به گزارش همشهری آنلاین، جرج اورول، نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی با نام اصلی اریک آرتور بلر، در جوانی مجذوب داستانهای ارواح و جادوی سیاه بود. در زندگینامه اورول به قلم گوردون باوکر آمده است که یک بار هم این نویسنده از جادوی سیاه، برای انتقام استفاده کرد و معتقد بود نفرینش کارگر افتاده است.
ظاهرا اریک بلر به عنوان صاحب بورسیه تحصیلی در اتون، هدف قلدرهای مدرسه بود. او و دوستش سر استیون رانسیمان، که بعدها به عنوان پژوهشگر تاریخ قرون وسطی مطرح شد، تصمیم گرفتند با جادوی سیاه، از یکی از این قلدرها انتقام بگیرند.
اورول، و در واقع اریک بلرِ آن زمان، مجذوب داستانهای ارواح بود. در میان این داستانها، یک داستان تاثیر عمیقی روی او گذاشت: داستان زالوی فولکستون. این داستان درباره خدمتکاری است که مجسمه مومی محبوبش را با سوزن سوراخسوراخ میکند. (و بله داستان همانطور که انتظارش را دارید به پایان میرسد.) این داستان، دو دوست را به این فکر انداخت که طلسم مشابهی را روی فیلیپ یورک، پسر بزرگتری که مرتب اورول را مسخره و تهدید میکرد، به کار ببرند.
رانسیمان ماجرا را این طور بازگو کرده است: «خجالت میکشم بگویم، ساختن مجسمه مومی از پسر بزرگتری که از او به خاطر بدرفتاری با کوچکترها متنفر بودیم، ایده من بود...این ایده به نظر بلر هم جالب آمد و با کمال میل قبول کرد که با هم این طلسم را اجرا کنیم. او بود که شمع ذوب شده را بسیار خامدستانه به شکل شمایل کوچکی از انسان درآورد. او میخواست یک سنجاق را در قلب مجسمه فرو کند، اما این مرا حسابی ترساند. برای همین روی فرو کردن سنجاق روی پای راست مجسمه به توافق رسیدیم. چند روز بعد، پسر قلدر مدرسه موقع بازی فوتبال پایش شکست. متاسفانه فیلیپ یورک در جوانی مرد.»
یورک سه ماه بعد از آن طلسم، در ایتون بر اثر سرطان خون درگذشت؛ وقایع ظاهرا مرتبط و وحشتناک به نظر میرسید. اولین باری که رانسیمان به این رویداد ترسناک اشاره کرد، در کتاب «Inside George Orwell»، کتاب زندگینامه اورول به قلم گوردون باوکر بود. اورل هرگز نه در نوشتههایش و نه در هیچ گفتوگو و مکالمهای هیچ اشارهای به آن نکرد؛ البته که به طور قابل درکی دردناک و ناراحتکننده بوده است.
احتمالا این رویداد باعث شد که این نویسنده نام مستعار جورج اورول را برای خودش انتخاب کند (اگر این کار را نمیکرد، احتمالا الان به جای اصطلاح «اورولی» باید میگفتیم «بلری».) طبق گزارش تلگراف، اورول به دوستانش گفته بود که نام مستعار برای خود انتخاب کرده، چرا که فکر میکرده ممکن است دشمنانش از نام واقعی او برای جادو و طلسم کردنش استفاده کنند.
بلر، جدا از اینها، به رویاها نیز بسیار باور داشت. او در رویاها به دنبال نمادها و تعابیر بود و ظاهرا بیش از یکبار رویایی دیده که به نحوی به حقیقت پیوسته است. نه آن داستان طلسم و نه این نوع باور به رویا، هیچکدام با تصویر رایجی که از اورول سراغ داریم سازگار نیست. مردی که با نثری روشن، منطقی و شفاف مینوشت و خالق آثاری ماندگار چون مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴ است. اما پشت صاحب هر نام مستعار، یک زندگی شخصی است و فرد میتواند با چهرههای مختلف ظاهر شود و این چهره میتواند هر شکلی باشد.
کار زندگینامهنویسان این است که سوابق، تصاویر مختلف از زندگی و خاطرهها را کنار هم میچینند و بازتاب همه اینها، مثل نگریستن به زندگی چهرههای مشهور از درون یک کالیدوسکوپ (زیبابین) است.
منبع: ترجمه با کمی تغییر از لیتهاب.