایم را براساس یک زندگی خوب اجتماعی تعریف کنم. البته این حفظ حریمها دوطرفه است.
معمولاً خالق عروسکها مشهور نمیشوند. شما این توفیق را داشتهاید که به واسطه کارهای ماندگارتان شناخته شوید. با توجه به شهرتتان، از حضور در بافت اجتماعی این محله رضایت دارید؟
وظیفه و مسئولیت من بسیار سنگین است و همین موجب میشود از رفتار، کردار و گفتارم مراقبت کنم. کاسبان جدید که وارد محله میشوند، وقتی متوجه نام من میشوند، تعجب میکنند. من به لطف آنها پاسخ میگویم، چون مکتبی که در آن بزرگ شدهام صاحبش، عالیجناب داود رشیدی است. جد بزرگوار او آیتالله حائری مازندرانی، از علمای برجسته ایران، است. جده بزرگوار خاندان برومند بحرالعلوم نجفی، یکی از بنیانگذاران حوزه علمیه نجف است. وقتی این خانواده چنین پشتوانهای دارد، من باید از حیثیت آن مراقبت کنم.
اینطور که از آقای رشیدی اسم بردید، معلوم است نقش پررنگی در زندگی شما ایفا کردهاند؟
حتماً ایشان در زندگی من نقش داشته است. من با او صمیمی بودم و از راهنماییهایش هم بسیار استفاده کردهام. او همیشه روی انسانیت و آزادگی هنرمند و تأثیرش در ساختن شخصیت هنرمندان تأکید میکرد.
چه شد به سمت عروسکسازی رفتید؟ این رشته چندان در ایران شناخته شده نیست و خیلی هم در دسترس نیست؟
یادم میآید من و همنسلانم جایی را پیدا کردیم به اسم کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان. در کانون کتاب، کلاسهای آموزشی، اردوهای تفریحی، جلسات نمایش فیلم، جلسات علمی و... رایگان در اختیارمان بود. اما درعوض از ما خواسته میشد کتاب بخوانیم، بحث کنیم، شعر بخوانیم، خلاصهنویسی کنیم و... و. کتابداران آموزگاران ما بودند و ما با ادبیات کلاسیک ایران و جهان در آنجا آشنا شدیم. یادم میآید سال ۱۳۵۰ مرکز تولید تئاتر و تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شکل گرفت و ما جذب آن شدیم. علاقه به بازی دادن و بازیگر شدن و بازی در حیطه تئاتر عروسکی در کانون شکل گرفت. مربیان و استادان خوبی بالای سر ما بودند؛ مثل «دان لافون» که مدیر مرکز تئاتر و «اردشیر کشاورزی» که دانشجوی هنرهای دراماتیک بود. اردشیر کشاورزی که رشته عروسکی میخواند در کانون شرایط نمایش عروسکی را سامان داد و من هم جزو نخستین شاگردان او بودم. همین روزها سالگرد ۵۰ ساله شدن تأسیس مرکز تولید تئاتر و تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.
از همدورههایتان بگویید.
از همدورهایهای من که الان در ایران هستند «مرتضی طاهری» و «هنگامه مفید»، همسر «کامبیز صمیمی مفخم»، بودند. البته آقای صمیمی مفخم از طراحان دکور شهرموشهای یک بود که در کنارش همراه با دوستانم همه عروسکهای شهرموشها را ساختیم. جالب اینکه همه گروه عروسکسازی شهرموشها همان افرادی بودند که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار را شروع کرده بودند. فرد جدید هم در این گروه نبود و همه ما از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۶۴ در کنار هم کار کرده بودیم و شهرموشها هم حاصل این پیشینه عمیق همکاری بود.
خانواده مخالف این گرایش شما نبود؟
اصلاَ. یکی از مشوقهای من حمایت بیدریغ پدر و مادرم بود. درحالی که آن زمان اصلاً فضای تحصیل در رشتههای هنری و انسانی مورد استقبال نبود. واقعاً سپاسگزار این حمایتها هستم که اجازه دادند خودم را در این عرصه نشان بدهم. از شانسهای بزرگ من این بود که توانستم دنبال آرزوهایم بروم و هیچ سدی برای دستیابی به آن هم جلویم نبود. یاد ندارم یکبار پدرم یا مادرم مرا بابت کارم شماتت کرده باشند. در عوض میگفتند یک هنرمند باید سواد آکادمیک و هنری داشته باشد و در کنار آن سواد اجتماعیاش را بالا ببرد.
تا به حال چند عروسک ساختهاید؟ شمردهاید؟
(باخنده) از سال ۱۳۵۰! تا به حال نشمردهام، اما خیلی عروسک ساختهام. چندین هزار عروسک... فقط ۴۰۰ عروسک در شهرموشهای یک و ۲ ساختم.
سرنوشت این عروسکها چه میشود؟
اگر به دست تهیهکننده خوب بیفتد میتواند نگهداری کند. اما متأسفانه برای شهرموشهای یک این اتفاق نیفتاد. ما فقط عکس آن عروسکها را داریم. ساختن مجدد آنکاری ندارد، اما لطف و شیرینی خلق عروسک در لحظه اولیه چیز دیگری است.
موزه عروسک نداریم؟
جای موزه عروسک در ایران بسیار خالی است. اینها سرمایههای ما هستند. تا به حال چندین بار پیشنهاد شده، چندین مکان هم در نظر گرفته شده، اما با عوض شدن مدیر، شهردار یا مدیران دستگاهها این کار از دستور خارج میشود. این موضوع نیازمند نگاه ملی است که متأسفانه هنوز به وجود نیامده است.
- بازار کار عروسکسازی
من رشته عروسک سازی را در دانشگاه درس میدهم و دانشجویان بسیاربسیار توانمندتری از همنسلانم میبینم. مدیران و سیاستگزاران برای این نسل باید آستین بالا بزنند تاآنان امکان کار پیدا کنند. ابزار رشد مقداری در اختیار دانشگاه و مقدار خیلی خیلی بیشتری در اختیار مسئولان است. رشته هنرهای عروسکی تنها رشتهای است که مجموعهای از هنرهاست. در این رشته طراح عروسک، سازنده عروسک، طراح دکور، سازنده دکور، نمایشنامهنویس، کارگردان، دراماتورژ، آهنگساز، نوازنده، خواننده، طراح نور و... داریم. عروسکی اگر به درستی برای رشته نمایش سرمایهگذاری شود، جایگاه بالایی در فعالیتهای عروسکی در دنیا خواهد داشت. این رشته به نوعی زیرساخت و مادر همه رشتههای هنری است. میگویند ژیمناستیک یا دو و میدانی مادر ورزشها هستند؛ عروسکسازی همچنین چیزی است. گنجینه بسیار نابی در ایران داریم. در جایجای ایران با اقلیمهای مختلف عروسکهای محلی داریم. اگر این عروسکها از محل خودشان پا فراتر بگذارند دنیا را خواهند گرفت.
- برنامهای برای آینده
من ۳ کلاس خیمهشببازی با ۷۵ دانشجو در دانشگاه سوره دارم. با آنها مشغول ساختن عروسک جدیدی از مبارک هستیم. به دانشگاه سوره هم پیشنهاد دادهام، تمام عروسکهای خیمهشببازی ایران را که ۳۰۰، ۴۰۰سال از عمرشان میگذرد، دوباره بسازیم تا از آنها موزهای ایجاد شود. اگر موافقت کنند پروژهای بسیار عظیم و ماندگار خواهد بود.
- کاراکترهایی از دل زندگی
همه عروسکهایی که ساختهام از جمله عروسکهای خانه مادربزرگه، شهرموشها، کلاهقرمزی و... نمونه بیرونی و اجتماعی دارند و شما میتوانید بخشی از شخصیت آنها را در جامعه ببینید. به جز زیزیگولو که نه در ایران، بلکه در هیچ جای دنیا چنین شخصیتی وجود نداشته است. اما این را بدانید که کاراکتر عروسک یکشبه خلق نمیشود؛ مدتها برای آن اتود زده میشود و بحثهای داغ و گاهی با صدای بلند درباره آن انجام میشود و نتیجه آن را بعد از چند دهه میبینیم؛ ماندگار شدن، حاصل این اتفاقهاست.