همشهری آنلاین - ابوذر چهل امیرانی: کتاب «در سید خندان کسی را نمی کشند» روایتی از حادثه دلخراش صبح پنجشنبه ۳۰دی سال۱۳۹۵ در چهارراه استانبول است، ولی نویسندهاش «مهام میقانی»، به صورتی حرفهای در این رمان جنایی- حادثهای، خواننده را به محلهای جرمخیز یا مستعد جرم پایتخت میبرد تا در نهایت تصویری از محله سیدخندان بدهد که در آن بزهها کمتر است.
داستان این کتاب از اتاق تشریح شماره۲ یکی از سردخانههای تهران شروع میشود که کارآگاهی به نام «نقیبی» همراه با نامزدش «لیلی مختارباف» مشغول کالبدشکافی دست قطع شده یک دست زنانه با لاک مشکی هستند که در یکی از گاوصندوقهای به دست آمده از ساختمان پلاسکو پیدا شده است. صاحب همه گاوصندوقهای کشف شده از ساختمان پلاسکو شناسایی شدهاند، اما کسی برای تحویل این گاوصندوق به اداره آگاهی مراجعه نکرده و همین موضوع سبب شده تا کارآگاهان اقدام به برش آن کنند و با دست قطع شدهای در آن مواجه شوند. کارآگاه نقیبی برای پیدا کردن سرنخ این ماجرا، به نقاط مختلف شهر سر میزند؛ از ساختمان پلاسکو و پارکینگ اداره آگاهی گرفته تا تپههای عباسآباد و محلههای سیدخندان و شاپور.
میقانی در این داستان نشان میدهد که کارآگاه نقیبی عاشق محله سیدخندان است، اما در حقیقت، خودش دوستدار این محله است و برای اینکه تصویری از این محله به خواننده بدهد که در آن متولد و بزرگ شده است، در قالب این داستان به این موضوع پرداخته است.
حرفهایی که از زبان شخصیت داستانی زده شد
میقانی که سال۱۳۶۴ در محله سیدخندان بهدنیا آمده و دوران کودکی، نوجوانی و جوانی خود را در آن سپری کرده است، در کنار رماننویسی فعالیتهایی همچون تدریس، فیلمنامهنویسی، نقد هنرهای تجسمی، ترجمه و نمایشنامههای رادیویی دارد.
نویسنده رمانهای «گرمازده»، «پیوند زدن انگشت اشاره» و «ترکیببندی در سرخ»، درباره این موضوع که چرا ماجرای داستانش از ساختمان پلاسکو شروع شده، ولی اتفاقات بعدی در محله سیدخندان رخ میدهد، میگوید: «از آنجا که شناخت و خاطرات زیادی از محله سیدخندان داشتم، ترجیح دادم سیر وقایع داستانم در این نقطه از شهر باشد. به همین بهانه، شخصیت کارآگاه نقیبی را در این داستان طوری طراحی کردم که خودش در محله سیدخندان به دنیا آمده و بزرگ شده است. بنابراین وقتی حرف از سیدخندان در پروندهاش پیش میآید، با جدیت زیادی روی موضوع کار میکند.»
البته قرار نیست در این داستان تصویری سیاه از محله سیدخندان برای خواننده توصیف شود؛ چرا که همانطور که از اسم رمان پیداست، میقانی با زبان کارگاه نقیبی عنوان میکند که جرم در سیدخندان کم است و تعصب خود را به زادگاهش نشان میدهد.
آنچه این رمان را از دیگر آثار مشابه آن متمایز میکند، اشراف نویسنده به محله سیدخندان و توصیف ریزبهریز محیط و فضاهایی است که کارآگاه نقیبی به آن پا میگذارد. میقانی میگوید: «فضاهای این داستان برایم آشنا بود و در بخشهای زیادی از رمان توانستم توصیف بیشتری از جزئیات این محله بدهم.»
او حتی در این داستان کارآگاه نقیبی را به بیمارستانی در سیدخندان برده که در آن متولد شده است: «این بیمارستان که در رمان به «رویال تهران» معروف است، وجود خارجی داشت و به همین اسم در بین ساکنان محله سیدخندان معروف بود. حالا به بیمارستان رسالت تغییر نام داده و خیلیها آن را میشناسند. خودم در همین بیمارستان به دنیا آمدهام که در حاشیه پل سیدخندان، در محل اتصال ۳منطقه تهران قرار دارد.»
باید درباره محلههای خود بنویسیم
میقانی در این کتاب توصیفهای زیادی از محله سیدخندان داشته که مربوط به سالهای اخیر است. وقتی از او میپرسیم خاطرهای از گذشته این محله به یاد دارد یا خیر، میگوید: «محله سیدخندان در این سالها تغییر زیادی کرده است. این محله در قدیم، بینراهی محسوب میشد و مسافرهایی که قصد داشتند به تجریش و امامزاده صالح(ع) بروند، اینجا استراحت میکردند. قهوهخانه معروفی هم داشت که پاتوق مسافرها بود و اسبهایشان را به اصطبل کنار قهوهخانه میسپردند. باغهای زیادی هم در محله وجود داشت که متأسفانه از بین رفته و فقط بوستان شریعتی باقی مانده است. این پارک سال۱۳۵۶ همزمان با ساخت پل سیدخندان راهاندازی و بعد از پیروزی انقلاب تکمیل شد.»
از او درباره تپه عباسآباد میپرسیم که در این کتاب چند صحنه کلیدی در آن اتفاق میافتد. میگوید: «ساعتهای زیادی از دوران کودکی من در این محدوده گذشت. شناخت دقیقی از آن مثل محله سیدخندان دارم که اکنون تغییرکاربری داده و به بوستان تبدیل شده است.»
میقانی در پاسخ به این سئوال که چرا سعی کرده محلهاش را در قالب رمانی پلیسی و جنایی به مخاطب نشان دهد، میگوید: «به نظر من بهترین ژانر در ادبیات داستانی که بتوان یک محله را به بهترین شکل ممکن به خواننده نشان داد، ژانر پلیسی است چون در کنار نشان دادن لایههای بیرونی میتوان مکانیزم جغرافیایی را به مخاطب معرفی کرد.»
او در پایان درخصوص محله دوران کودکیاش میگوید: «سیدخندان، محلهای کاملاً معمولی است که نه جایی برای پولدارهاست و نه جایی برای فقرا. به نوعی دروازه محلههای تهران قدیم بوده و در کنار تعصب، تغییرهای این محله باعث شده تا درباره آن بنویسم. ما باید به شهر و محل سکونت خود اهمیت بدهیم و درباره آنها بنویسیم.»