همشهری آنلاین - خدیجه نوروزی: این روزها آنچنان آستانه تحمل مردم و تاب آوری جامعه کاهش یافته که با کوچکترین تنش شاهد عکس العمل های کلامی و رفتاری خارج از عرف بین افراد هستیم که در برخی موارد موجب بروز حوادث جبران ناپذیری مانند قتل می شود. جرائم مبتنی برخشونت، عصبانیت، تندخویی، خشم وبرافروختگی شامل نزاع، توهین و ضرب و شتم هم این روزها در میان آمار جرائم رقم قابل توجهی را به خود اختصاص داده اند که بسیار نگران کننده است.
سوال اساسی این است که چرا جامعه با یک شیب پر شتاب به این سمت و سو در حال حرکت است و مشاهده چنین صحنه هایی برای بسیاری از ما ملموس و آشناست به طوری که گویی بخشی از امور جاری زندگی مان شده است؟ دکتر علیرضا شریفی یزدی، روانشناس اجتماعی در این خصوص به نکات مهمی اشاره می کند.
اساسا شکل گیری خشم چگونه است در دسته بندی های روانشناسی چه انواعی دارد؟
خشم انواع مختلفی دارد و بسیار متعدد هستند. یکی از انواع آن، خشم لحظه ای و آنی است که ما خیلی سریع نسبت به ناراحتی ها و فشار و آسیب اطرافیانمان واکنش نشان می دهیم. یکی دیگر از انواع خشم، خشم زبانی است که نوعی آزار احساسی است که ما با کلام خود نسبت به دیگران انجام می دهیم. پایه خشم خودآزار هم خجالت و شرمندگی است و زمانی پیش می آید که ما احساس ناامیدی، بی ارزشی و شرم داریم. یادمان باشد شرم با حیا فرق دارد.
یک نوع خشم هم در مواجهه با کسانی است که نسبت به آنها احساس خطر یا داریم که تحت عنوان خشم قصاصی از آن یاد می شود. خشم های نفوذی-تهاجمی یک نوع خشم اجتنابی هستند یعنی فرد ممکن است در این شرایط از قرار گرفتن در موقعیت ها دوری کند و هر نوع بیماری و ناامیدی و سرخوردگی را منکر شود در حالی که وجود دارد.
یکی از انواع مهم خشم ها، خشم طاقت فرساست که معمولا غیر قابل کنترل است. بعضی از خشم ها هم هستند که از آنها خشم عادلانه-اخلاقی از آنها یاد می شود مانند خشم قضاوت کننده که وقتی از کسی قصور یا خطایی سر می زند ما نسبت به او خشم پیدا می کنیم که خشم اخلاقی و متعالی است. یک سری از خشم ها هم حالت بلندمدت دارند و خشم های مضمن هستند که معمولا آرام آرام افزوده می شوند و خود فرد را درگیر می کنند که اثرات مخربی روی جسم و روان دارد.
یکی از رایج ترین انواع خشم که خیلی ها به آن شناخت دارند خشم رفتاری است که با رفتار فرد خشم خود را نشان می دهد و ممکن است به صورت پرخاش های سنگین، شکستن وسایل منزل، پرت کردن، کتک زدن و ...خود را نشان می دهد. اما در کنار این موارد خشمی داریم که از آن به عنوان خشم مثبت یاد می شود با عنوان خشم انسان جسور. این خشم سازنده است و می تواند تغییرات مثبت را ایجاد کند. ما به جای اینکه رفتارهای ناسازگارانه، غیراخلاقی از خود نشان دهیم و مقابله کنیم این خشم را در جهت تغییر در محیط ایجاد می کنیم و معمولااین سبک بروز خشم با اضطراب همراه نیست.
چه می شود که کسی خشم خود را در قالب قتل، دیگری در نزاع و فردی در سکوت و انزوا نشان می دهد و هر کسی به شیوه ای این احساسات را از درون خود عبور می دهد؟
یک بخشی از آن به اختلالات شخصیت و اختلالات روان بر می گردد. هر چه انسان سلامت روان بیشتری داشته باشد طبیعتا بهتر می تواند خشم خود را کنترل کند.
بین خشم و پرخاشگری چه تفاوتی وجود دارد؟
خشم حالت است و در درون فرد شکل می گیرد و جنبه بیرونی و عینی ندارد ولی پرخاش نوعی رفتار است. وقتی ما خشم را که حالت است تبدیل به رفتار می کنیم پرخاش به وجود می آید و پرخاش نمود بیرونی است. لذا در ادامه پاسخ به سوال قبل باید بگویم قتل ها، نزاع ها و درگیری ها در حقیقت خشم رفتار شده است که تحت عنوان پرخاش از آن یاد می کنیم. هر چه انسان از سلامت روان بیشتری برخوردار باشد توان مدیریت خشم را دارد و می تواند کاری کند که به پرخاش تبدیل نشود. اما زمانی که انسان دچار انواع اختلالات روانی، شخصیتی و رفتاری باشد میزان نمود بیرونی خشم که همان پرخاش است خود را بیشتر نشان می دهد. یعنی کسی که اختلالات شخصیتی سنگینی دارد قتل می کند یا کسی که کنترلی روی مغزش ندارد و نتواند بین 3 تا 7 ثانیه خود را کنترل کند ممکن است قتل های آنی انجام دهد یا کتک کاری کند. جامعهای که میزان اضطراب مردم آن زیاد باشد، حتما میزان پرخاشگری بالایی هم دارد.
چرا تعدد حوادث و آسیب های اجتماعی چون قتل ناموسی، نزاع، خودکشی و بزه و... حتی تجمع هایی که ریشه در نارضایتی اجتماعی دارند بیشتر از گذشته شده است ؟
اگر از قتل ناموسی، خودکشی و انواع بزه ها، اعتراضات خیابانی و امثال اینها تحت عنوان خشم اجتماعی یاد می کنیم. ارتباط خیلی روشنی بین کاهش آستانه تحمل مردم با اتفاقات و اسیب های اجتماعی جامعه وجود دارد که مهم ترین عوامل اتفاقات جامعه مانند بیکاری، مشکلات اقتصادی، شکاف بین درآمدهای فقیر و غنی، شکاف بین درآمد و مخارج خانواده، اضطراب و افسردگی و فاصله اجتماعی، سیاست زدگی جامعه و بفرهنگ از دلایل بروز و افزایش خشونت در جامعه امروزی است.
معمولا خشم هایی که در اثر ناکامی اجتماعی شکل می گیرد یعنی مسئول پاسخگو نیست یا شرایط پاسخگویی را فراهم نکرده یک خشم متراکم رسوب شده مضمن را در فرد ایجاد می کند که وقتی به حد نهایت می رسد و آستانه تحمل پایین می آید، خود را در غالب پرخاش، قتل و نزاع نشان می دهد ولی وقتی به صورت زنجیره وار و سلسله وار در می آید تبدیل به ناآرامی های کور و جمعی می شود که ما سال های قبل چندین مورد در دهه های 80 و 90 شاهد آن بودیم. اگر مسئولان ساز و کارهای مناسبی را برای تخلیه مردم داشته باشند و اجازه ندهند این خشم تبدیل به خشم مضمن و رسوب شده و متراکم شود و یا خشم جابه جا شده شود و اجازه دهند این خشم در جای خودش تخلیه شود به یقین خیلی می تواند کمک کننده باشد.
تا چه میزان عدم پیشرفت متناسب با معیارهای توسعه و جهانی در بخش های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می تواند به این خشم های اجتماعی دامن بزند ؟
خیلی زیاد. وقتی که افراد احساس می کنند امکانات در کشور به حد کافی می تواند وجود داشته باشد اما به دلیل مدیریت و سیاست گذاری های غلط مشاهده می کنند که کشور به اندازه ای که باید پیشرفت نمی کند طبیعتا خشم شان زیاد می شود و همین عامل زمینه مهاجرت را فراهم می کند. بخش عمده مهاجرت از ایران، جاذبه مقصد نیست بلکه دافعه مبدا است.
اینکه عده ای از رفاه اجتماعی بیشتری برخوردارند و به واسطه پول، موقعیت های اجتماعی، پارتی و ... به راحتی می توانند خود را در موقعیت و شرایط بهتری قرار دهند تا چه اندازه بسترهای خشم اجتماعی را فراهم می کند؟
قطعا این نوع مقایسه ها به خشم فردی و اجتماعی دامن می زند. اساسا در جامعه ای که طبقه متوسط روز به روز ضعیف می شود و به قشر فقیر جامعه به میزان زیادی افزوده می شود در مقابل به قشر مرفه جامعه یک گروه اقلیتی افزوده می شود، می توان میزان خشم عمومی را در چنین جامعه ای دید و درک کرد.
چگونه می توان این نوع خشم ها را مدیریت کرد؟
یک بخش آن فردی است که در حوزه مهارت های فردی روانشناسی قرار می گیرد. اما مدیریت کلان خشم در بلند مدت در جامعه بر عهده سیاست گذاران و برنامه ریزان و مدیران اجرایی کشور است که باید زمینه های ایجاد و افزایش آن را بخشکانند. تا زمانی که یک جامعه نتواند نیازهای اقتصادی را پاسخ دهد یعنی نتواند بر بیکاری غلبه کند یا تورم را کاهش دهد و رکود تورمی را اصلاح کند، تا زمانی که نتواند تناسبی بین درآمد و مخارج خانواده ایجاد کند، نتواند فاصله طبقاتی را کاهش دهد و نتواند اجتماع و فرهنگ را از سیاست زدگی خارج کند خشونت اجتماعی در سطح بالا همچنان ادامه خواهد داشت.
سیاست گذاری ها باید به گونه ای باشد که بر اساس یک ضریب جینی مسئله بین فاصله فقیر و غنی را روز به روز کاهش پیدا کند طوری که از طبقه فقیر و غنی کم و به طبقه متوسط افزوده شود. چون طبقه متوسط طبقه ای است که ارزش های اجتماعی را بیشتر پاسداری می کند. در کوتاه مدت و میان مدت هم باید بسترهایی برای تخلیه هیجانات مردم فراهم شود تا افراد بتوانند از آن طریق خشم خود را تخلیه کنند.