همشهری آنلاین - بهاره خسروی : در همین محدوده پر بود از خانههای کوچک و بزرگ با معماریهای بینظیری که به معنای واقعی کلمه مفهوم خانه را در بر داشتند. گذر سرتخت که انتهای آن به بازارچه حمام نواب و گذر امامزاده یحیی میرسید، از گذرهای معروف تهران قدیم بود؛ گذری که زمانی سفیر فرانسه هم در همین محدوده ساکن بود.
در روزگاری که خبری از نوسانات بازار و گرانی شیر و بستی و مشتقات آن نبود میشد با یک دل سیر نشست و فارغ از روزمرگیها بستنی و پالودهای خورد. یکی از کاسبان معروف این محدوده دایی پالودهفروش بود. در واقع عنوان دایی را محصلان مدرسه بدر و سایر مدارس اطراف دکان کوچک این مرد به دلیل خلق خوش و صمیمت در رفتار به او نسبت داده بودند. دایی یک دکه راهرو مانند نقلی داشت اما بسیار هنرمندانه شاخههای پیچ امینالدوله و مو حیاط خانه مجاور دکهاش را با سیم و بند و طناب به بالای دکه کشانده بود به کمک آنها سایهبانی برای بچههای که مشتری پرو پا قرص دکانش بودند درست کرده بود.
او یک قطعه یخ بزرگ طبیعی را یا به اصطلاح همان یخهای بلوری که از یخچالها میآوردند، در پیشخوان دکه میگذاشت و با اره مخصوص آن را میبرید و به شکل برف درمیآورد. این برفها را در پیالههای کوچک فیروزهای رنگ میریخت، از ظرف دیگری هم که مخلوط آب و یخ داشت رشتههای سفید رنگ را که مثل رشتههای مروارید بودند روی برف تراشخورده میریخت و از یک بطری هم که روی آن قرقرهای بود بخشی از از آن را میبرید و قسمت از بطری را به آن وصل میکرد که محتوایش سرکه و شیره بود و آن را داخل ظرف پالوده میریخت و به مشتریها میفروخت.
خوردن این پالودههای خوشمزه در ظهرهای گرم تابستان در کنار صدای پرندگان و دوستان فارغ از هر دغدغهای حسابی خوشمزه و دلچسب بود.