همشهری آنلاین - روناک حسینی: مری شلی در مقدمه فرانکنشتاین، درباره آن شب اقامت در عمارت لرد بایرون و الهاماتش نوشت: «خودم را مشغول کردم تا به داستانی فکر کنم. داستانی برای رقابت با دیگرانی که ما را به این کار تهییج کرده بودند. داستانی که بتواند با ترسهای مرموز طبیعت ما سخن بگوید و وحشت و هیجان درون ما را بیدار کند. داستانی که خواننده را از نگاه کردن به اطراف بترساند، خون را در رگ منجمد کند و ضربان قلب را بالا ببرد. اگر از پس این کار برنمیآمدم، داستان ارواح من شایسته عنوانش نبود.
فکر کردم و فکر کردم. بیهوده بود. آن ناتوانی و خالی بودن از هرگونه نبوغی برای خلق را احساس کردم که بزرگترین مصیبت برای هر نویسندهای است. وقتی کرخت میشویم، پاسخی از جانب الهاماتمان دریافت نمیکنیم. هر روز صبح از من میپرسیدند که آیا به داستانی اندیشیدهام؟ و هر روز صبح ناچار میشدم با یک «نه» ناراحتکننده جوابشان را بدهم.»
پس از مدتی، یک شب، مری دیر به رختخواب رفت. درست وقتی ساعت جادوگری گذشته بود، الهامات به سراغش آمدند. (در فرهنگ عامه، ساعت جادوگری یا ساعت شیطان، زمانی از شب است که با رویدادهای ماوراءالطبیعی مرتبط است، به طوری که تصور میشود جادوگران، شیاطین و ارواح در آن ساعت ظاهر میشوند و در قویترین حالت خود هستند. تعاریف متفاوتی برای آن وجود دارد و شامل ساعت بلافاصله بعد از نیمهشب و زمان بین ۳:۰۰ تا ۴:۰۰ صبح است.)
مری درباره این زمان در مقدمه کتابش نوشت: «وقتی سرم را روی بالش گذاشتم، نه خوابیدم و نه میتوان گفت فکر میکردم. تخیل من، بدون فرمان و کنترلی، مرا تسخیر و هدایت کرد و تصاویری پشت سر هم در ذهنم ردیف شد، با وضوحی بسیار فراتر از محدودیتهای معمول خیال.
با چشمان بسته، اما تصویر ذهنی روشن، دانشجوی رنگ پریده هنرهای کفرآمیزی را دیدم که نزدیک چیزی که کنار هم گذاشته بود، زانو زده بود. شبح هولناک مردی را دیدم که کش آمد، و سپس، مثل راه افتادن یک موتور قدرتمند، نشانههایی از حیات نشان داد و تکان خورد. باید ترسناک باشد. زیرا تاثیر هر تلاش انسانی برای به سخره گرفتن سازوکار شگفتانگیز خالق جهان، بسیار هراسناک خواهد بود.
زنده شدن او، مرد دانشمند را به وحشت انداخت. او با عجله از مخلوق نفرتانگیز خود دور میشد. او امیدوار بود که با رها کردنش به حال خود، جرقه خفیفی از زندگی که به آن بخشیده بود، محو شود؛ که این حرکت ناقصی که در او ایجاد شده بود، در بدن مردهاش فروکش کند. میخواست بخوابد با این باور که سکوت گور، حیات گذرای نعش شنیعی را که چون گهواره حیات به آن نگریسته بود، برای همیشه خاموش کند.
او میخوابد، اما آن موجود بیدار شده است. او چشمانش را باز میکند، میبیند که آن چیز وحشتناک بر بالین او ایستاده است، پردهها را کنار میزند و با چشمان زرد خیسش، پرابهام به او نگاه میکند.
با وحشت چشمانم را باز کردم. این ایده آنقدر ذهنم را تسخیر کرد که هیجان و ترس در وجودم جاری شد و آرزو میکردم میتوانستم تصاویر هولناکی را که به خیالم آمده بود، با نگاه کردن به واقعیتهای اطرافم کنار بزنم.
من هنوز آنها را میدیدم. همان اتاق، کفپوش تیره، کرکرههای بسته، با نور مهتاب که از میان آن عبور میکند، و این حس که میدانستم دریاچه شفاف و کوههای بلند و سپید آلپ در اطراف من هستند. نمیتوانستم به این راحتی از شر شبح وحشتناکم خلاص شوم. هنوز هم مرا آزار میداد، باید سعی میکردم به چیز دیگری فکر کنم. دوباره به داستان ارواح خود برگشتم، داستان ارواح آزاردهنده و نحس من! آه اگر فقط میتوانستم چیزی بسازم که خوانندهام را بترساند، همانطور که خودم در آن شب ترسیده بودم!»
گزارشها درباره اینکه شلی واقعا چقدر طول کشید تا داستانش را تمام کند، متفاوت است. یک شب؟ سه شب؟ این هنوز برای برخی محققان محل سوال است. اما ده سال پیش، اخترشناسان دانشگاه ایالتی تگزاس از جداول نجومی و اندازهگیریهای توپوگرافی برای تعیین ساعت دقیق رویای سرنوشتساز شلی بهره بردند. مانند هر افسانه خوب دیگر، همه چیز به موقعیت ماه در آن شب گره خورده بود.
پروفسور نجوم ایالت تگزاس، دونالد اولسون، به همراه دو همکار و دو دانشجو، در آگوست ۲۰۱۰ از دریاچه ژنو بازدید کردند تا بفهمند که دقیقا چه زمانی، مهتابی که شلی از آن میگفت بر پنجره اتاق او تابیده است.
اولسون میگوید: «در هیچ یک از منابع اصلی از جمله نامهها، اسناد، خاطرات روزانه و چیزهایی از این دست، هیچ اشاره صریحی به تاریخی برای پیشنهاد داستان ارواح وجود ندارد. هیچکس تاریخ دقیق آن را نمیداند، با این وجود ما به تاریخ ۱۶ام رسیدهایم.» و در واقع، آنها تعیین کردند که بین ساعت ۲ تا ۳ بامداد روز ۱۶ ژوئن، با نور درخشان ماه که آن زمان تپه پشت پنجره او را روشن میکرد، این الهامات رخ داده است.
اولسون ادامه میدهد: «مری شلی در مورد نور ماه نوشت که از پنجره او میتابد، و به مدت ۱۵ سال فکر میکردم که آیا میتوانیم آن شب را بازسازی کنیم؟ ما در نهایت آن را بازسازی کردیم. بر اساس آنچه در منابع اولیه و با استفاده از سرنخهای نجومی در دست داریم، دلیلی نمیبینیم که به روایت او شک کنیم.»
در این روزهای شبحناک و در این زمانه پر اوهام، مراقب ماه الهامبخش و هر شبح هولناکی باشید که ممکن است با خود به اتاق شما بیاورد.
منبع: ترجمه از لیتهاب با اندکی تصرف.
نظر شما