به گزارش همشهری آنلاین به نقل از نیویورک تایمز، تعامل و گفتوگو با نوجوانان معمولا یک صحنه قابل پیشبینی است. ما با جدیت میپرسیم اوضاع خوب است؟ و نوجوانمان با یک نه بدون ادامه یا یک آره دروغی جواب میدهد. ولی وقتی نوجوانان دستشان را برای ما رو نمیکنند، دلیل خوبی برای این کار دارند. برای این که ذهنتان را آرام کنیم و برای نوجوانتان هم مفیدتر باشید، این دلایل را در نظر بگیرید:
آنها میترسند که واکنش بد یا اشتباهی داشته باشیم
بچههای ما اغلب ما را بهتر از خودمان میشناسند. آنها برای تمام عمرشان واکنشهای ما را دریافت کردهاند و رفتارهای ما را یاد گرفتهاند. وقتی یک نوجوان از امتحان بدی که داده حس بدی دارد، ولی میداند اگر به شما بگوید احتمالا به او میگویید باید بیشتر درس میخوانده، اشتیاقی برای حرف زدن با شما نخواهد داشت.
اگر شک دارید که دلیل این کارشان این است و میتوانید بدون این که حالت تدافعی بگیرید، به او گوش کنید، از او بپرسید: نگرانی که ممکن است من واکنش بدی داشته باشم؟ به این ترتیب احتمالا گفتوگوی باارزشی را شروع خواهید کرد، حتی اگر گفتوگویی نباشد که انتظارش را داشتهاید، راه را برای گفتوگوهای بهتر در آینده باز خواهد کرد. این را هم در نظر داشته باشید که باید به پیامدهای بلندمدت گفتن این جمله که «بهت گفته بودم» به نوجوانمان فکر کنیم.
آنها واکنشهای ما را پیشبینی میکنند
نوجوانان در سکوتشان مثلا به این فکر میکنند که «اگر بگم ماشین رو جایی زدهام، بابا دیگه به من اجازه نمیده سوار ماشین بشم.» یا «اگه به مامان بگم دوستم این مشکل رو داره، دیگه به من اجازه نمیده باهاش بیرون برم»
ما همیشه نمیتوانیم از قضاوت کردن نوجوانمان خودداری کنیم و به طور حتم نوجوانان (و والدینی) وجود دارند که در این روش نگرانکننده گیر افتادهاند. ولی به عنوان روانشناس ۲ قانون وجود دارد که با آنها زندگی میکنم: حتی بچههای خوب کارهای احمقانه میکنند و دوم این که من هیچوقت کل داستان را نمیدانم.
درک این موضوع که نوجوانان (و بزرگسالان) گاهگاه خرابکاری میکنند، ارتباط بین والدین و نوجوانان را بهتر میکند. روزهایی که نوجوانان ما تمایل نشان میدهند با ما حرف بزنند میتوانیم موضع دلسوزانه و بخشایشگر خودمان را به آنها نشان بدهیم. مثلا میتوانیم بگوییم «میدونم بابت ماشین ناراحتی. فکر میکنی چه کار میتونی بکنی تا درستش کنی؟» یا «اوضاع دوستت واقعا ناراحتکنندهس. الان حالش خوبه؟»
آنها میدانند گاهی والدین رازشان را فاش میکنند
نوجوانان گاهی به درستی میفهمند که ما آنچه را میگویند برای دیگران بازگو میکنیم. بعضی وقتها ما بعدها متوجه میشویم آنچه نوجوانمان به ما گفته و ما به دیگران انتقال دادهایم، کاملا محرمانه بوده است. و البته گاهی آنها اطلاعات مهمی را به ما میدهند مثل این که همکلاسیشان قصد خودکشی دارد که باید آن را به دیگران منتقل کنیم.
چه یک عذرخواهی به خاطر بی ملاحظگیهای گذشته به نوجوانتان بدهکار باشید چه سعی کنید از موضوع بگذرید، فکر میکنم منصفانه و مهربانانه است که به آنها قول یک رازداری سفت و سخت در خانه را بدهیم. نوجوانان ما استحقاق داشتن محلی را که بتوانند در باره خودشان و دوستانی که با آنها همزیستی میکنند، حرف بزنند، دارند.
میتوانیم به نوجوانان کمک کنیم تا آزادانهتر صحبت کنند و روشن کنیم که به غیر از موارد بحرانی، اسرار آنها را حفظ میکنیم و از آنها و دوستانشان در برابر مشکلات معمولی نوجوانان حمایت میکنیم.
حرف زدن به معنای حل مشکل نیست
یک نوجوان عاقل یک بار در یک جلسه تمرین به من گفت: «میدونی، تا وقتی به خانه برسم، ۹۰ درصد از مشکلی را که در مدرسه داشتم، با خودم حل کردهام. تکرار آن برای مادرم به من در عبور از آن کمک نمیکند.»
حتی وقتی منشأ آشفتگی و ناراحتی نوجوانمان را نمیدانیم، باید با این فرض عمل کنیم که او بهزودی بهتر خواهد شد. البته که وقتی نوجوان روز به روز احساس بدتری داشته باشد و نتواند از احساسات بد جدا شود، زمینههای نگرانی واقعی وجود دارد. ولی در بیشتر مواقع سلامت روانی مثل سلامت جسمی است. افراد سالم مریض میشوند، ولی بهبود پیدا میکنند.
ما ویروس فرزندمان را به دل نمیگیریم، بنابراین نباید بداخلاقی او را هم به خودمان بگیریم. خوشبختانه همان حمایتی که مثلا در برابر آنفلوانزا از آنها میکنیم، در مورد ناراحتی و سکوت غمانگیز آنها هم جواب میدهد. بدون کندوکاو درباره این که چه اتفاقی افتاده میتوانیم از آنها بپرسیم چه کاری میتوانیم برای آنها انجام بدهیم که حس بهتری پیدا کنند.