اما هرچه پیش میرود و فیلم به پایانش نزدیک میشود، یعنی وقتی کار به جایی میرسد که باید لذت کشف حقیقت ماجرا را تجربه کنید و به یک جمعبندی برسید، امیدتان ناامید میشود و نمیتوانید بفهمید بالاخره این آدمها را چه میشود؟! ماجرای ما با «کنعان» که چنین بود. فیلمی که شروع خوبی دارد اما در میانههای راه باز میماند و درست از همانجایی که باید نقطه عطفش باشد میلنگد.
مسئله کنعان ماندن یا نماندن است، ولی پاسخی که برای آن دست و پا میشود ارزش سؤال را هم زیرسؤال میبرد و تماشاگرش را مثل شخصیتهایش در سردرگمی رها میکند. حتی گفتوگوی ما با مانی حقیقی (کارگردان فیلم) نتوانست از این سردرگمی نجاتمان دهد. اگرچه او هم مثل هر صاحب اثری برای دفاع از فیلمش حرفهایی دارد، احترامبرانگیز و شنیدنی اما در نهایت «کنعان» اثری است که روی پرده است، نه آن چیزی که حقیقی توضیحش میدهد.
- آقای حقیقی از فروش «کنعان» راضی هستید؟
بله. تا به حال که خیلی خوب بوده.
- فکر میکنید چرا؟
فکر میکنم به خاطر مضمون، بازیگرهای فیلم و به این دلیل که مخاطبش را دستکم نمیگیرد.
- یعنی ماجرای کشمکش و اختلاف زناشویی برای مردم جذاب شده؟
هم این و هم نوع پرداخت به این موضوع. صرف مضمون زناشویی نمیتواند فروش را تضمین کند. به هر حال موفقیت در گیشه همیشه یک راز است؛ دلایل موفقیت فیلمها در گیشه را همیشه نمیشود درست تحلیل کرد. تهیهکننده فیلم و من تنها کسانی بودیم که از روز اول میگفتیم کنعان میفروشد. قبل از مصطفی شایسته حدود ده نفر از تهیهکنندگان نامدار سینما فیلمنامه کنعان را رد کردند. معتقد بودند که فیلم نمیفروشد چون تلخ است.
- البته هنوز هم زود است که در اینباره نظر قطعی بدهیم. ضمن اینکه فیلم در روزهای اول برای فروش میتواند دلایلی غیراز کیفیت و مضمون هم داشته باشد. مثل حضور چهرهها.
بله، برای قضاوت زود است و من هم نمیخواهم درباره فروش فیلم صحبت کنم. اما حضور ستارهها در فیلم نمیتواند به تنهایی موجب موفقیت فیلم بشود. فیلم در روزهای اول اکران متکی به ویترینش است تا تماشاگر را به سینما بکشاند، اما اگر این گروه فیلم را نپسندند استقبال تماشاگران ادامه پیدا نمیکند.
هنوز زود است که قضاوت کنیم شرایط «کنعان» اینطور هست یا نه، بهنظر میرسد که تماشاگران فیلم تا امروز کنعان را دوست داشتهاند. فیلم در اکران جشنواره فجر هم رای بالایی از تماشاگران گرفت. در بخش بینالملل، رای اول و در بخش مسابقه سینمای ایران، سوم شد، آن هم بعد از فیلمهای آقایان تبریزی و مجیدی. این اولین نشانه جذابیت فیلم برای مخاطب عام بود. گمان میکنم دو، سه هفته دیگر سرنوشت فیلم دقیقا معلوم میشود.
- گویا قرار بوده فیلم اقتباسی باشد از داستان کوتاهی به نویسندگی آلیس مونرو.
که هست.
- هست؟! اسمی از او در شناسنامه قید نشده.
این اقتباس خیلی آزادی است از آن قصه.
- برداشت خیلی آزاد یعنی چه؟ دقیقتر توضیح میدهید؟
زن و شوهر داستان آلیس مونرو، برخلاف زوج کنعان، بچه دارند و در آستانه طلاق هم نیستند. اما تنش پنهانی در رابطهشان وجود دارد و زن به این میاندیشد که آیا میتواند تحولی در وضعیت زندگیاش ایجاد کند یا نه. در این میان دختر عمه زن وارد زندگی آنها میشود و همزمان با ورود او این زوج به یک مراسم عروسی در شهری دیگر دعوت میشوند. شوهر حاضر نیست دختر عمه زن را همراه با خودشان به این مراسم ببرند چون با تفرعن به او نگاه میکند، او را زنی شهرستانی میبیند و از همراه شدن با او معذب است. زن و مرد به مراسم میروند و خیلی هم به آنها خوش میگذرد. در راه بازگشت زن تصویری را در ذهنش میبیند از دخترعمه که خودش را به دار آویخته.
او این تصویر را جدی میگیرد و نگران میشود و با اینکه آدم مذهبی نیست شروع میکند به راز و نیاز با خدا و عهد میبندد که چیز باارزشی را در زندگیاش قربانی کند تا در ازای آن دختر عمه زنده باشد. ولی هرچه فکر میکند چیز باارزشی برای قربانی کردن در زندگیاش نمییابد و تازه پی میبرد که چه زندگی مزخرفی دارد. تصمیم میگیرد منتظر بماند تا هرچه را که خداوند مقدر کرد قربانی کند و وقتی که باز میگردد و دختر عمه را زنده مییابد متوجه میشود چیزی که باید قربانی کند امیدی است که به تحول زندگیاش داشته تا از وضعیت فعلی نجات پیدا کند. درمییابد زندگیاش همین است که هست و دیگر جای امید و آرزویی در زندگی نیست.
- چه قصه خوبی و چقدر هم دور است از قصه «کنعان» شما!
لازم بود که فیلم این بحران ذهنی را بیرونی کند و در قالب تصویر ارائه کند. بخش عمدهای از داستان مونرو به التهابات درونی و ذهنی این زن در راه بازگشت اختصاص داشت و نگرانیهای زن جلوه تصویری نداشت.
- اصلا اساس و حرف داستان شما فرق دارد.
اینطور نیست. ما صرفا برای ایرانی کردن فضا و مناسبات و برای سینمایی کردن داستان، نکانی را باید تغییر میدادیم و دست خودمان را برای این کار باز گذاشتیم.
- بهنظر میرسد شما به یکسری از مسائل این داستان تعلق خاطر داشتید و خواستید به آن وفادار بمانید، از طرفی هم قصد داشتید قصهای را روایت کنید که مخاطب سینمای ما را راضی نگه دارد.
نه، ما اصراری نداشتیم به آن قصه وفادار بمانیم ولی اصرار داشتیم که فیلم گل درشت و پرالتهاب نباشد. یک فیلم آرام و ظریف باشد و اتفاقاتی هم که در آن میافتد خیلی ساده و پیشپا افتاده باشند. اتفاقاتی که ممکن است در زندگی روزمره برای هر کسی بیفتد.
- ولی اتفاقی که در پایان فیلم میافتد با توجه به تعریفی که در کل فیلم از مینا ارائه دادهاید خیلی خارقالعاده است.
اتفاق درونی خارقالعادهای میافتد. ذهن مینا مشوش و بههمریخته است و او تصمیم عجیبی میگیرد. ولی کار خارقالعادهای انجام نمیدهد.
- من برعکس شما فکر میکنم. مینا، یکسال تلاش کرده از مرتضی جدا بشود. حالا طی یک هفته همه چیز تصادفی کنار هم چیده میشود تا او یک تصمیم خارقالعاده بگیرد.
خب، این نکتهای است که شما یا در طول فیلم آرامآرام به آن انس پیدا میکنید، یا نمیکنید. یعنی بستگی دارد به شکل درگیرشدنتان با قصه و هرکس به شیوه خودش این کار را میکند. خیلیها برداشتشان این بود که مینا ته دلش از این جدایی میترسد و دنبال بهانهای است که بماند. خیلیها هم فکر میکنند که نه، نمیترسد ولی فشارهایی که از همه طرف بر او وارد میشود آرامآرام شکستش میدهند و یک برداشت هم این است که او واقعا راست میگوید و آنقدر نگران زنده بودن خواهرش است که این قول را میدهد و تصمیم میگیرد پایبند به این قول بماند. اینها همه امکانات تفسیری فیلم هستند و همهشان هم میتوانند در آن واحد درست باشند. دست شما باز است که تصمیم خودتان را بگیرید.
- من فکر میکردم غیراز اینها میشود به نمایی که علی، مرتضی را در آغوش میگیرد تکیه کرد که بعد از آن مینا با مرتضی حرف میزند و میگوید تصمیم گرفته بماند.
این هم یک شکل دیگر از تفسیر است.
- به شرط اینکه ما بفهمیم بالاخره رابطه علی و مینا چه نوع رابطهای است، که نمیفهمیم.
اگر منظورتان خیانت است، ما به صراحت نشان دادهایم که چنین نیست و هیچچیز هم در فیلم که حاکی از خیانت باشد وجود ندارد.
- قبول ندارم. خیلی دوپهلو است.
ما نشان دادهایم که ارتباط علی و مینا یک ارتباط دوستانه انسانی است. سکانسی وجود دارد که این دو کنار هم نشستهاند و هیچکس هم در خانه نیست. علی به مینا میگوید: شوهرت را رها نکن، او مرد خوبی است.
- بله ولی یکجایی هم به علی میگوید کسی که عوض نشده تویی و این خوب است. یک جای دیگر میرود به خانه علی سرک میکشد، البته طوری به همه جا نگاه میکند انگار بار اول است به آنجا قدم گذاشته. یکجا هم آذر از علی میپرسد چرا مینا و مرتضی ازدواج کردند، تو درس و دانشگاه را رها کردی. علی جواب نمیدهد و آذر وقتی وارد محل زندگی علی میشود با یادآوری روز رفتن مینا به آنجا، به هم میریزد، انگار که سؤالی در ذهنش به جواب رسیده باشد. در حقیقت یک جاهایی این فرضیه تایید و یک جاهایی رد میشود و این حالت در تمام فیلم حفظ شده و هرگز درستی و نادرستیاش معلوم نمیشود، حالا یا دست شما بسته بوده برای بازتر کردن این مسئله یا اینکه عمداً این حالت را تا پایان حفظ کردید تا دلیلی باشد برای دنبال کردن فیلم.
ما میتوانیم حدس بزنیم که علی و مینا قبل از اینکه مرتضی از راه برسد به هم علاقهمند بودهاند و بعد که سروکله مرتضی پیدا شده مینا عاشق او شده و با او ازدواج کرده. اما دلیلی ندارد که به امکان چیزی به زمختی و گلدرشتی خیانت فکر کنیم. الان این دو نفر دوست هم هستند، دوستان قدیمی هم هستند. عشق بین زن و مرد یک مقوله است و رفاقت میان آنها مقوله دیگری، که در فرهنگ ما خیلی به آن پرداخته نمیشود، با اینکه خیلی هم رایج است. مشکل از نگاه کج و معوج کسی است که اینطور برداشت میکند.
من همیشه حرف منتقدان برایم محترم و مهم بوده اما طبعا معنیاش این نیست که هر حرفی بزنند حق است. مخصوصا در این مورد خاص. من تلاش معقول خودم را کردم که این سوءتفاهم ایجاد نشود. ولی وقتی بهوجود آمد دیگر کاری از من ساخته نیست. ما اگر میخواستیم مضمون خیانت را مطرح کنیم که دستمان بسته نبود. نشان دادن خیانت دیگر در تلویزیون هم رایج است چه برسد به سینما. اصلا هیچ خط قرمزی در این زمینه وجود ندارد.
شما به راحتی میتوانید یک مثلث عشقی را مطرح کنید و طرح مسئله خیانت زن به شوهرش در رسانههای ما هم سالهاست که مسئله ممنوعی نیست. اگر ما میخواستیم بگوییم مینا به شوهرش خیانت میکند هزاران راه پیشپایمان بود که مشکلی با سانسور هم پیدا نکنیم. ولی ما مطلقا چنین قصدی نداشتیم. اگر آذر در قصه ما با رفتن به محله علی دچار چنین شکی میشود بیننده باید بداند که او اشتباه میکند چون با مینا و علی در تنهاییهایشان همراه بوده.
- پس اگر این تصور را هم واقعی بدانیم و دلیل درخواست طلاق مینا نباشد، چه دلیلی باقی میماند جز اینکه او یک آدم دمدمی است که از هر طرف بادی بوزد با آن همراه میشود. البته فقط این تعریف تصمیم پایانی او را هم توجیه میکند.
مینا شخصیت محکم و بسیار قابل احترامی است. او زن بزرگی است. آدمی است که روی خواستههایش پافشاری میکند و از طرفی آنقدر آدم صادق و درستی است که وقتی مرتضی از او میپرسد چرا میخواهی جدا شوی؟ میگوید: به خاطر اینکه دلم نمیخواهد کسی منتظرم باشد، دلم نمیخواهد کسی به من وابسته باشد. این قانعکنندهترین جواب ممکن است. او میتوانست هزار تا بهانه بیاورد، ولی راستش را میگوید.
- نمیشود که با این تعریف تحول و دخیل بستن و تصمیم به ماندن او را توجیه کرد.
او قولی میدهد که محاسباتش را به هم میریزد. فکر میکند همانطور که از اول ماجرا روی حرفش برای رفتن پافشاری کرده، باید به این قول هم پایبند باشد. شوهرش هم مثل شما معتقد است این دلیل خوبی برای ماندن نیست.
- و اینجاست که همان فرمول کلیشهای همه فیلمها و سریالها کاربرد پیدا میکند و پای بچهای که در راه است وسط کشیده میشود. در حالی که شما تمام هم و غمتان این بوده که از کلیشهها فرار کنید.
مینا پایبند فردیت خودش است. ولی از یک جایی به بعد دیگر زورش نمیرسد و شکست میخورد. دیگر نمیتواند ادامه بدهد.
- به خاطر مرگ مادرشوهرش؟
به خاطر اینکه احساس میکند موجب مرگ مادرشوهرش شده. به خاطر اینکه یک جایی از وجودش احساس گناه میکند نسبت به سقطجنین. به خاطر اینکه عجز و ناتوانی شوهرش را میبیند و نگران خواهرش هم میشود و سرانجام چنین عهدی میبندد.
- و دقیقا همین ترحم ناروای مینا به مرتضی هم یکی از مسائل آزاردهنده است. آنقدر که وقتی مینا میگوید میخواهد بماند و فیلم تمام میشود آدم با خودش میگوید درست است که بالاخره ماند ولی مرده شوی زندگیشان را ببرد.
برای همین است که این فیلم پایان خوشی ندارد و تلخ است. اما وظیفه من این نیست که درباره تصمیم مینا حکم صادر کنم. این با تماشاگر است. ممکن است شما بگویید مینا آدم هرهری مذهبی است یا به بادی بند است یا هر چیز دیگری. مهم این است که شما یک وضعیت اجتماعی را میبینید که با شما حرفی میزند و نشانهای از زندگی اطراف خودتان را در آن میبینید.
- شما سه تا فیلم ساختید که فقط سومی، یعنی کنعان، اکران شده...
«آبادان» را با اینکه اکران نشد، خیلیها دیدند و در خارج از ایران هم در جشنوارههای زیادی نمایش داده شد. «کارگران مشغول کارند» هم که خیلی بیشتر از «آبادان» دیده شد، از جشنواره فجر و جشنوارههای دیگر جایزه گرفت و در آمریکا هم اکران شد..به هر حال مسیری که طی کردهام مسیر پیچیدهای بوده. وقتی فیلمات در کشور خودت اکران نشود وضع کارت به هم میریزد. ادامه کار را دشوار میکند برای فیلمساز و به همین دلیل برایم مهم بود که «کنعان» حتما اکران شود.
- و در هر سه کار چهرههای مطرحی بازی کردهاند. استفاده از چهره در فیلمهایی با این سبک و سیاق به خاطر موفقیت فیلم در برخورد با مخاطب بوده یا زحمت مضاعفی که کار با آماتورها میطلبد.
اختیار دارید. اتفاقاً من بیشتر وقتم را برای بازی گرفتن از بازیگرهای حرفهای میگذارم.
- جدای از بحث فیلمنامه شاید کمترین ایراد به کارگردانی «کنعان» وارد است. در واقع ما با فیلم خوش ساختی طرفیم، قابهای قشنگی میبینیم، موسیقی زیبایی میشنویم و بازی درخشانی خصوصا از محمدرضا فروتن شاهدیم. با این حساب چطور بیشتر وقتتان صرف بازیگران میشود، آن هم بازیگران حرفهای؟!
بازی گرفتن از بازیگر حرفهای خیلی وقتگیرتر از کار با نابازیگر است. چون نابازیگر متناسب با نقش مورد نظر انتخاب میشود. در واقع او همان شخصیتی است که دارد بازی میکند. لازم نیست کار عجیب و غریبی با او بکنید که تبدیل به آدم دیگری بشود. ولی بازیگر تکنیک و قابلیتهای حرفهای دارد و شما از این ابزار برای ساختن یک شخصیت نو استفاده میکنید.
- پس چقدر شما از این مرارت خوشتان میآید که ترانه علیدوستی را برای نقش مینا انتخاب کردید! که یک زنسی و چند ساله است و علیدوستی را همه با من ترانه 15سال دارم میشناسند.
ترانه علیدوستی در حال حاضر یکی از بهترین بازیگران زن سینمای ایران است و کارکردن با او این تضمین را به من میداد که نقش همان چیزی بشود که باید بشود. من این درجه از اطمینان خاطر را با بازیگر دیگری نداشتم.
- حتی لیلا حاتمی که حضورش در کار منتفی شد؟
حتی با ایشان هم این تضمین را نداشتم. لیلا حاتمی وقتی انتخاب شد که ترانه علیدوستی هنوز بازیگر مطرحی نشده بود. یعنی حدود هشت سال پیش. اما وقتی خانم حاتمی نتوانستند در این کار حضور پیدا کنند و ترانه علیدوستی خودش پیشنهاد بازی در این نقش را به من داد، من بسیار خوشحال شدم، چون همیشه دوست داشتم موقعیتی پیش بیاید و بتوانم با او همکاری کنم. اگر 8سال پیش دیده بودمش همان موقع انتخاب اولم میشد.
- وقتی لیلا حاتمی را برای نقش مینا در نظر داشتید، سه بازیگر دیگر نقشها چه کسانی بودند؟
پرویز پرستویی در نقش مرتضی، علی مصفا در نقش علی و فاطمه معتمدآریا در نقش آذر.
- بنابراین فیلمنامه با انتخاب بازیگران جدید باید خیلی متحول شده باشد.
بله تغییر اصلی این بود که در نسخه اول فیلمنامه تفاوت سنی زیادی بین مرتضی و مینا وجود داشت.
- اینطوری درخواست طلاق مینا قدری معقولتر بود.
این تفاوت سنی نکتهای بود که مینا میتوانست روی آن تکیه کند. ما در نهایت این را کنار گذاشتیم. فکر کردیم باید همه ویژگیهای منفی مرتضی را اساسا کنار بگذاریم.
- میخواستید از کلیشهها فرار کنید. این بد نیست اما تا جایی که در باور مخاطب بگنجد.
ما میتوانستیم به راحتی مرتضی را منفی جلوه دهیم تا خواسته مینا معقولتر بهنظر برسد. مرتضی میتوانست هزار عیب داشته باشد، معتاد باشد، خیانتپیشه باشد، ناتوانی جنسی داشته باشد، خشن باشد، خسیس باشد یا خیلی پیر و فرتوت باشد. همه اینها کلیشههایی بود که میشد استفاده کرد.
- ولی در چهارشنبه سوری عدمتناسب زن و مرد به چشم میآمد و زمانی که سیمین(پانته آبهرام) در ماشین را باز میکرد و کنار مرتضی (حمید فرخنژاد) مینشست میدیدی چقدر این دو نفر با هم تناسب دارند و به مرد حق میدادی، از طرف دیگر وقتی کنار مژده (هدیهتهرانی) بود عدمتناسب آنها بهعنوان زنوشوهر قانعات میکرد که مشکلاتشان طبیعی است.
من با شما همنظرم، ولی میدانید که خیلیها هم در مورد چهارشنبه سوری و نکتهای که گفتید نظر دیگری داشتند. تمام لذت کاری که ما میکنیم شکل دادن به این همه نظرات متفاوت است.
- تفاوت عقاید در جزئیات بله. گرچه درباره همان هم میشود بحث کرد و به نتیجه واحدی رسید، اما کلیت ماجرا که باید مشخص باشد. یعنی شما قطعا میدانید که دارید چه کار میکنید. غیراز این است؟
لذتی که میبریم در قضاوت نکردن است. ما نمیخواهیم و اصلا نمیتوانیم بگوییم فلان کار درست است یا نادرست. این سیستم کار من و آقای فرهادی بوده. ما معتقدیم که در داستانهایمان آدم بدی وجود ندارد. همه حق دارند. هر کسی میتواند از زاویه دید خودش به آدمهای قصه حق بدهد. بار دراماتیک قصه به این شکل وزینتر میشود. یعنی وقتی دو تا آدم خوب با هم میجنگند، قصه غمانگیزتر میشود. وقتی یک آدم خوب با یک آدم بد بجنگد تکلیف روشن است. درامی در کار نیست، مثل اغلب فیلمهای شعاری رایج که میبینید.
- ولی وقتی شما هیچ عیب و نقصی را به مرد قصهتان وارد نمیدانید و زن را هم آدم پایبند و درست و صادقی میدانید دلیلی ندارد این مسائل میانشان بهوجود بیاید. دوتا آدم خوب بیشتر با هم سازش دارند تا جنگ و بیننده با خودش میگوید اگر کار این دو نفر به اینجا کشید، تکلیف بقیه چه میشود؟
این بستگی دارد به نوع نگاه هر آدمی به زندگی. من اعتقاد ندارم که آدمهای خوب لزوما با هم سازش دارند.
- زن و شوهر فیلم شما البته خیلی شیک و پیک بودند. اصلا مستخدمشان هم بیشتر شبیه منشی یک شرکت بود تا مستخدم یک خانه!
بله. ما قشری را انتخاب کردیم که زندگیشان چنین شکلی دارد. قشری که به قول شما مستخدمشان هم همینطور است که میگویید.
- حرف من هم این است که این آدمها چند درصد از مخاطبان شما را در برمیگیرند که میتوانند با آنها همذاتپنداری کنند و دغدغهشان را درک کنند و بپذیرند. تفاوت مهم فیلم چهارشنبه سوری و کنعان انتخاب همین آدمها و قراردادنشان در موقعیتی است که باور تماشاگر را برمیانگیزد. در آنجا حضور شخصیتی مثل روحانگیز یا زن سرایدار، همسایهها، سیمین، همه و همه موجب ایجاد فضایی ملموستر و جذابتر در فیلم میشد.
اینطور نیست که مخاطب فقط با کسی که شبیه خودش باشد همذاتپنداری میکند. شما در فیلمهای تاریخی هم همذاتپنداری دارید، در فیلمهای وسترن هم دارید. مخاطب میتواند با شخصیت ای.تی هم در فیلم اسپیلبرگ همذاتپنداری کند. این تفاوتها به اندازه تشابهها موجب کنجکاوی تماشاگر میشود. در چهارشنبهسوری آدمهای ما از طبقه متوسط شهر تهران بودند که در مجتمع شلوغی زندگی میکردند. فیلم سعی داشت فضای شلوغ و پرالتهابی را نشان بدهد. برای همین هم داستان در شب چهارشنبه سوری اتفاق میافتاد. ولی کنعان فضای سرد و سرکوب شدهای را به تصویر میکشد و زندگی ذهنی و درونی و عاطفی شخصیتهایش را بررسی میکند.
- ولی کنعان هم طبق گفته خودتان قصد دارد مثل چهارشنبهسوری مخاطب داشته باشد.
طبعا همینطور است. ولی سردی و گرمی فیلم هم لزوما ارتباطی با جذب مخاطب ندارد. میبینید که کنعان هم دارد مخاطبان زیادی را به سینما میکشاند. به هر حال آدم باید بداند دارد فیلمش را برای چه کسی میسازد. کم پیش میآید که کسی سیصد یا چهارصد میلیون تومان خرج کند تا برای دل خودش فیلم بسازد.
- پس وقتی هم مینوشتید معتقد بودید که فیلم با استقبال مردم مواجه میشود؟
بله. من آن زمان هم اطمینان داشتم که فیلم در گیشه موفق میشود و دلایلم برای خودم روشن بود. وقتی تهیهکنندگان کار را رد میکردند کمی به قضاوتم شک کردم، ولی وقتی مصطفی شایسته گفت که بهنظر او فیلم موفق میشود، خیالم راحت شد و کار با همین اعتقاد ساخته شد. هدایت فیلم تبحر بسیار زیادی در شناخت مخاطب سینمای ایران دارد. به این خاطر است که اغلب فیلمهای این دفتر فروش موفقی دارند. البته ما هیچوقت نگفتیم که کنعان در ابعاد فیلمی مثل آتشبس میفروشد. اما میدانستیم که مخاطب قابلقبول خودش را پیدا خواهد کرد.
امیدواریم همینطور باشد